بریدههایی از کتاب آسو
۴٫۴
(۳۷۶)
«هر جنگی آزادی نمیآورد... اولین چیزی که میآورد خون است...»
my book
آسو با لحنی که ناگهان پرحرارت شده بود، پاسخ داد: «ما خدای خورشید را نمیپرستیم.»
شیموت با تعجب گفت: «خدای خورشید که مقتدر و روشناییبخش است!»
-آئین ما پرستش آفریدگار یگانه، مزداست. ما فقط یک خدا را نیایش میکنیم.
شیموت با تعجب گفت: «یک خدا؟»
-آری. مزدا قدرتی یکتا و آسمانی است.
شیموت چینی به پیشانی انداخت: «یعنی این یک خدا به تنهایی همه جهان را اداره میکند؟»
آسو با اشتیاق گفت: «او بی نیاز است. صفتی که او را خدا کرده، همین بینیازی است.»
هنرمند هنردوست
انسان اگر نیک باشد، سرانجامش هم به نیکی خواهد بود.
:)
«روزگار غریبیست و مردمانش هر روز سنگدلتر میشوند. اما نمیدانند دست تقدیر به دنبال همه است.»
fateme
آنچه رفته را نمیتوان باز آورد. ولی آنچه که هست را میتوان دودستی چسبید.
🌹Nilou🌹
«انسان چه بینواست... چون غذا نباشد گرسنه است و چون آب نباشد تشنه... دیو بیماری بر او هجوم میآورد و سختی روزگار بر زانوها خمش میکند... برهنه از مادر زاده شده و برهنه در خاک خواهد خفت. بدی بر او چیره است و غم بر نهادش ابدی است. چه بینواست انسان...»
شادمهر
زیر لب زمزمه کرد: «از بزرگی این بیابان میترسم...»
یافا نگاهش را روی چهره پسر جوان سُراند و با خنده گفت: «اگر تو باشی من از چیزی نمیترسم.»
my book
«روزگار غریبیست و مردمانش هر روز سنگدلتر میشوند. اما نمیدانند دست تقدیر به دنبال همه است.»
هنرمند هنردوست
جوان، پیر میشود و صورت صاف و شادابش پژمرده میشود. چشمهایش را میچرخاند و میبیند که ناگهان خمیده شده است و نفهمیده برای چه آمده و چه کرده و چه دستی او را به چه سویی کشانده است!
کامکار
آدمها به این دنیا میآیند و روزی هم میروند. اما نه آمدنشان به اختیار خودشان است و نه رفتنشان. در میان این آمدن و رفتن، و در زمانی کوتاه که سرنوشت، بودن را بجای نیستی به آنها هدیه داده، چه میکنند؟ مرد برای زندگی خودش و خانوادهاش، فرسوده میشود. زن بعد از آنکه چند شکم زائید، تکیده میشود. جوان، پیر میشود و صورت صاف و شادابش پژمرده میشود.
my book
حجم
۲۸۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۳۰ صفحه
حجم
۲۸۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۳۰ صفحه
قیمت:
رایگان