بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب انسان در جست‌وجوی معنا | صفحه ۱۰۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب انسان در جست‌وجوی معنا

بریده‌هایی از کتاب انسان در جست‌وجوی معنا

امتیاز:
۴.۰از ۱۰۱۷ رأی
۴٫۰
(۱۰۱۷)
«کسی که چرایی برای زندگی‌کردن داشته باشد از عهدهٔ چگونگی آن برخواهد آمد.
علی
چه مردان بسیاری که بعد از آزادی متوجه شدند هیچ‌کس در انتظار آنها نبوده. وای بر آن زندانی‌ای که در تمام دوران اسارتش شب و روزها را به امید شخصی سپری می‌کرده که دیگر وجود ندارد! وای بر آن کس که روز آزادی‌اش فرا رسد اما آزادی را متفاوت از آنچه در انتظارش بوده دریابد! شاید یکی از این زندانیانِ آزادشده سوار بر قطاری شود و به سمت خانه‌ای که سال‌ها تصورش را می‌کرده عازم شود و زنگِ در را بزند، چه‌بسا که هزاران‌بار این را در ذهن خود مرور کرده، تا مطمئن شود آن کس که باید در را باز کند دیگر آنجا زندگی نمی‌کند.
علی
حالا که دیگر زندانیان آزاد شده بودند، تصور می‌کردند این فرصتِ آزادی را می‌توانند به هرزگی و وحشی‌گری سپری کنند. تنها چیزی که برای آنها تغییر کرده بود جایگاهشان بود که از فرد ستم‌دیده به ستمگر تبدیل شده بودند، و به‌جای شیء بودن کسانی شده بودند که با اراده و با بی‌رحمیِ تمام بیدادگری می‌کردند. آنها رفتارهای زشت خود را با توجه به تجارب وحشتناک گذشته‌شان توجیه می‌کردند. این رفتارها اغلب خودشان را در رویدادها و اتفاقات ریز و کوچک نشان می‌دادند
علی
این باور که یک زندانیِ آزادشده دیگر نیازی به مراقبت ندارد از پایه غلط است. باید این را در نظر بگیریم فردی که برای مدتی طولانی زیر چنین فشار روانی‌ای بوده است، بعد از آزادی به همان میزانِ گذشته در معرض خطر است؛ به‌خصوص زمانی که آن فشارها ناگهانی از روی او برداشته و آزاد می‌شوند. این خطر (از نظر بهداشت روانشناسی) واکنش روانی آن فشارهاست. چنین فردی درست همانند شرایط یک کارگر زیردریایی است که به یک‌باره محفظهٔ آن را ترک می‌کند (زیرا تحت فشار شدید جوّ قرار می‌گیرد). بنابراین کسی که ناگهان از فشارهای شدید روانی رهایی می‌یابد می‌تواند در خطر آسیب‌های روانی و روان‌بهداشتی قرار بگیرد
علی
«کسی که چرایی برای زندگی‌کردن داشته باشد از عهدهٔ چگونگی آن برخواهد آمد.»
nafiseh
طبق لوگوتراپی معنای زندگی را به سه روش می‌توان کشف کرد: 1.      با انجام کاری سودمند. 2.      با تجربه‌کردن چیزی یا مواجه‌شدن با شخصی دیگر. 3.      با رفتاری که در مقابل درد و رنج‌های اجتناب‌ناپذیر اتخاذ می‌کنیم.
nafiseh
«زندگی» چیز مبهمی نیست، بلکه کاملاً واقعی و قابل درک است. این وظایف آینده هستند که انسان را می‌سازند و برای هر فرد کاملاً خاص و متفاوت هستند. سرنوشتِ هیچ شخصی نمی‌تواند با سرنوشت شخصی دیگر مقایسه شود. هیچ موقعیتی دوبار تکرار نمی‌شود و هر موقعیت، پاسخی جداگانه را می‌طلبد. گاهی شرایطی که یک فرد خود را در آن می‌یابد ممکن است او را مجبور کند تا خودش سرنوشتش را شکل دهد
علی
مشخص شد شخصیتی که زندانیان به آن تبدیل می‌شوند نتیجهٔ تصمیمات درونی‌شان است، نه فقط شرایط اردوگاه. اساساً هر شخصی حتی در شرایطی چنین دشوار می‌تواند تصمیم بگیرد که به چه شخصیتی تبدیل شود، چه از لحاظ روانی و چه از لحاظ روحی، او حتی در اردوگاه کار اجباری هم می تواند عظمت خود را حفظ کند
علی
هرچیزی می‌تواند از انسان گرفته شود جز اختیارِ رفتارش تحت هر شرایطی.
علی
انسان می‌تواند در ذهن مستقل خودش ردپایی از آزادی روحی حتی در شرایط روانی و فیزیکی سخت بیابد.
علی
زمانی یک ارباب ثروتمندِ ایرانی به همراه خدمتکارش در حال قدم‌زدن در باغ بودند. خدمتکار گریه می‌کرد و می‌گفت عزرائیل را دیده که او را به مرگ تهدید کرده است. از اربابش خواهش کرد که سریع‌ترین اسبش را به او بدهد تا هرچه زودتر به تهران برود و بتواند تا شب به آنجا برسد. ارباب پذیرفت و خدمتکار به سمت تهران تاخت. ارباب در راه برگشت به خانه عزرائیل را دید. از او پرسید: «چرا خدمتکار مرا ترساندی و او را تهدید به مرگ کردی؟» عزرائیل پاسخ داد: «من او را تهدید نکردم. فقط از اینکه هنوز او را اینجا می‌دیدم متعجب شده بودم، درحالی‌که قرار بود امشب در تهران به سراغش بروم.»
علی
مهم‌ترین قانون اجباری اردوگاه برای بقا: توی چشم نباش! ما همیشه تلاش می‌کردیم که توجه اس‌اس‌ها را به هیچ عنوان جلب نکنیم.
علی
درک کردم چگونه انسانی که دیگر هیچ چیزی در دنیا برایش باقی نمانده هنوز هم می‌تواند به خوشی بیندیشد و حتی برای یک لحظه هم که شده در اندیشهٔ معشوقش باشد
علی
درک کردم چگونه انسانی که دیگر هیچ چیزی در دنیا برایش باقی نمانده هنوز هم می‌تواند به خوشی بیندیشد و حتی برای یک لحظه هم که شده در اندیشهٔ معشوقش باشد
علی
رفیقم به‌شدت در خواب ناله می‌کرد، و مشخص بود که دارد کابوس می‌بیند. از آنجا که تماشای افرادی که خواب‌های ترسناک می‌بینند و هذیان می‌گویند برایم دشوار است، خواستم آن مرد بیچاره را بیدار کنم. اما ناگهان دستم که مماس با بدنش شده بود و می‌خواست تکانش دهد را عقب کشیدم؛ از کاری که می‌خواستم انجام دهم ترسیدم. در آن لحظه بود که متوجه شدم هیچ خوابی، هرچقدر هم که ترسناک باشد، بدتر و ترسناک‌تر از واقعیتِ اردوگاهی که در آن اسیر بودیم نخواهد بود و من ناخواسته می‌خواستم او را بیدار کنم.
علی
«هرگز هدفتان را فقط موفقیت قرار ندهید - هرچه بیشتر هدفتان رسیدن به موفقیت باشد بیشتر از آن دور خواهید شد. موفقیت‌هایی مانند خوشبختی را نمی‌توان دنبال کرد، بلکه باید آن را به‌وجود آورد؛ خوشبختی اثر جانبیِ تعهد یک انسان به هدفی والاست، یا به عبارت دیگر، خوشبختی محصولِ تسلیم‌شدن در برابر هر معنای ارزشمندی غیر از خود شخص است. خوشبختی باید اتفاق بیفتد، و همین امر برای موفقیت هم صدق می‌کند: باید بدون آنکه به آن اهمیت داده باشی اجازه دهی اتفاق بیفتد
علی
با کوچک‌ترین خطا و اشتباه و حتی گاهی بدون هیچ دلیلی شکنجه و ضرب‌وشتم صورت می‌گرفت. به‌عنوان مثال در محل کارمان نان جیره‌بندی شده بود و ما مجبور بودیم برای گرفتن آن در صف بایستیم. یک روز یکی از زندانیان که پشت سر من بود مقداری از بدنش از صف خارج شده بود و این نامتقارنیِ صف به مزاج افسر اس‌اس اصلاً خوش نیامد. نه می‌دانستم که در صف پشت سر من چه خبر است و نه اینکه در سر افسر اس‌اس چه می‌گذرد، اما ناگهان دو ضربهٔ محکم شلاق را روی سرم احساس کردم و آنجا بود که دیدم نگهبان با چوب به جان من افتاده است. در آن لحظه درد جسمانی نیست که به انسان ضربه می‌زند، بلکه آن ناعدالتی و بی‌منطقی است که بسیار آزاردهنده است (و این موضوع به همان اندازه که در تنبیه کودکان صادق است، در بزرگسالان هم صدق می‌کند).
sety seyfi
امتیاز واقعی سیگارکشیدن نصیب کاپوها می‌شد که سهمیهٔ هفتگی داشتند، و احتمالاً زندانیانی که به‌عنوان سرکارگر در کارگاه‌ها و انبارها کار می‌کردند در قبال انجام کارهای خطرناک چند نخ سیگار دریافت می‌کردند. در میان این قضایا تنها کسانی استثنا بودند که امیدشان به زنده‌بودن قطع می‌شد و فقط می‌خواستند این چند روز باقی‌مانده از عمرشان را به خوشی بگذرانند. بنابراین هرگاه دوستی را می‌دیدیم که سیگارش را پی‌درپی روشن می‌کند می‌دانستیم که امید به توانایی‌اش برای ادامهٔ زندگی را از دست داده، و وقتی آن امید از دست برود به ندرت می‌شود به زندگی بازگشت.
sety seyfi
وقتی یک انسان در شرایط کامل نابودی قرار دارد و نمی‌تواند خودش را در مسیر بهتری جای دهد، وقتی تنها دستاوردش رنج‌بردنِ بهتر و شرافتمندانه‌تر از عذاب‌هایش است، در چنین شرایطی می‌تواند با اندیشیدن به معشوق و خاطرات عاشقانه‌اش به خشنودی کامل دست یابد.
Maang Mirzaei
رفیقم به‌شدت در خواب ناله می‌کرد، و مشخص بود که دارد کابوس می‌بیند. از آنجا که تماشای افرادی که خواب‌های ترسناک می‌بینند و هذیان می‌گویند برایم دشوار است، خواستم آن مرد بیچاره را بیدار کنم. اما ناگهان دستم که مماس با بدنش شده بود و می‌خواست تکانش دهد را عقب کشیدم؛ از کاری که می‌خواستم انجام دهم ترسیدم. در آن لحظه بود که متوجه شدم هیچ خوابی، هرچقدر هم که ترسناک باشد، بدتر و ترسناک‌تر از واقعیتِ اردوگاهی که در آن اسیر بودیم نخواهد بود و من ناخواسته می‌خواستم او را بیدار کنم.
Maang Mirzaei

حجم

۱۴۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۵ صفحه

حجم

۱۴۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۵ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان