بریدههایی از کتاب پدر سرگی
۳٫۹
(۵۵)
«من که ابلیس نیستم.» پیدا بود لبانی که این کلمات از آن بیرون آمد خنداناند. «من ابلیس نیستم. زن گناهکاری هستم که راهم را گم کردام. گمراه نیستم. واقعاً راهم راگم کردهام.» خندید. «یخ زدهام و پناه میجویم.»
شاهراه
«خدایا، یعنی آنچه در کتاب زندگی قدیسان نوشته است حقیقت دارد؟ آیا به راستی شیطان برای اغوای انسان به گناه بهصورت زنی درمیآید؟ بله، صدای زنی است، و چه صدای نرم و وآزرمگین و چه دلنشین! وای!» و تفی بر زمین انداخت تا شیطان را از خود دفع کند.
شاهراه
پنداری شیطان بود که در گوشش گفت: «بله، بستری که خانهٔ تنهایی است گوری بیش نیست. اینها همه دروغ است!»
شاهراه
چرا این دنیا را با این همه زیبایی آفریدهای و بهرهگیری از آنها را گناه قرار دادهای و بندگانت را به پرهیز از آنها سفارش کردهای؟ چرا وسوسه را برای ما آفریدهای؟ وسوسه! ولی آیا همین وسوسه نیست که من میخواهم از شادیها و لذتهای زندگی بگریزم و برای آخرت توشهای به جایی بفرستم که شاید موهوم باشد؟
شاهراه
چرا این دنیا را با این همه زیبایی آفریدهای و بهرهگیری از آنها را گناه قرار دادهای و بندگانت را به پرهیز از آنها سفارش کردهای؟ چرا وسوسه را برای ما آفریدهای؟ وسوسه! ولی آیا همین وسوسه نیست که من میخواهم از شادیها و لذتهای زندگی بگریزم و برای آخرت توشهای به جایی بفرستم که شاید موهوم باشد؟»
محمدرضا زاهدی
بستری که خانهٔ تنهایی است گوری بیش نیست.
porosha
چرا این دنیا را با این همه زیبایی آفریدهای و بهرهگیری از آنها را گناه قرار دادهای و بندگانت را به پرهیز از آنها سفارش کردهای؟ چرا وسوسه را برای ما آفریدهای؟ وسوسه! ولی آیا همین وسوسه نیست که من میخواهم از شادیها و لذتهای زندگی بگریزم و برای آخرت توشهای به جایی بفرستم که شاید موهوم باشد؟
Arman ekhlaspour
بیش ازاندازه دلباخته بود و چشمان عاشق البته نابیناست و به همین سبب متوجه آنچه تقریباً همهٔ شهر میدانستند نشد و آن این بود که نامزد او یک سال پیش معشوقهٔ تزار بوده است.
کاربر ۱۵۶۸۴۲۷
داد. هر قدر به عقیدهٔ مردم کمتر اهمیت میداد وجود خدا را در خود نیرومندتر احساس میکرد.
Naarvanam
بله، یک کار نیک، یک پیاله آب که بیطمع پاداش به تشنهای داده شود ارجمندتر از همهٔ کارهای خوبی است که من در راه مردم کردهام.
Naarvanam
به روشنی میدید که خشم هیچ مشکلی را حل نمیکند بلکه همه کار را مشکلتر میسازد.
Naarvanam
چه مقدار از کارهای من برای خداست و چه مقدار برای بندگان؟» این سوالی بود که پیوسته او را عذاب میداد و او آن را بیجواب میگذاشت و نه به آن سبب که جوابی برای آن نداشت بلکه به آن سبب که نمیخواست خود را با این جواب روبه رو یابد.
Naarvanam
«خواهر عزیز. چرا میخواستی روح جاویدان خودت را به گناه بیالایی و تباه کنی؟ وسوسه باید به جهان وارد شود، اما وای به حال کسی که وسوسه به واسطهٔ او وارد شود. دعا کن که خدا بر تو ببخشاید.»
Naarvanam
اتاق باریکی بود به عرض سه و طول چهار آرشین و بسیار پاکیزه بود مثل آینه
Naarvanam
شما همهاش نگران روح خودتان هستید که به زور دعا بهشتی اش کنید و فکر من نیستید که دارم یخ میزنم...»
Naarvanam
مردم را میتوان فریب داد اما خود و خدا را ممکن نیست.
Naarvanam
چرا این دنیا را با این همه زیبایی آفریدهای و بهرهگیری از آنها را گناه قرار دادهای و بندگانت را به پرهیز از آنها سفارش کردهای؟ چرا وسوسه را برای ما آفریدهای؟ وسوسه! ولی آیا همین وسوسه نیست که من میخواهم از شادیها و لذتهای زندگی بگریزم و برای آخرت توشهای به جایی بفرستم که شاید موهوم باشد؟
Naarvanam
زندگیاش همه محنت بود، اما نه به سبب روزه داشتن و دعا خواندن. اینها زحمتی نداشت. مشقت اصلی مبارزهٔ باطنی بود، مبارزه با خود، بهطوری که هیچ انتظار نداشت که کار تا به این اندازه دشوار باشد. رنج او از دو منبع بود. یکی شک و دیگری شهوت، و این دو دشمن همیشه باهم بر او میتاختند. او گمان میکرد که این دو باهم رابطهای ندارند و دو دشمن مجزایند. حال آنکه یکی بودند. همین که بر شک چیره میشد آتش شهوت نیز خاموش میگردید. اما او خیال میکرد که این دو بلا از دو شیطان جداست و جداجدابا آنها میجنگید.
Naarvanam
ولی من نمیتوانم. اینجور زندگی برای من فقط مایهٔ ملال است. من چیزی می خواهم که زندگی را زیرو رو کند.
Naarvanam
اما به تنهایی و مراقبه احتیاج داری تا بر غرور خود چیره شوی. خدا راهت را روشن کند!»
Naarvanam
حجم
۸۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۸۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰۵۰%
تومان