بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در راه | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب در راه

بریده‌هایی از کتاب در راه

نویسنده:جک کرواک
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۷از ۹ رأی
۳٫۷
(۹)
هر چند که رمی با مشکلات شغلی و دردسرهای عشقی زن بدزبانش دست‌به‌گریبان بود، دست‌کم یاد گرفته بود تقریباً بهتر از هر کسی تو دنیا بخندد، و دیدم که چه حال‌هایی در فریسکو خواهیم کرد.
محمدحسین
پرسیدم «از زندگیت چی می‌خوای؟» همیشه عادت داشتم از دخترها همین را بپرسم.
محمدحسین
یک‌جورهایی ازش خوشم آمد؛ نه به خاطر این‌که آدم خوبی بود، که بعداً این را ثابت کرد، بلکه به خاطر اشتیاقش به همه‌چیز.
محمدحسین
نشستم پشت فرمان و میان اوهام خودم راندم
Orson Welles
آن‌جا بود که برای اولین‌بار تو زندگی‌ام رودخانهٔ می‌سی‌سی‌پی عزیز را دیدم که تو مه رقیق تابستان خشک و کم‌آب شده بود و بوی شدید تعفنش که همان بوی بدن خام امریکا بود حس می‌شد، چون می‌سی‌سی‌پی است که امریکا را می‌شوید.
باران ریزوندی
بعد، عین دوتا رفیق تریپ تو خیابان‌ها رقصیدند و من هم پشت‌شان لخ‌لخ کردم، همان کاری که یک عمر پشت آدم‌هایی کرده‌ام که باهاشان حال می‌کردم، چون تنها آدم‌هایی که باهاشان حال می‌کنم دیوانه‌هایند، آدم‌هایی که دیوانهٔ زندگی‌اند، دیوانهٔ حرف زدن‌اند، دیوانهٔ نجات یافتن، در یک‌آن خورهٔ همه‌چیز هستند، آدم‌هایی که هیچ‌وقت خمیازه نمی‌کشند و حرف‌های معمولی نمی‌زنند، فقط می‌سوزند، می‌سوزند، می‌سوزند عین آتش‌بازی‌های زردفامی که مثل عنکبوت‌هایی میان ستاره‌ها منفجر می‌شوند و وسط‌شان نور تند آبی‌رنگی می‌بینی و همه می‌گویند «وااای!»
باران ریزوندی
«زکی، داداش، خوب می‌دونم تو فقط واسه این نیومدی پیشم که نویسنده شی، تازه،‌ تنها چیزی که من راجع‌به این قضیه می‌دونم اینه که باید چنون به کارت بچسبی که انگار معتادی بهش
باران ریزوندی

حجم

۴۲۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۸۸ صفحه

حجم

۴۲۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۸۸ صفحه

قیمت:
۸۷,۰۰۰
۴۳,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد