بریدههایی از کتاب پرنده به پرنده
۳٫۸
(۳۷)
خدا هم بدش نمیآید که آدم را مدام دست بیندازد
imalializade
نویسنده بودن تضمینکنندهٔ آن است که شما وقت خیلی زیادی را تنها سپری خواهید کردو درنتیجه مختان رفتهرفته تاب برخواهد داشت.
imalializade
شما بههیچوجه نباید شخصیتهایتان را مجبور کنید که با نظم و انضباط بیش از حد بهساز مقاصد هنری شما برقصند. شما باید برای شخصیتهایتان آنقدری آزادی باقی بگذارید که بتوانند خودشان باشند. و اگر دیدید که در شخصیتهای فرعی بهروشنی این گرایش هست که شخصیت اصلی بشوند، و نشان دادند که برای انجام این کار مناسب نیز هستند، شما دستکم فرصتی به آنها بدهید تا خودشان را نشان بدهند، چون در عالم قصه ممکن است صفحات زیادی طول بکشد تا شما متوجه شوید چه کسانی بهواقع شخصیتهای اصلی داستان هستند
imalializade
غالباً حال همهٔ ما موقع نوشتن شبیه حال کسی است که دندانش را میکِشند، حتی آن نویسندگانی که نثرشان به طبیعیترین و روانترین شکل ممکن از قلمشان جاری میشود.
imalializade
این احساس درونی ترسناک به سراغتان میآید، این احساس که چقدر پیش رفتن سخت و چقدر راه دور است؛ اما شما همچنان درون آب هستید، روی آب شناورید و، آری، در حال حرکتید و پیش میروید.
کاربر نیوشک
باری، ایرادها و نقایص یک آدم تا حد زیادی همان چیزهایی است که او را دوستداشتنی میکند
Ms. Nobody
پدرم دائماً میگفت، «نوشتن را هر روز ساعات و دقایقی انجام بده. آن را طوری انجام بده انگار بخواهی گامهای موسیقی را روی پیانو تمرین کنی. آن را مثل کاری که قبلاً آن را با خودت هماهنگ کردهای و برنامهاش را ریختهای انجام بده. آن را مثل قول شرفی که دادهای و حال باید به آن وفا کنی انجام بده. و با خودت عهد کن که کارهایی را به انجام برسانی و تمامشان کنی.»
v.fahimi
ای. ال. دکتروف زمانی گفت که «نوشتن یک رمان شبیه راندن یک ماشین در شب است. شما فقط آن مقدار را میتوانید ببینید که چراغهای جلو ماشینتان روشن میکند، بااینحال میتوانید کل سفر را به همین طریق انجام دهید.»
نسترن
امید، همانطور که چسترتون گفته، قدرت بشّاش بودن و شادمانی است در شرایطی که میدانیم باید عاجز و مستأصل باشیم.
zahra.shabestarii
دوستم جودی گفت مشکل آن است که آدم بکوشد حسادت و روحیهٔ رقابتطلبی را متوقف کند، و بعد نکتهٔ اصلی آن است که آدم نباید بگذارد حسادت به احساس انزجارازخود دامن بزند. او به من گفت، این دیوانگی است که تلاش کنی برای این نویسندهٔ دیگر خوشحال باشی.
esmat
آدمهای در حال مرگ به شما یاد میدهند که توجه نشان دهید، ببخشید، و نگذارید مسائل کوچک و بیاهمیت نگرانتان کنند
esmat
به او میگویم، از کودکیات شروع کن. ریههایت را پر کن، دماغت را بگیر، داخل آب بپّر، و خاطراتت را، هر قدر صادقانه که میتوانی، بنویس. فلانری اُکانر گفته است، هرکس دوران کودکی را سپری کرده باشد مواد و مصالح کافی برای آنکه باقی عمرش را بنویسد دارد. شاید کودکیات سخت و موحش بوده، اما اگر کار درست انجام شود سخت و موحش بودن دوران کودکی هیچ اشکالی ندارد.
لیلی
دوستم، دُن کارپنتر، میگوید دیگر نیازی به آن مرغکوچولوی ترسوی قصهها نیست که با افتادنِ یک دانهٔ بلوط بر سرش با ما از به آخر رسیدن قریبالوقوع جهان سخن بگوید، چون جهان بهواقع مدتهاست که به آخر رسیده است.
SaNaZ
اگر به آنچه میگویید باور نداشته باشید، گفتنش دیگر هیچ معنایی نخواهد شد.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
شما فقط وقتی میتوانید جوهرهٔ زیرین، جوهرهٔ پنهان و بنیادی، را ببینید که مشغولیت، یا پُرمشغلهبودن، را کنار بزنید؛ و آنگاه پیش چشمانتان شبکهای حیرتانگیز از پیوندها ظاهر میشود.
SaNaZ
یکی از دوستانم میگوید پیشنویس اول پیشنویسِ «همینطوری» استشما فقط آن را همینطوری روی کاغذ میآورید. پیشنویس دوم اما پیشنویس «حسابی» استشما به حسابش میرسید و درستش میکنید.
SaNaZ
کامل بودن یعنی سطحی بودن
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
هر آدمی چیزی دارد که برایش گریه کند.
محسن
در بین جانداران، ما گونهای هستیم که نیازمند و خواهان شناخت کیستیِ خودمان هستیم. از شواهد و قرائن چنین برمیآید که شپشها چنین تمنایی ندارند، و این خود یکی از دلایلی است که چرا اینقدر کم مینویسند! اما ما مینویسیم.
محسن
او به ما آموخت که جسور و اصیل باشیم و به خودمان اجازهٔ اشتباه کردن بدهیم، و به ما آموخت که حق با جیمز تِربِر است آنجا که گفته، «با مخ به زمین خوردن فقط با متمایل شدنِ بیش از حد به جلو اتفاق نمیافتد؛ چهبسا با متمایل شدن بیش از حد به عقب نیز با مخ به زمین بخورید» (خطر تصادف همانقدر که در جلو تاختن و پیش رفتن وجود دارد در عقب کشیدن و پس نشستن هم هست).
محسن
حجم
۳۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه
حجم
۳۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه
قیمت:
۱۴۸,۰۰۰
۱۰۳,۶۰۰۳۰%
تومان