بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تاریکی معلق روز | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تاریکی معلق روز

بریده‌هایی از کتاب تاریکی معلق روز

نویسنده:زهرا عبدی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۲از ۳۶ رأی
۴٫۲
(۳۶)
اگر یک جانباز از بی‌دارویی بمیرد کسی باخبر نمی‌شود ولی اگر خودش را جلو مؤسسه‌ای آتش بزند، به خاطر شکلِ پوشش خبری و احتمالاً عکس‌ها، مرگش دیده خواهد شد.
دردونه
طوری زندگی کن که نامش زندگی باشد. فارغ از هیاهوی مردم.
نیتا
فکر می‌کند این‌همه شلوغ‌کاری اشیا برای این‌همه خلوتیِ خالی از آدم چه معنایی دارد.
نیتا
‫دردِ حرفِ راست گاهی چنان امان می‌بُرَد که از دنیا چیزی جز دروغ نمی‌خواهی.
نیتا
از قولِ آلبر کامو نوشته: «باور کن چیزی که از دست دادنش برای انسان از همه‌چیز سخت‌تر است، درست همان چیزی است که آن را نمی‌خواهد.»
میرابل
آن‌قدر همهٔ امکانات وجودش را صرفِ اندوه کرده که رمقی برای بروزِ احساساتی مانند خشم نمانده
Ailin_y
«هیچ‌وقت ازدواج نکن. بهتر است بدبختی‌های دو نفر با هم قاتی نشوند... هر کس بدبختی خودش را داشته باشد.
Ailin_y
می‌ترسید نبودنش را آرزو کند و بودنش را هم آن‌طوری نمی‌خواست.
Ailin_y
اگر مهم‌ترین چیز در زندگیِ کسی را از او بگیری، دیگر هرگز نمی‌تواند به هیچ‌کدام از نقش‌های اصلی یا حتی فرعی‌اش برگردد.
Ailin_y
طرح اندام مدیر در آن مانتو سیاه و بلند، در برابر نوری که از بیرون می‌تابد، طوری است که انگار وظیفه داشته که روزمرگی را در ماده‌ای ابدی نگه‌داری کند.
Ailin_y
هر انسان ترکیبِ مسلمی از دیو و فرشته است. اگر سعی کنی دیو درونت را بیرون بیندازی، باید آماده باشی که فرشتهٔ درونت را هم فلج و مسخ ببینی. سخت است باورش اما از نظر من شور و شادمانگی و قدرت‌طلبی را دیو درون سامان می‌دهد. دیو درون را باید به گفت‌وگو کشید؛ نباید طرد و متروک شود. این اوجِ خودآگاهی انسان است. همهٔ ما در طول زندگی، دست‌کم یک‌بار تجربهٔ دیوزدایی داشته‌ایم، همچنان که تجربهٔ استیلایش را، و بعد از هر دو تجربه، یعنی تسلط کامل و بی‌رقیب دیو یا فرشته، احساس خویشتن‌بیزاری به سراغ‌مان آمده است.
حسین احمدی
تمامِ صبح‌های سال یک‌طرف و صبح‌های آن پنج روزِ که شهریور در تهران به وصالِ مهر می‌رسد، یک‌طرف. این وقتِ سال، رازهای مگوی شهر را نسیمِ با خودش می‌برد به جایی که رازهای تمامِ شهرهای غمگین جهان به هم می‌رسند؛ شوکرانْ‌شهری در دوردست‌های نزدیک. تمامِ رازهای تلخ و مگو، درست در همین موقعِ سال، یا دسته‌جمعی خودکشی می‌کنند، یا با آن نسیم در جهتی بی‌جهت، همدیگر را می‌وزند و می‌روند تا شوکران‌شهر و آن‌جا به شوکران تبدیل می‌شوند و گوشه‌ای آرام می‌مانند تا سقراطی از راه برسد.
حسین احمدی
فکر می‌کند یک مزیت مهم این‌همه سختگیریِ روزگار این است که این‌قدر مجرای زندگیت را تنگ می‌کند که دیگر مجبور نیستی به‌جز مشکلاتِ خودت به چیزی فکر کنی. به فلسفهٔ زندگی، به قطارِ سؤال‌های بی‌سرانجامِ چیستی و چرایی، به این‌که چه‌طور پنجاه سال زندگی یک انسان، به دهانِ باز و چشمِ بسته، پای تلویزیون و صداهای هرز گذشت، به این‌که اصلاً وجود یا نیستیِ ردیفِ بی‌پایانِ زندگان برای چیست. خدایان برای تمام شدنِ مهلتِ مقرر این‌همه آدمِ درهم‌لولیده، خوب فکری کرده‌اند: آدم وسط کلاف از تخم بیرون می‌آید و تا آخرش با همان کلاف ور می‌رود. اگر این کلاف نبود همه زمان کافی داشتند تا سقراط شوند و شوکرانِ کافی برای این‌همه آفریده نیست.
حسین احمدی
ایما از وقتی امیر رفته، فهمیده که کم‌کم دارد قدرتِ تشخیصِ دروغ را از دست می‌دهد و تا حدودی هم از این قضیه خوشحال بود، چون فهمیده بود دروغ برای آدم‌ها همان نفسی است که ممدّ حیات است و مفرح ذات. کسی که دروغ را تشخیص می‌دهد فقط عذاب بیش‌تری می‌کشد و درحالی‌که خودش نمی‌تواند دروغ بگوید، باید دروغی را که دیگران مانند قرص مسکن و آرام‌بخش مصرف می‌کنند، به صورت سردرد مهیب تحمل کند.
حسین احمدی
در تمام روزهایی که چشم‌هایم تاریک بود، فکر می‌کردم که غیر از مواجهه با مرگ، انسان تحت هر شرایطی باورهای مردم برایش مهم‌اند و نمی‌تواند حضور چشم‌های آن‌ها را نادیده بگیرد. شما یک مورد خلافِ این برای من مثال بزنید. فقط کسی که چشم در چشمِ مرگ دوخته، نیازی نمی‌بیند که خوشایند کسی باشد.
حسین احمدی
مردم همیشه آمادهٔ فراموش کردن زیبایی‌ها هستند. تنها چیزی که ممکن است یادشان نرود زشتی است.
حسین احمدی
«تفاوت انسان با حیوان، نه‌فقط در ناطق بودن که در دروغ گفتن است. دروغ یعنی آغاز انسان. یعنی گرد کردنِ هر چیز تیزی که به لبهٔ زندگی گیر می‌کند. یعنی اختراع چرخ برای ماشین.
حسین احمدی
این تازه اول راه است؛ باید تا جایی جلو بروم که زیر پایم سفت باشد و در این حرفه این درجه از اطمینان وقتی حاصل می‌شود که قدرت خالی کردنِ زیر پای بقیه را داشته باشم. این‌جا باید یادت باشد اگر به یک آدمِ خرده‌گیری رو دادی، جرئت می‌کند و خودش را دانای کل جهان می‌داند و اول از همه ترتیب کسانی را می‌دهد که به او این اجازه را داده‌اند.
حسین احمدی
«فایده نداشت. فایده ندارد. هیچ‌کس نمی‌تواند آزادانه حرف‌هایش را بزند چون آزادانه حرف زدن یعنی گفتنِ حرف‌هایی که مردم دوست ندارند بشنوند. در زندگیم، هر چه آزادانه‌تر دربارهٔ چیزی حرف زدم، مردم بیش‌تر به من حمله‌ور شدند. بیش‌ترِ مردم آزادی و آزادگی را دوست ندارند، چون هنگامی که آزاد باشی مسئولیت انتخاب بر گردنِ خودت است و مردم این را نمی‌پسندند. برای همین از آگاهی حذر می‌کنند. با شعار آزادی حنجره پاره می‌کنند ولی در ذات‌شان از هیچ‌چیز بیش‌تر از آزادی نفرت ندارند.»
حسین احمدی
می‌دانم هر گوشهٔ دنیا که باشد، اگر سالم‌وسلامت باشد، محال است که بتواند از دنیای رسانه و به‌خصوص مجازی‌اش جدا شود. کسی که آغشتهٔ این فضا شد، بخش‌هایی از خلوت خودش را در آن‌جا می‌گذارد. بعد از مدتی برمی‌گردد و دنبال خودش می‌گردد، به امید این‌که پاسخِ این سؤال مثبت باشد: آیا فقدانِ من برای کسی مهم است؟ این‌که نبودنِ تو در هر جایی، از فضای مجازی بگیر تا حقیقی، برای کسی مهم نیست، بزرگ‌ترین بیماری این روزهای آدمیزاد است. خودش یک‌جور مرگ است و علم پزشکی هنوز تعریف مسخره‌ای برای این نوع مرگ ندارد. وبلاگ‌نویسی تقریباً ورافتاده اما تقریباً تمام وبلاگ‌نویس‌ها برمی‌گردند و در سکوت به دنبالِ خودشان می‌گردند. تصوری شهوتناک آن‌ها را به خانهٔ متروکه می‌کشاند: آیا کسی دلش برای من تنگ می‌شود؟ آیا در غیبتِ من کسی پا به این‌جا گذاشته است؟ آیا کسی کلمه‌های مرا عاشق شده بوده است؟
حسین احمدی

حجم

۳۶۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۷ صفحه

حجم

۳۶۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۷ صفحه

قیمت:
۸۴,۰۰۰
۴۲,۰۰۰
۵۰%
تومان