بریدههایی از کتاب دنیا بدون تو
۳٫۳
(۱۵)
همه چیز را با عینک علایق، ندامتها، خوف و رجای خودمان میبینیم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
بعضی وقتها اگر سطح توقعت را پایین بیاوری روزهای معمولی میتوانند خارقالعاده شوند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
بعضی سؤالها آنقدر خاص هستند که میتوانند دنیا را تغییر دهند. منظورم تمام دنیا نیست بلکه دنیاهای کوچک و شخصی است. مهمترین سؤالها به گمان من این است: «با من ازدواج میکنی؟»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
بعضی وقتها عشقم نسبت به تو اونقدر زیاد میشه که خودم هم نمیدونم قلبم چهطور میتونه این حجم از عشق رو تحمل کنه
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
انتظار، همیشه کشنده است.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
کسانی هستند که آدم در طول عمرش با آنها برخورد میکند و وارد زندگیاش میشوند، ولی وقتی میروند برای همیشه رفتهاند. البته ممکن است دوباره آنها را ببینیم، ولی دیدارمان احتمالاً به یک سلام و علیک ساده ختم میشود. اما بعضی دیگر هم هستند که رابطه با آنها سطح زندگی آدم را ارتقا میدهد و هر بار دوباره آنها را میبینیم، آنقدر احساس راحتی و آرامش میکنیم که انگار از رفتنشان یک ثانیه هم نگذشته است.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
ستارههایی از او بساز که سرتاسر آسمان را چنان نورانی کند که تمام جهان دلباختهٔ شب شوند و دیگر پرستشی نسبت به خورشید خیره کننده روا ندارند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
شاید واقعاً برای از بین بردن خاطرات یک مرد به یک مرد دیگر نیاز باشد و یا شاید او واقعا داشت کمکم میکرد خودم را جمع و جور کنم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
به گمانم آدمها عوض میشوند. زندگیها هم همینطور. من و تو این حقیقت را بهتر از هر کس دیگری میدانیم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«خیلی دوستت دارم لوسی. مثل عشقی که هیدروژن به اکسیژن داره. یه جور عشق کاملاً متفاوت. یه عشق عنصری!»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
چیزی در مرگ هست که باعث میشود میل انسان به زندگی بیشتر شود
kh.pashaee
شاید این راز، زیادی برای پنهان ماندن بزرگ باشد.
مهدی بهرامی
از وقتی مادر شده بودم، شمارههای ناشناس را هم جواب میدادم. چراکه اصلاً دوست نداشتم بچههایم از سر نیاز با من تماسی بگیرند و من جواب ندهم.
مهدی بهرامی
اگر هیچوقت تو را ندیده بودم شاید به درن بسنده میکردم. اما من همانی بودم که مزهٔ میوهٔ ممنوعه را چشیده بودم. من میوهٔ درخت آگاهی را خورده بودم و میدانستم که دنیا افراد دیگری را هم در خود دارد.
مهدی بهرامی
شنیدم که نفسی به سختی کشیدی. «فکر میکردم میتونم تغییرات اساسی ایجاد کنم، اما... اونها فقط چندتا عکسن لوسی. هیچی رو تغییر ندادن. دنیا هنوز هم همونقدر کثیفه. به نظرم دیگه دارم بیش از حد، فداکاری میکنم. دلم برات تنگ شده و مدام به تو فکر میکنم.»
مهدی بهرامی
وقتی تو کنارم بودی دنیا انگار بزرگتر میشد، پر میشد از موقعیتهای مختلف. من هم زیرکتر، جذابتر و زیباتر میشدم. تو مرا جوری میدیدی که هیچکس دیگری نمیدید. تو تمام جنبههای شخصیتی مرا میشناختی و نمیخواستی تغییرم دهی. تو مرا با همان ویژگیهایی که داشتم میخواستی، اما درن مرا برای ویژگیهایی که خودش دوست داشت میخواست.
مهدی بهرامی
راز، انواع مختلفی دارد. رازهای شیرین که آدم دوست دارد مدام مزمزهشان کند، رازهایی که مثل نارنجک هستند و هر لحظه میتوانند دنیایتان را منهدم کنند و بالاخره رازهای هیجانانگیز که هرچه آنها را با افراد بیشتری در میان بگذارید بامزهتر میشوند.
مهدی بهرامی
با خودم فکر کردم درن لیاقت ندارد که بخواهم با او مشورت کنم. او چیزهایی را از من پنهان میکرد پس من هم حق داشتم چیزهایی را از او پنهان کنم.
مهدی بهرامی
شاید برای همین بود که به کسی چیزی نگفتم. چون به محض اینکه نگرانیهایم را فریاد میزدم، همه چیز واقعی میشد و آنوقت زندگی مشترکمان، ما و من نابود میشدیم.
مهدی بهرامی
گاهی اوقات زندگی من و درن هم «سرد» میشد. و رابطهٔ سرد، اگر به حال خود رها شود میتواند منجر به اتفاقات خطرناکتر و بدتری شود.
مهدی بهرامی
حجم
۳۰۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۳۰۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
قیمت:
۴۶,۰۰۰
تومان