بریدههایی از کتاب آسو
۴٫۴
(۳۷۹)
آسو خواست بگوید خدایش هرگز نمیخوابد، اما اندیشید این جوانک چه میفهمد که چه ایزد بزرگ و شکوهمندی در ورای آفرینش این جهان است؟!
mahdi
میدانم که تو فقط خدائی را میپرستی که نادیدنی است. نمیدانم شاید هم اینگونه باشد و ما بیهوده به خدایان بیشماری دل بستهایم که در بزنگاههای خطر، ما را به حال خود واگذاردهاند. امیدوارم مزدای تو هرگز رهایت نکند.
:)
آسو پرسید: «هرگز چیزی را پرستیدهای؟»
مرد ابرو درهم کشید: «نمیدانم... اما همیشه چیزی در گوشه قلبم بوده. نوری که در تاریکیهای بیشهزار تنهایم نمیگذاشت. اکنون هم آن را در قلبم دارم.»
آسو شادمانه گفت: «آن نور، نور خدا است که با همه است.»
sania_tmry
پدر! آزادی یعنی چه؟»
الیاس دوباره دستی به عرقچینش زد و با محبت به پسر کوچتر نگاه کرد: «یعنی دیگر اسیر و برده نباشی و هرجا خواستی بروی و دسترنجت را دیگران به زور نگیرند و راحت زندگی کنی!»
آدم فضایی مهربون
آنچه رفته را نمیتوان باز آورد. ولی آنچه که هست را میتوان دودستی چسبید.
آدم فضایی مهربون
«انسان چه بینواست... چون غذا نباشد گرسنه است و چون آب نباشد تشنه... دیو بیماری بر او هجوم میآورد و سختی روزگار بر زانوها خمش میکند... برهنه از مادر زاده شده و برهنه در خاک خواهد خفت. بدی بر او چیره است و غم بر نهادش ابدی است.
آروین
هوا هنوز گرم است. با آنکه به فصل آب نزدیک میشویم، بارانی از آسمان نیامده است. نه ابری در آسمان است و نه نسیمی از باختر میوزد. سال خشکی است.
:)
خبر مرگ همیشه اسفناک است. به ویژه اگر خبر مرگ عزیزی باشد که او را میشناختی و به او مأنوس بودی
:)
یافا دوباره نالید: «نه... گوش کن... باید برگردی... باید... پیدایش کنی...»
صدایش به هقهقی شبیه میشد که اشکی نداشت: «قول بده... قول بده برگردی...»
آسو نگران گفت: «باشد... باشد... قول میدهم. با هم برمیگردیم. پیدایش میکنیم.»
-او زیبا بود... از من بهتر...
my book
آن چیزی که از مردن بدتر است، ناامیدی است.
rezamw3
حجم
۲۸۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۳۰ صفحه
حجم
۲۸۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۳۰ صفحه
قیمت:
رایگان