بریدههایی از کتاب از ترس تنهایی
۳٫۵
(۷۳۷)
بعد از دو ماه انتظار، یک عمر منفعل بودن، همه چیز در خط است. احساس آرامش و آزادی میکنم و تغییر کردن. من زنی هستم که توقع شادی دارد. من لیاقت شاد بودن را دارم. مطمئناً او مرا شاد خواهد کرد.
شکیبا زارع
همیشه از این قانون احمقانه شگفتزده میشوم: کسی که کمتر اهمیت میدهد، یا وانمود میکند، قدرت را در دست دارد.
شکیبا زارع
این اولین لحظهٔ آزاد من در تابستان است. شاید آزادترین لحظهٔ زندگیام. من کسی هستم که کنترل را در دست دارد. من کسی هستم که تصمیم میگیرد.
شکیبا زارع
او زنی است که باور دارد چیزها باید برای او باشند، در نتیجه همینطور هم میشود. همیشه چیزها در اختیارش هستند. او برنده میشود، چون انتظار دارد برنده شود. من توقع ندارم چیزی را که میخواهم به دست بیاورم، برای همین به دست نمیآورم. و حتی سعی هم نمیکنم.
شکیبا زارع
در روزی که کارت دعوت عروسیاش را دریافت کردهام، باز هم میگویم بله. از اینکه آنقدر ضعیف هستم خجالت میکشم، اما بعد به آن همه آدمی در دنیا فکر میکنم که کارهای رقتانگیزی را تحت نام عشق انجام میدهند. و مهمترین واقعیت در وضعیتم این است که من عاشق دکس هستم. با وجود اینکه او باید آخرین نفر روی کرهٔ زمین باشد که بتوانم چنین حسی به او داشته باشم، اما صادقانه او را دوست دارم و هنوز کاملاً دوستیام را با او تمام نکردهام.
شکیبا زارع
وقتی تو در رابطه هستی، از اینکه ممکن است تمام شود آگاهی. ممکن است از هم جدا شوید و یک نفر دیگر را پیدا کنید و خیلی راحت عاشق دیگری شوید. اما دوستی اینطور نیست. فکر میکنی تا همیشه ادامه دارد، مخصوصاً دوستیهای قدیمی. ایمان داری برای همیشه دوام میآورد، به همین دلیل خیلی چیزها در دوستی عزیز میشوند.
Sajede Aghababaei
زمان همهٔ زخمها را درمان خواهد کرد، اگر فقط بتوانی در آن زمان خودت را جمعوجور کنی.
niloofar
به نظر میرسد اولین قدمهای غم، بدترین آنها باشد. اما یکطورهایی، زمانهایی که به این فکر میکنی، چه چیزهایی را در زندگی از دست دادهای، غمگینتر میشود.
niloofar
مقابل عشق، نفرت نیست، بیتفاوتی است.
niloofar
هیچ چیز زندگی من نشان از خوششانسی ندارد، همهاش نتیجهٔ سختکوشی است، نتیجهٔ تقلا کردن برای بالا رفتن از قلهها.
المیرا پویامهر
سرش را تکان میدهد. دستش را روی موهایش میکشد و بعد روی پایش برمیگرداند.
«سخته، اما حس میکنم بار اصلی از روی دوشم برداشته شده. کار درستی انجام دادم.»
به من نگاه میکند و نگاهش را ثابت نگه میدارد. همیشه آن آرامش عمیق را نداشتیم، حتی آخر هفتهای که با هم بودیم. حالا وقت داریم. همهجور وقت. شاید برای همیشه.
به این فکر میکنم که بدون دارسی تصویر زندگی چگونه خواهد بود.
میگوید: «دلم برات تنگ شده بود راشل.»
کاربر ۱۶۰۰۰۴۳
وقتی عاشق هستی باید یک وقتهایی غرورت را بشکنی و بعضیوقتها هم باید بجنگی تا غرورت را حفظ کنی. این یکجور تعادل برقرار کردن است. اما وقتی رابطهای درست باشد، میتوانی این تعادل را پیدا کنی.
z.n
وقتی عاشق هستی باید یک وقتهایی غرورت را بشکنی و بعضیوقتها هم باید بجنگی تا غرورت را حفظ کنی.
ヽ( ´¬`)ノپری
شگفتانگیز است که چهطور چند نت موسیقی یا یک بو آنقدر جادو میکنند. آهنگی که در آن لحظه ممکن است خیلی به آن اهمیت نداده باشی یا جاییکه حتی نمیدانستی که ممکن است بوی خاصی داشته باشد.
maedeh
وقتی از تو تقلید کنند، یعنی کارت درست بوده
z.n
من باید یاد میگرفتم که شادی را خودت میسازی، اینکه وقتی چیزی را میخواهی به این معنی است که باید چیزهای دیگری را از دست بدهی. و وقتی سهام بالا میرود، زیان میتواند بیشتر شود.
sanfvs az
«میدونی چیه راشل، چه اهمیتی داره که چه روزی تو هفته سی ساله میشیم؟ اون موقع دیگه پیر شدیم. وقتی پیر میشی تولد دیگه مهم نیست.»
panah
سی فقط یک عدد است و پیری به احساس تو برمیگردد.
آسمان شب
آهنگها و بوها بیشتر از هر چیزی میتوانند تو را به لحظهای خاص در گذشته ببرند. شگفتانگیز است که چهطور چند نت موسیقی یا یک بو آنقدر جادو میکنند. آهنگی که در آن لحظه ممکن است خیلی به آن اهمیت نداده باشی یا جاییکه حتی نمیدانستی که ممکن است بوی خاصی داشته باشد.
سادات
به نظر میرسد اولین قدمهای غم، بدترین آنها باشد. اما یکطورهایی، زمانهایی که به این فکر میکنی، چه چیزهایی را در زندگی از دست دادهای، غمگینتر میشود.
سادات
حجم
۲۹۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۹۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
۴۵,۰۰۰۵۰%
تومان