بریدههایی از کتاب پرنده به پرنده
۳٫۹
(۳۴)
، «با مخ به زمین خوردن فقط با متمایل شدنِ بیش از حد به جلو اتفاق نمیافتد؛ چهبسا با متمایل شدن بیش از حد به عقب نیز با مخ به زمین بخورید» (خطر تصادف همانقدر که در جلو تاختن و پیش رفتن وجود دارد در عقب کشیدن و پس نشستن هم هست).
mortrza
وقتی پیش خودت فکر کنی که خدا درست از همان آدمهایی متنفر است که تو هستی، میتوانی با خیال راحت بدانی که خدا را نه آنچنان که هست بلکه مطابق تمثال خودت آفریدهای.
nmroshan
اگر میخواهید دربارهٔ مردم یاد بگیرید باید از خود مردم یاد بگیرید، نه از آنچه خواندهاید. خواندههای شما باید مؤید چیزهایی باشند که در جهان واقعی مشاهده کردهاید.
SaNaZ
جنگاوران آزادی همیشه نمیبَرند، اما همیشه برحقاند.
محسن
من میتوانستم کاری کنم که انگار داستان واقعاً اتفاق افتاده است. من میتوانستم آن را زنده و بامزه کنم، و حتی در آن مقداری اغراق نمایم تا حادثه کمابیش اسطورهای شود، و آدمهایی که در آن دخیل بودند بزرگتر به نظر برسند، و به نظر برسد که آن حادثه دلالت عمیقتری دارد یا در آن معنایی نهفته است.
HaleH.Eb
من بیدرنگ هیجانِ اینکه آدم اثری از خودش را به شکل چاپشده ببیند درک کردم. مثل یکجور تأیید و تصدیقِ آغازین است: «اثری از تو چاپ شده است؛ پس هستی» (چاپ شدهام؛ پس هستم). چه کسی میداند که این میل و اشتیاق اصلاً چیست؟ اینکه جایی خارج از خودت ظاهر شوی، بهجای آنکه احساس کنی درون ذهن مغشوشت گیر کردهایهمان ذهنی که در عین اغتشاش دائماً جرقه میزند و اینجا و آنجا را روشن میکند؛
HaleH.Eb
باری، ایرادها و نقایص یک آدم تا حد زیادی همان چیزهایی است که او را دوستداشتنی میکند.
imalializade
احساس یأس و نگرانی بر سینهام مثل پیشبند مخصوص آزمایش اشعهٔ ایکس سنگینی میکرد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
در تمام دوران کودکیام بر این باور بودم که نحوهٔ فکر کردن من با نحوهٔ فکر کردن بچههای دیگر فرق دارد. طرز فکر من لزوماً عمیقتر نبود، اما در اعماق وجودم کشاکشی برپا بود تا شیوهای خلاق یا معنوی یا زیباییشناختی برای دیدن جهان پیدا کنم و آن را در سرم سامان بخشم. من بیشتر از بچههای دیگر کتاب میخواندم؛ در کتابها و با کتابها حظ میکردم. کتابها پناهگاه من بودند. اینجاوآنجا، برای خودم در گوشهای مینشستم، درحالیکه انگشت کوچکم را روی لب پائینیام قلاب کرده بودم، و در حالتی از خلسه گرم خواندن شده، در زمانها و مکانهایی که کتابها مرا با خود بدانها میبردند گم میشدم. بعد، در طول سالهای پایانیام در دبیرستان، برههای فرارسید که در آن آرامآرام باور کردم میتوانم همان کاری را که نویسندگانِ دیگر انجام میدادند انجام دهم. رفتهرفته باورم شد که چهبسا بتوانم قلمی در دستم بگذارم و کاری کنم چیزی جادویی اتفاق بیفتد. به دنبال آن، نشستم و مقادیری داستانِ خیلیخیلی بد نوشتم.
کاربر ۴۲۲۹۳۰۱
امید نوعی شکیبایی انقلابی است.
پرستو یاوری
حجم
۳۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه
حجم
۳۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه
قیمت:
۱۰۷,۸۰۰
۷۵,۴۶۰۳۰%
تومان