بریدههایی از کتاب رز سفید، جنگل سیاه
۴٫۳
(۱۳۸)
به چه چیزی بازمیگشت؟ نازیها نابود شده بودند و حکومت رایش که قرار بود هزاران سال دوام بیاورد هم از بین رفته بود. اما الان در آلمان چه چیزی برای فرانکا وجود داشت؟ تمامی کسانیکه دوستشان داشت فوت کرده بودند. تنها خاطراتشان باقی مانده بود که گاه به او تسلی میدادند و گاه مایهٔ حزنش بودند و او را در عشق غوطهور میساختند. هنوز هم با مادرش صحبت میکرد، هنوز بازوان پدرش را دور خود احساس میکرد، هنوز لبخند فردی را در رؤیاهایش میدید. تا روزی که زنده باشد این خاطرات همراهش خواهند بود.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
با نگاه آخر به اطراف اتاق، متوجه شد احتمالاً این آخرین باری است که آن را خواهد دید. این اتاق کسلکننده ناگهان برایش ارزشمند شد. کاغذدیواری کمرنگش اکنون پردهٔ منقوش فوقالعاده زیبایی بود. هر تکه از اثاثیهٔ خانه اکنون حافظ خاطرات ارزشمندی بودند؛
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
عصبانیبودن از او غیرممکن بود. همهچیز تقصیر خودش بود. او هرگز به پنلوپه خیانت نکرد یا حتی دلش کس دیگری را نخواست، اما بهاندازهای که باید هم در کنارش نبود. میدانست هیچ خداحافظی زیبایی وجود ندارد.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
فرانکا شک داشت اکثر مجرمان این جنگ هرگز عدالت را به چشم ببینند. آنهایی که در سمت پیروز بودند، احتمالاً قهرمان نامیده میشدند و جرائمشان اقدامات شایانتقلید تلقی میشدند. خیابانها و ایستگاههای قطار در سرتاسر جهان ازروی کسانی نامگذاری شده بودند که برخی بهواقع مجرمان جنگی بودند.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
جنگ همیشه بیگناهها رو قربانی میکنه.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
احساس میکرد دوباره زندگی میکند، زندگی واقعی، نهفقط خوردن و خوابیدن و نفسکشیدن، نهفقط وقت گذراندن، زندگی باارزش.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
«فرانکا؟ تو نباید احساس گناه کنی.»
«چی؟»
«تقصیر تو نیست که زندهای و بقیه مردهان. نباید بهخاطر اینکه نمیخوای بمیری احساس حقارت کنی.»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
«بهنظر من ما هیچی رو نمیتونیم تنهایی تغییر بدیم. فقط وقتی میتونیم تغییر کنیم که کل ملت آلمان کنارمون دربرابر نازیها وایستن، موضوع همینه، موضوع همیشه همین بوده: پخشکردن ایدهٔ آزادی و کاشتن بذر حقیقت توی ذهن مردم.»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
اگه بمیری دیگه مقاومتت فایدهای نداره.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
فرانکا اکنون ترس از بازداشتشدن را در هر کاری که انجام میداد احساس میکرد. همه همینطور بودند، اما این ترس تنها باعث میشد در کارشان مصممتر شوند. هیچ صحبتی از عقبنشینی نبود. عقبنشینی بهمعنای تسلیم بود.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
«چه کسی در میان ما میتواند شرمی را تصور کند که با افتادن نقاب از چهرهمان و آشکارشدن جرائم بر وجودمان مینشیند؟ جرائم وحشتناکی که از هر معیار اندازهگیری هم فراترند.»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
این همهٔ چیزیه که من میخوام، که زندگی سادهای داشته باشم و در کنار تو بتونم خودم باشم.»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
«فرانکا، تو واقعیت وجودم رو میبینی، آدمی که دوست دارم همیشه باشم.»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
«بهنوعی من به زوجهای دیگه حسودی میکنم. انگار اونها به وحشت اطرافشون بیتوجهان. باید اعتراف کنم اینکه بتونی خودت رو اینجوری از همهچی کنار بکشی سعادتیه.»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
اگه بتونیم آلمانیها رو وادار کنیم با واقعیت روبهرو شن، شانسی برای تغییر واقعی و پایدار داریم.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
نازیها بهسرعت قدرتشون رو اعلان میکنن و از این موضوع صحبت میکنن که امپراتوریای که میخوان بسازن هزار سال دَووم میآره؛ اما خودشون اونقدر از مردمشون میترسن که هر نوع بدگوییای رو به بدترین شکل ممکن سرکوب میکنن. اونها از یه چیز میترسن: واقعیت. اگه بتونیم درمورد کارهای وحشتناکی که نازیها انجام میدن، واقعیت رو میون مردم پخش کنیم برنده میشیم.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
از میان دندانهای شکسته و لبهای پاره، درمورد شکوه و عظمت میدان جنگ سخن میگفتند. وفاداریشان به رژیمی که نابودشان کرده بود تزلزلناپذیر بود. تنها تعداد کمی از آنها درک میکردند برای خدمت به یک دروغ جویده شدهاند و سپس بیرون انداخته شدهاند. تنها تعداد کمی نفرتی را که پساز نوشتهشدن تاریخ در انتظارشان بود درک میکردند. آنها کاملاً متقاعد شده بودند که کار درست را انجام میدهند.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
من نمیخوام توی انکار زندگی کنم، حتی اگه تو میخوای.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
اما قتل در جنگ چه حکمی داشت؟ او مردان زیادی را کشته بود و زمانیکه میدانست فقط یک نفس با مرگ فاصله دارند، وحشت را در چشمانشان دیده بود. بهراحتی میشد کارهایی را که کرده بود رد کرد و این واقعیت را که او زندگیشان را پایان داده بود نادیده گرفت و قتلهایش را در تیرگی جنگ پوشاند، اما اغلب اوقات به آن مردان فکر میکرد، اغلب اوقات.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
توماس گفت: «غیرممکنه. نازیها اگه به همهچیز دقت نکنن، هیچی نیستن و بااینکه بیسواد و عقبموندهان، استعداد ذاتیای برای تبلیغات و سرکوب دارن. سیستمی که ایجاد کردهان، توی عملکرد ناکارآمد خودش کامله. همه جاسوسان. تعداد آدمهایی که توی کل این جهان رازدار منان، اندازهٔ انگشتهای یه دستمان.»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
حجم
۲۵۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۵۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان