بریدههایی از کتاب رز سفید، جنگل سیاه
۴٫۳
(۱۳۸)
فرانکا یاد گرفت درحالیکه از درون فریاد میزند، ظاهرش را حفظ کند.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
«من سه سال تمام توی مونیخ، توی بیمارستان دانشگاه پرستار بودم. پاهای شکستهٔ زیادی رو دیدهم. وقتی جنگ ادامه پیدا کرد، صدمهها هم بدتر شدن. مردهای جوون زیادی رو دیدهم که اول جوونیشون بود، کل آیندهشون را پیشِرو داشتن، درحالیکه پا یا دست یا چشمهاشون رو از دست داده بودن. بعد دیگه فقط سربازها نبودن که میاومدن اونجا، زنها و بچهها هم میاومدن، کساییکه از بمبهای متفقین روی تختشون له شده یا سوخته بودن، هزارانهزار نفر. توی سردخونه جای کافی برای همهٔ جسدها نداشتیم. مجبور بودیم اونها رو توی کوچه بخوابونیم و روی همدیگه انباشتشون کنیم.»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
زمزمه کرد: «اعتماد زمان میبره. یهشبه اتفاق نمیافته.»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
فرانکا با نشانهگرفتن اسلحه مجبورشان کرده بود آنها را به بیمارستانی که در پنجکیلومتری آنجا قرار داشت ببرند. مطمئن بود بهخاطر این کار او را به زندان میاندازند. کنسولگری ایالات متحده وارد ماجرا شد. میکروفیلم دوباره به ایالات متحده قاچاق شد و بمبها بر فراز هیروشیما و ناگاساکی افکنده شدند. فرانکا نمیدانست چقدر به وحشت حاکم در آن روزها کمک کرده است، اما جنگ دیگر تمام شده بود. آمریکاییها میگفتند آن بمبها جان صدهاهزار انسان را نجات دادهاند. بهتر بود اینگونه فکر کند، چراکه شکل دیگر این موضوع خیلی آزارش میداد.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
حالا دیگه وظیفهٔ ماست که این فیلم رو قبلاز اینکه نازیها متوجه بشن چی توی دستشونه برسونیم به متفقین. اگه اونها قبلاز ما به اون بمب دستشون برسه... میتونی تصور کنی با این بمب چی کار میکنن؟ برای استفاده از اون یه لحظه هم تردید نمیکنن. میلیونها انسان بیگناه کشته میشن.»
«میلیونها انسان بیگناه همین امروز هم دارن کشته میشن. با چشمهای خودم دیدم.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
سه عدد «ک» ی بسیار مهم از سنین پایین در گوش بچهها زمزمه میشدند: کیندر (کودکان)، کیرشه (کلیسا) و کوشه (آشپزخانه). هنوز حرفهای آدمهایی را که گروه دختران آلمانی را رهبری میکردند به خاطر داشت. آنها دختران را مجبور میکردند مفهوم مسخرهٔ شغل موردعلاقهشان را فراموش کنند.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
هیتلر فلسفهٔ بخشهای مختلف پرچم را در کتابی که در زمان گذراندن دورهٔ حبسش نوشته بود توضیح داده بود و فرانکا و تمام کودکان دیگر مجبور بودند در مدرسه همچون تعلیمات مذهبی مطالعهاش کنند، مجموعهای از قوانین لازم برای زندگی. پسزمینهٔ قرمزرنگ نشانگر ایدهٔ اجتماعی جنبش بود، دایرهٔ سفید در وسط درمورد خلوص اهداف ناسیونالیستیاش سخن میگفت و صلیب شکستهٔ سیاه نشانگر برتری نژاد آریایی بود. آریاییها نژادی مندرآوردی از ابرانسانهای بور بودند و آلمانها مردم را متقاعد کرده بودند که از آن نژادند.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
نباید بهخاطر اینکه نمیخوای بمیری احساس حقارت کنی
راضیه
به سمتش رفت و او را در آغوش گرفت و تمام کلمات در گرمای آغوششان گم شدند.
Gray
بهترین کار این بود که فراموش کند؛ تا گذشته را نادیده بگیرد و دردش را کنترل کند.
Gray
حتی فرصت نکرد برای آخرین بار در آغوشش بگیرد تا بگوید او تنها دلیلی است که وی همچنان باور دارد عشق میتواند در این جهان عجیب و مضحک وجود داشته باشد.
ماهی یک برکهی کاشی
نازیها مصمم بودند حزبی برای جوانان باشند. فرماندادن به جوانان و کنترل سرسپردگان جوان از اهداف مهمشان بود.
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
فرانکا شاهد تغییرات سریع بود. طبقهٔ حاکم جدیدی در شهرها و روستاهای آلمان ظهور کرده بود و مصمم بود حضورش را به همه اعلام کند. گروه گمنامی که پیشازاین هیچکس حتی اسمشان را هم نمیدانست، با نشانهای حزب روی جیبشان، کارت عضویت حزب در جیبشان و صلیب شکستهٔ روی آستینشان به مرور جایگاهشان را تثبیت کردند.
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
توماس گفت: «غیرممکنه. نازیها اگه به همهچیز دقت نکنن، هیچی نیستن و بااینکه بیسواد و عقبموندهان، استعداد ذاتیای برای تبلیغات و سرکوب دارن. سیستمی که ایجاد کردهان، توی عملکرد ناکارآمد خودش کامله. همه جاسوسان. تعداد آدمهایی که توی کل این جهان رازدار منان، اندازهٔ انگشتهای یه دستمان.»
Mo0onet
سایهٔ هزاران مأموری که در کشور پدیدار شده بودند، همراه با مأموران شهری که به آنها گزارش میدادند، بر سر هر شهروند آلمانی سنگینی میکرد. بهزودی دنیل قدرت این را داشت که ازروی هواوهوسش زندگی دیگران را نابود کند. تحلیل انتقادی رژیم ـحتی صرف تأییدنشدن آنــ برای دستگیری، زندانیکردن، شکنجه یا حتی مرگ کافی بود.
Mo0onet
در هر سطحی از زندگی اجتماعی و سیاسی، انقلاب سوسیالیست ملی داشت نفوذ میکرد و تفالهها درحال صعود به بالاترین جایگاه بودند.
Mo0onet
بود. این ایدئولوژی زندگی شاد و راحت را بهخصوص برای زنها ناممکن کرده بود. هیچ زنی اجازه نداشت دکتر، وکیل، کارمند دولت یا قاضی باشد. هیئتمنصفهٔ دادگاه تنها باید مردها میبودند. به زنان برای تصمیمگیری اعتماد نمیشد؛ گفته میشد آنها بیشازحد تحتتأثیر احساساتشان قرار میگیرند. زنان حق رأی نیز نداشتند، اما درهرصورت رأیدادن چه اهمیتی داشت؟ تمامی احزاب بهجز سوسیالیستهای ملی غیرقانونی شده بودند. زنان آلمانی اجازهٔ آرایشکردن یا رنگکردن موهایشان را نداشتند. درعوض سه عدد «ک» ی بسیار مهم از سنین پایین در گوش بچهها زمزمه میشدند: کیندر (کودکان)، کیرشه (کلیسا) و کوشه (آشپزخانه).
Mo0onet
«من از نازیها متنفرم. دوست ندارم اینطور باشم، اما هر روز همین احساس رو دارم. فکر میکنم چهکارهایی...»
صدای جان همانطورکه وسط حرف فرانکا میپرید تند بود. «تنفرت رو فراموش کن. کاری برای آیندهٔ مردم آلمان انجام بده، برای پدرت و فردی.»
زهرا۵۸
افرادی که زندگیشان «ارزشی ندارد»، باید از تخت بیمارستان پاک شوند تا برای سربازان زخمیای که از جبهه به خانه میآمدند یا مادرانی که کودکانشان میتوانستند زیان ناشی از جنگ را جبران کنند جا باز شود. بیمارانی که راه درمانی برایشان نیست، آنان که ازنظر فیزیکی و ذهنی ناتواناند و سالخوردگان در این دوران جنگ به چه دردی میخورند؟ گرفتن حق رأی از آنها جامعهای سالمتر و نیرومندتر به جا میگذاشت و آیندهٔ نژاد آریایی را مستحکم میکرد. هیتلر گروهی از پزشکان را مأمور کرد تصمیم بگیرند چه کسی باید زنده بماند و چه کسی بمیرد.
زهرا۵۸
«فرانکا من بهت افتخار میکنم که میخوای مبارزه کنی، اما بهترین کار اینه که دست نگه داری. سوسیالیستهای ملی همیشه حکومت نمیکنن. اونها دارن بهسمت جنگ میرن. این موضوع مثل روز روشنه. بیرونکردنشون کار خیلی سختیه، اما درنهایت میبازن و اونجاست که پیروزی ما مساوی با بقاست. تا زمانیکه با خودمون روراست باشیم و اجازه ندیم اونها روحمون رو زخمی کنن برندهیم.»
فرانکا سر تکان داد: «اما به چه قیمتی پدر؟ من از اینکه همیشه توی ترس و وحشت باشم خسته شدهم.»
«ما مثل یه خونواده این دوران رو پشتسر میذاریم.
زهرا۵۸
حجم
۲۵۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۵۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان