بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تاریکی معلق روز | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تاریکی معلق روز

بریده‌هایی از کتاب تاریکی معلق روز

نویسنده:زهرا عبدی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۲از ۳۶ رأی
۴٫۲
(۳۶)
فکر می‌کند چه چیزی نمی‌گذارد عاشق شود جز آن‌که می‌داند همه‌چیز یک دروغِ بی‌پایان است وقتی می‌گویی دوستت دارم، در واقع خودت را دوست داری و این بزرگ‌ترین دروغی است که به خوردِ زندگی می‌دهی.
حسین احمدی
فکر می‌کند عاملِ خیلی از اتفاق‌های مزخرف دنیا، تأخیر است: تأخیر اقدامِ عملیِ عقل در برابر شتابِ احساس.
حسین احمدی
گنجشک‌ها روی درختِ کنار پنجرهٔ اتاقِ ایما، صبح تهران را با جیک‌جیکِ بی‌رحمانه غمگینی آغاز کرده‌اند. جیک‌جیک و حزن؟ مگر می‌شود گنجشک هم دروغ بگوید؟ البته که می‌شود. دروغ، روح دمندهٔ انفاس است. بوسه‌ای است که همه، از انسان تا حیوان، از بام تا شام، به طولانی‌ترین شکل ممکن از هم می‌ربایند.
حسین احمدی
شهر از طبقهٔ نهم، از پشتِ پنجره، خانه‌به‌خانه در شیبِ ملایمی پهن شده تا دوردستی که در غبار از دست رفته است. تهران هرگز این‌قدر برایش معصوم و درعین‌حال چشمک‌زن نبود. توأمانیِ عشوه و معصومیت. اما به‌یک‌باره در میان دودوغبار درصدِ عشوه و نازش بالا رفت. بالاتر. چه‌طور شهری می‌تواند این‌همه عشوهٔ سیاه داشته باشد و این‌همه خریدار؟ طوری که وقتی از این بالا نگاهش می‌کنی دلت بخواهد خانه‌خانه به‌اش دل ببازی.
حسین احمدی
فریب‌کاری دنیای خبر اغلب نه در گفتنی‌ها بلکه در بخش‌های ذکرنشدهٔ خبر است. بزرگ‌ترین دروغ‌های دنیا هم همین است. کافی است بخشی از واقعیت را با دغل‌کاری حذف کنی و نگویی. این شیادانه‌ترین نوعِ دروغ است.
حسین احمدی
دانیال فکر کرد پس موضوع هر چه باشد، پذیرفتن یا نپذیرفتن او فرقی نمی‌کند، زیرا برای امثال افتخاری اصولاً موضوع مهم‌تر از شخص است. شخصْ علامت مساوی در جمع‌وتفریق است؛ باشد یا نباشد، جمع‌وتفریق انجام می‌شود. شخص را در نهایت می‌توان پیدا کرد و جلو هر جمع‌وتفریقی نشاند.
حسین احمدی
پیرمرد نفس رها کرد. پیراهن آبیِ براقی پوشیده بود که رنگِ پریدهٔ صورتش را پریده‌تر نشان می‌داد. گاهی شجاعت پدر را در دل می‌ستاید. دل به دریا بزنی و با دختری این‌همه سال از خودت کوچک‌تر، تا این‌جا هم‌نوردی کنی. به داوود گفت «پیرهن سورمه‌ای بپوش. زن‌ها از تضاد تیره و روشن خوش‌شان می‌آید.» داوود گفت «زن‌ها بیش‌تر از تضاد ظاهری، از تضاد درونی خوش‌شان می‌آید. خوش‌شان می‌آید ببینند می‌ترسی ولی بیش‌تر جلو می‌آیی؛ شک داری ولی محکم‌تر روی تصمیمت می‌ایستی. رنگت پریده ولی براق‌تر می‌پوشی.»
حسین احمدی
دردِ حرفِ راست گاهی چنان امان می‌بُرَد که از دنیا چیزی جز دروغ نمی‌خواهی.
حسین احمدی
ایما فکر کرد این روایت از مرگ را تا حالا از کسی نشنیده است. آدمی این‌طوری هم تابه‌حال ندیده است. پدر چه تصویرهایی را در لحظات آخر با خودش مرور خواهد کرد؟ چرا فکر کرده پدرش اگر بمیرد از رنج خلاص می‌شود؟ این چه فکر لعنتی‌ای است که خودت را بگذاری جای کسی و فکر کنی با مرگ راحت می‌شود؟
حسین احمدی
«مرگ طعم دارد. از وقتی که به دنیا می‌آیی توی بزاقت هست تا نفس آخر. هر چیزِ هضم‌نشدنی را هضم می‌کند.
حسین احمدی
مدتی بود فهمیده بود تشخیصِ دروغ گفتنِ آدم‌ها هیچ فایده‌ای ندارد. تقریباً دروغ از راست کاربرد بیش‌تری دارد و گاهی حتی به طرزِ شرم‌آوری بافایده‌تر است. یک بی‌گناهی عجیبی در دروغ نهفته است. گاهی دروغ‌گو با کمک گرفتن از یک باور نیک می‌تواند دروغ را از آغوش گناه بیرون بکشد و حتی به امر نیک بدلش کند. ذهن چه‌قدر می‌تواند کثافت‌کارِ ظریفی باشد. اصلاً کسی چه می‌داند چه چیزی تا چه زمانی در محدودهٔ خیر است و کِی زمانش به سر می‌آید و از خط فرضی بیرون می‌زند و تبدیل به شر می‌شود یا برعکس؟
حسین احمدی
ایما فکر کرد تحمل کردنِ توأمان چند درد و مصیبتِ پخش‌شده در کل امورات زندگی راحت‌تر از تحمل یک درد متمرکز است. وقتی همهٔ بدنت درد می‌کند راحت‌تر تحمل می‌کنی نسبت به وقتی که تخم چشمت یا حتی نوک شست پایت به سوزدرد افتاده. بنا بر این قانون نانوشته می‌شود کل یک جامعه را با مصیبت منتشر، به مویه‌ای ریز و پیوسته و بی‌آزار، دور هم نگه داشت؛ طوری که نه آب‌ها از آسیاب بیفتد و نه نیفتد. بیمارستان یک دردِ منتشر بود.
حسین احمدی
ز آن‌دست آدم‌ها بود که وقتی حرف می‌زنی معلوم است دارند هم‌زمان فکرهای‌شان را هم می‌کنند. می‌فهمید که یک شیوهٔ نو، همان‌قدر که ممکن است شکست بخورد، ممکن است بزند به قلبِ معدن.
حسین احمدی
«ببین خانم، کسی که از حقیقت خبر ندارد فقط نادان است، ولی کسی که خبر دارد و انکارش می‌کند دیگر فقط احمق نیست؛ می‌شود تبهکار، جنایتکار، هیچی‌ندار...»
حسین احمدی
عادت به خبر، همهٔ چیزهای هولناک دنیا را پیش چشمت عادی می‌کند. این را در چهرهٔ خیلی از پی‌گیرهای سمجِ اخبار دیده‌ام. انگار هر چه خبر هولناک‌تر، ولعِ شنیدن و پی‌گیری بیش‌تر است. ما ته دل‌مان قند آب می‌شود از شنیدن اخبار هولناک. هر چه خبر هولناک‌تر، ما مسخ‌تر و قند ته دل‌مان شهدوشکرتر، چون خدا را شکر می‌کنیم که فاجعه این‌همه از من دور است.
فرناز
انگار هر چیزی در فصلِ پلاسیدگی‌اش سراغش می‌آید. تقابلِ تروتازگی و دیرهنگامی. مثل زنی که لباس زیبای پُرچین و خوش‌رنگی را آن‌قدر در گنجه نگه می‌دارد تا دیگر به صورت پُرچین‌وچروکش نمی‌آید.
فرناز
آن موقعِ صبحْ تهران زنی آرام بود که هنوز وجه لکاته‌اش از ریخت‌وپاش دیشب از خواب بیدار نشده بود. زنی آرام و فریبا. گیسوانش دود و پیراهنش کبود.
حسین احمدی
فقط می‌توانم بگویم همهٔ آدم‌ها، حسود و بخیل و تنگ‌نظر هستند؛ فقط بعضی‌ها هستند که می‌توانند تابلو نباشند.
حسین احمدی
زنان سریع‌تر از صاعقه ثبات را انکار می‌کنند.
حسین احمدی
از طرفی عادت به خبر، همهٔ چیزهای هولناک دنیا را پیش چشمت عادی می‌کند. این را در چهرهٔ خیلی از پی‌گیرهای سمجِ اخبار دیده‌ام. انگار هر چه خبر هولناک‌تر، ولعِ شنیدن و پی‌گیری بیش‌تر است. ما ته دل‌مان قند آب می‌شود از شنیدن اخبار هولناک. هر چه خبر هولناک‌تر، ما مسخ‌تر و قند ته دل‌مان شهدوشکرتر، چون خدا را شکر می‌کنیم که فاجعه این‌همه از من دور است.
حسین احمدی

حجم

۳۶۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۷ صفحه

حجم

۳۶۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۷ صفحه

قیمت:
۸۴,۰۰۰
۴۲,۰۰۰
۵۰%
تومان