بریدههایی از کتاب در راه
۳٫۷
(۷)
و من میدونم، میدونم که همهچی روبهراه میشه.
محمدحسین
وقتی داشتیم از مرز کلرادو ـ یوتا میگذشتیم خدا را تو آسمان دیدم، در قالب ابرهای بزرگ آفتابسوز زرینی بر فراز صحرا که انگار انگشتش را به من نشانه رفته بود و میگفت «از اینجا بگذر و به راهت ادامه بده، در راهِ بهشتی.»
محمدحسین
تنها کاری که کردم این بود که بمیرم.
محمدحسین
آرزو کردم ای کاش مکزیکیای ساکن دِنوِر بودم، یا حتا ژاپنیای فقیر و مجبور به خرکاری، هر چیزی به غیر از چیز ملالتباری که بودم، «مرد سفیدپوست» ای سَرخورده.
محمدحسین
آن بعدازظهر ارغوانی در حالی میان روشناییهای خیابان بیست و هفتم و ولتون تو محلهٔ رنگینپوستهای دِنوِر قدم میزدم که تکتک عضلاتم درد میکردند و آرزو میکردم ای کاش سیاهپوست بودم، به این فکر میکردم که حتا بهترینهایی که دنیای سفیدپوستها عرضه کرده هم برای من به قدر کافی وجد و شعف ندارد، نه زندگی کافی دارد، نه سرخوشی، نه عشقوحال، نه ظلمت، نه موسیقی، نه شبِ کافی.
محمدحسین
غروبها قدم میزدم. حس میکردم لکهای بر سطح زمین سرخ غمناکم.
محمدحسین
حالا دیگر نه کسی را داشتم، نه چیزی.
محمدحسین
زمانهست دیگه. همهچی خودش جفتوجور میشه.
محمدحسین
چه حسی دارد وقتی از کسانی دور میشوی و آنها سرجایشان میمانند تا به شکل نقطهای محو شوند؟ ــ این جهان بهغایت عظیم است که ما را به پیش میراند، و خداحافظی است. ولی ما زیر آسمانها به پیش میرانیم به سوی ماجرای دیوانهوار بعدی.
محمدحسین
«نوع بشر یه روزی میفهمه که ما در ارتباط و تماس با مُردهها و دنیای دیگه یا هر چی که اسمش رو میذارین هستیم؛ همین الان هم اگه به قدر کافی ارادهٔ ذهنی داشته باشیم میتونیم پیشگویی کنیم که صدها سال بعد چه اتفاقی میافته و اینجوری جلو فجایع رو بگیریم. وقتی آدم میمیره تو مغزش جهشی انجام میشه که فعلاً هیچی راجعبهش نمیدونیم ولی اگه دانشمندها خودشون رو جمعوجور کنن، یه روزی همهچیز رو در موردش میفهمیم. فعلاً که این آقایون عوضی تنها فکروذکرشون اینه که ببینن میتونن دنیا رو منفجر کنن یا نه.»
محمدحسین
حجم
۴۲۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۸۸ صفحه
حجم
۴۲۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۸۸ صفحه
قیمت:
۸۷,۰۰۰
تومان