- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب تهوع
- بریدهها
بریدههایی از کتاب تهوع
۴٫۲
(۳۱)
اشیا نباید تأثیرگذار باشند، چون زنده نیستند. از آنها استفاده میکنیم، دوباره سرجایشان میگذاریم و بینشان زندگی میکنیم: فقط مفیدند، همین.
amin azadi
بیشتر وقتها، به خاطر اینکه پایبندِ کلمات نیستم، افکارم مهآلود میمانند. شکلهای مبهم و بامزهای ترسیم میکنند و محو میشوند: برای همین بلافاصله فراموششان میکنم.
amin azadi
موسیو دو رولبون شریکم بود: او برای بودن به من نیاز داشت و من به او نیاز داشتم تا بودنم را حس نکنم. من مادهٔ خام را فراهم میکردم، از این ماده هر قدر میخواستید داشتم و نمیدانستم با آن چه بکنم: وجود، وجودم. اما نقش او نشان دادن بود. روبهرویم میایستاد و زندگیام را تصرف میکرد تا زندگیِ خودش را به من نشان بدهد. دیگر متوجه نبودم وجود دارم، دیگر در خودم وجود نداشتم، بلکه در او بودم. برای او غذا میخوردم، برای او نفس میکشیدم، هر کدام از حرکاتم در بیرون معنی داشت، آنجا، درست روبهرویم، در او؛ دیگر نه دستم را میدیدم که حروف را روی کاغذ میکشید، نه حتا جملهای که نوشته بودمش؛ ولی آن پشت، آن سمت کاغذ، مارکی را میدیدم که این حرکت را خواسته بود و این حرکت وجودش را طولانیتر و باثباتتر میکرد. من فقط وسیلهای بودم که با کمکم زندگی کند، او دلیلِ بودنم بود، او من را از خودم رها کرده بود. حالا قرار است چه کنم؟
atoosa
: این مرد هر وقت تنهاست، میخوابد.
Naarvanam
هستم. واقعیت این است که من بهندرت فکر میکنم؛ و حالا انبوهی از دگردیسیهای کوچک در وجودم تلنبار شدهاند، بیآنکه بهشان توجه کنم، و بعد، یک روز، انقلابی واقعی روی میدهد. این همان چیزی است که به زندگیام لطمه میزند و به آن ناپیوستگی میدهد.
Naarvanam
گمانم خودم تغییر کردهام: این سرراستترین جواب است. ناخوشایندترینش هم.
Naarvanam
یک چیزیام شده، دیگر شکی ندارم. مثل یک بیماری آمد، نه مثل یک باور معمولی یا امری بدیهی. یواشکی و ذرهذره جا خوش کرد.
Naarvanam
راستش وقتی صدای بالا آمدنش را از پلکان شنیدم، قلبم هرّی ریخت، بس که این صدا دلگرمکننده بود: دنیای به این منظمی چه ترسی دارد
Naarvanam
یک شبِ آرام، فقط یک شب، برای پاک شدن تمام این چیزها از ذهنم کافی است.
Naarvanam
اگر فقط میدانستم ترسم از چه بود، حالا گام بلندی به جلو برداشته بودم.
Naarvanam
وقتی چیزی نیست، نباید مزخرف نوشت. به گمانم خطرِ نوشتنِ خاطرات همین باشد: آدم در همهچیز اغراق میکند، گوشبهزنگ مینشیند و همیشه حقیقت را جور دیگری نشان میدهد.
Naarvanam
بهترین کار این است که رویدادها را روزبهروز نوشت. دفترچهخاطراتی داشت تا همهچیز را بهروشنی دید. نباید چیزهای جزئی و پیشامدهای کوچک را از قلم انداخت، حتا اگر پیشپاافتاده به نظر برسند؛ بهخصوص باید طبقهبندیشان کرد.
Naarvanam
آنها هم برای وجود داشتن باید کنار هم جمع شوند.
اما من تنها زندگی میکنم، تنهای تنها.
mohsen
میخواهم ویژگی مطلق پوچی را اینجا مشخص کنم. یک حرکت، یک اتفاق در دنیای کوچک و رنگارنگ انسانها پوچ نیست، مگر به طور نسبی. نسبت به موقعیتهایی که همراهش میآیند. مثلاً حرفهای یک آدمِ دیوانه نسبت به موقعیتی که درونش قرار دارد پوچاند، اما نسبت به دیوانگیاش نه.
sam b
چرا خودم را قاتی بحثِ انساندوستی کردم؟ چرا این آدمها اینجایند؟ چرا غذا میخورند؟ درست است که نمیدانند وجود دارند. دلم میخواهد بروم، بروم جایی که واقعاً جای خودم باشم، آنجا که با من جور دربیاید... ولی هیچ جا جای من نیست؛ من زیادیام
sam b
فکرها بیمزهترین چیزهایند. حتا بیمزهتر از گوشت تن. کِش آمدنشان تمامی ندارد و مزهٔ عجیبی باقی میگذارند. بعدش کلمهها هستند، درون فکرها، کلمههای ناتمام، جملههای ناقصی که همیشه برمیگردند
sam b
حال همانی بود که وجود داشت و هر آنچه حال نبود وجود نداشت. گذشته وجود نداشت. ابداً. نه در اشیا، نه حتا در فکرم.
sam b
قضاوت او مانند شمشیری در من فرومیرفت و حتا حقِ وجود داشتنم را زیر سؤال میبرد. این حقیقت داشت و من همیشه متوجهش بودم: اینکه من حقِ بودن نداشتم. اتفاقی پیدا شده بودم؛ مثل یک سنگ وجود داشتم، مثل یک گیاه، یک میکروب. زندگیام دیمی بود و باری به هر جهت. گاهی علامتهای مبهمی برایم میفرستاد؛ گاهی هم فقط وزوز بینتیجهای حس میکردم و تمام.
sam b
با عقبعقب رفتن است که قضاوت میکنیم، مقایسه میکنیم و فکر میکنیم. این چهرهٔ جنازهمانند برای آنکه بتواند تحمل دیدن خودش را داشته باشد توی آینه، میکوشد باور کند که درسهای تجربه روی آینه حک شدهاند.
sam b
نیازی ندارم جمله بسازم. مینویسم تا بعضی موقعیتها را روشن کنم. ادبیات را میگذارم کنار. باید خودِ قلم بلغزد و بنویسد، بیآنکه دنبال واژه بگردم.
seyed ali mirferdos
حجم
۲۵۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۱ صفحه
حجم
۲۵۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۱ صفحه
قیمت:
۶۷,۵۰۰
۳۳,۷۵۰۵۰%
تومان