افکار موروثی واقعاً عجیب و جالبتوجهاند. من یک جور فکر میکردم و پادشاه و مردمش جور دیگری. در هر دو مورد افکار ما در مسیر زمان و عادت افتاده و عمیق شده بود و اگر کسی میخواست آنها را با منطق و بحث از مسیر خودشان برگرداند، راهی طولانی در پیش داشت.
Zeinab J
واقعاً باعث تأسف بود که یک جا بنشینم و هزار و سیصد سال قبل از اینکه به دنیا بیایم به جوکهای ضعیف، بیمزه و کرمزدهای گوش کنم که هزار و سیصد سال پس از آن وقتی بچه بودم از شنیدن آنها دلم بههم میخورد. تقریباً متقاعد شده بودم که اصلاً هیچ جوک جدیدی در دنیا به وجود نیامده است.
Zeinab J
خب، آدم باید بهترین کار را بکند و وقتش را با کجخلقی هدر ندهد. باید فوری دستبهکار شود تا ببیند چهکار میشود کرد.
Zeinab J
از اینکه من میخواستم آن غولها را به بند بکشم و آن دوشیزگان دم بخت را آزاد سازم، آنقدر اشتیاق داشتند که انگار مأموریت خودشان است. آنها بچههای خوبی بودند، اما فقط بچه بودند، همین
Zeinab J