بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جهان چگونه مدرن شد؟

بریده‌هایی از کتاب جهان چگونه مدرن شد؟

۴٫۰
(۳۴)
طلا، نقره، جواهرات، (۱۳۵) جامه‌های ارغوانی، خانه‌های ساخته‌شده از مرمر، زمین‌های پاک و پاکیزه، نقاشی‌های عفیف، اسب‌های زره‌پوش و گوهرنشان و چیزهای دیگری ازاین‌دست لذتی سطحی و ناپایدار ایجاد می‌کنند؛ برعکس، کتاب‌ها تا مغز استخوان آدمی را محظوظ می‌سازند. آنها با ما سخن می‌گویند، به ما مشورت می‌دهند و با صمیمیتی زنده و حاد مونس و همراه ما می‌شوند.
فرزانه
«اپیکور می‌گوید، رنج اگر کم باشد می‌توان خوارش شمرد، و اگر هم زیاد باشد باز می‌دانید که دیری نخواهد پایید.
مسلم عباسپور
در اسکندریه بود که اقلیدس هندسه‌اش را بنا نهاد؛ ارشمیدس عدد پی را کشف کرد و بنیان حساب دیفرانسیل و انتگرال را گذاشت؛ اِراتوستِنِس این ایده را طرح کرد که زمین گرد است و محیط آن را با یک‌درصد خطا محاسبه کرد؛ و جالینوس انقلابی در طب ایجاد کرد. ستاره‌شناسان اسکندرانی ایدۀ عالمی خورشیدمحور را طرح کردند؛ هندسه‌دانان چنین استنباط کردند که طول یک سال ۳۶۵ روز و یک‌چهارم است و پیشنهاد اضافه‌کردن یک «روز کبیسه» در هر چهار سال را دادند؛ جغرافی‌دانان حدس زدند که می‌توان با عزیمت از اسپانیا و راندن کشتی به‌سمت غرب از هند سر درآورد؛ مهندسانْ مکانیکِ سیالات و علم گاز و هوا را ابداع کردند؛ متخصصان علم تشریح برای اولین‌بار به‌روشنی دریافتند که مغز و دستگاه عصبی درواقع یک واحدند و همان‌ها درخصوص عملکرد قلب و دستگاه گوارش تحقیق کردند و در زمینۀ تغذیه آزمایش‌هایی انجام دادند. سطح کاری که در آنجا انجام شد حقیقتاً حیرت‌انگیز بود.
مسلم عباسپور
بزرگ‌ترین مانع در راه لذتْ درد نیست، وهم است. دشمنان اصلی خوشبختی آدمی دو چیز است: میل بی‌حد‌خیال کسب چیزی بس فراتر از آنچه جهانِ فانیِ متناهی اجازه می‌دهد‌و ترس جانکاه.
kazem
«مجبورش می‌کردند که بخواند». همین اجبار بود که، در طی قرن‌های متمادی آشوب و اغتشاش، کمک کرد دستاوردهای تفکر باستان نجات یابد.
مسلم عباسپور
در فرهنگی که در آن تنها شمار بسیار کمی سواد داشتند، علاقه‌مند‌بودن به کتاب آشکارا امری غریب بود.
مسلم عباسپور
هنگامی که شعر لوکرِتیوس پس از هزار سال دوباره وسیعاً به چرخش و گردش درآمد، بخش اعظم گفته‌هایش دربارۀ عالمی که به‌زعم آن از برخورد اتم‌ها در خلئی بی‌نهایت شکل گرفته بود مهمل‌گویی به‌نظر می‌رسید. اما سیر ‌وقایع به گونه‌ای پیش رفت که درست همان چیزهایی که در آغاز همزمان ملحدانه و بی‌معنی به‌نظر ‌می‌رسیدند به پایه و اساس فهم عقلانیِ امروزی از کل عالم تبدیل شد
مسلم عباسپور
خوششان می‌آمد یا نه، راهبان مجبور بودند بخوانند و برطبق «آئین‌نامه» می‌بایست بر این کار نظارت دقیق صورت می‌گرفت: مهم‌تر از همه، هنگامی که برادران در حال خواندن هستند، هرآینه یک یا دو ارشد را باید مأمور کرد (۱۴)که در صومعه بچرخند. وظیفۀ آنها این است که مواظب باشند هیچ برادری چنان بی‌حال (Acediosus) نباشد که وقتش را تلف کند یا با وارد‌شدن در صحبت‌های باطل از کار خواندن غافل بماند و این‌چنین نه‌فقط به خویش آسیب بزند بلکه حواس دیگران را نیز پرت نماید. (۱۸-۱۷:۴۹)
محمد طاهر پسران افشاریان
نخست، ای الهه، (۱) مرغان هوا، با قلب‌هایی که تیرهای قدرتمند تو آنها را سوراخ کرده، خبر از آمدنت می‌دهند. سپس، نوبت به وحوش و رَمه‌ای می‌رسد که در مراتع سرسبز جست‌وخیز می‌کنند و در رودهای خروشان شناور هستند: هرآینه، جملگی مسحور افسون تواَند، و مشتاقانه از تو پیروی می‌کنند. آنگاه، تو عشق اغواگر را در قلب هر مخلوقی که ساکن کوه‌ها و دریاها و رودبارها و بوته‌زارهای پُرپرنده است تزریق کرده، در وجودشان میل پُرشور به زاد‌و‌ولد را القا می‌کنی.
معنوی
اقدامات تنبیهی‌ای که در جامعۀ پاگان شرم‌آور تلقی می‌شد، فضاحت‌هایی که آنها را صرفاً بر دون‌پایگان اجتماعی اِعمال می‌کردند، اکنون کمابیش به‌شیوه‌ای دموکراتیک، بی‌اعتنا به مرتبه و مقام، بر همه روا داشته می‌شد. روال کار عموماً به این صورت بود که فرد گنهکار می‌بایست ترکه‌ای را که از آن برای زدن استفاه می‌شد به‌دست می‌گرفت، سپس بر زمین می‌نشست و ضمن تکرار دائم عبارت Mea culpa (مِئا کولپا، تقصیر من است)، خود را به ضربه‌ها می‌سپرد تا زمانی که راهب یا راهبۀ اعظم راضی می‌شد.
fuzzy
همان‌طور که هر خوانندۀ مؤمنِ انجیلِ لوقا خوب می‌داند، عیسی می‌گریست، اما اشعاری را نمی‌توان یافت که او را در حال لذت‌جویی که هیچ، در حال خندیدن یا لبخند‌زدن وصف کرده باشد.
fuzzy
لذت که در بهترین حالت سرگرمی‌ای پیش‌پاافتاده بود، در بدترین حالت دامی شیطانی بود، امری که در هنر قرون‌وسطا در قالب آن زنان اغواگری تصویر شده بود که اگر خوب دقت می‌کردی می‌توانستی در زیر لباس‌های بلند زنانه‌شان چنگال‌هایی از جنس چنگال‌های عقرب و رطیل را ببینی.
fuzzy
در نظر اپیکور، رنج انسانی همواره محدود و متناهی است: «اپیکور می‌گوید، رنج اگر کم باشد می‌توان خوارش شمرد، و اگر هم زیاد باشد باز می‌دانید که دیری نخواهد پایید.»
fuzzy
اپیکور منکر وجود خدایان نبود. با‌این‌حال، می‌گفت برفرض اینکه الوهیت معنا و مفهومی داشته باشد، یک چیز مسلم است: اینکه خدایان به احتمال فراوان دل‌مشغول هیچ‌چیز نمی‌توانند باشند الّا لذت‌های خودشان. خلق‌کنندگان عالم و نابودکنندگان آن، همان‌ها که مطلقاً هیچ اعتنایی به بودوباش موجودات دیگری غیر از خودشان ندارند، هیچ‌یک وقعی به رازونیازهای ما یا آئین‌هایمان نمی‌نهند. اپیکوری‌ها به‌ویژه ایدۀ حلول یا تجسد را به‌عنوان ایده‌ای بس مهمل به‌سخره می‌گرفتند. امروز یا هزاران سال دیگر، چرا انسان‌ها باید خودشان را چنان برتر از زنبورها، فیل‌ها، مورچه‌ها یا هر گونۀ حیاتی دیگری بدانند که خدا ملزم باشد به‌طور مشخص در هیئت آنان، و نه دیگران، ظاهر شود؟ بعد هم، چرا باید در بین انواع و اقسام انسان‌ها به شکل یک یهودی ظاهر شده باشد؟
fuzzy
به نوشتۀ جِروم، آنچه نجاتش داد یک کابوس بود. او سخت بیمار شده بود و در خواب‌های هذیانی‌اش دید که او را کشان‌کشان پیش کرسی قضاوت خداوند برده‌اند. از او می‌خواهند که از وضع خودش بگوید. او در پاسخ می‌گوید که فردی مسیحی است. اما داور به‌تندی پاسخ می‌دهد: «دروغ می‌گویی(۱۰۴)؛ تو مسیحی نیستی، سیسروئی هستی»
fuzzy
«من روزه می‌گیرم،(۱۰۲) فقط برای آنکه بعدش سیسرو بخوانم. شب‌های زیادی را صرف خواندن ویرژیل می‌کنم و با یادآوری گناهان گذشته‌ام تلخ می‌گریم، اشک‌هایی که از عمق جانم برمی‌آید؛ بعد دوباره خواندن پلوتوس را ازسر می‌گیرم.»
fuzzy
رفته‌رفته شایعاتی بر سر زبان‌ها افتاد (۹۹) مبنی بر اینکه غرقگی او در جهان ستاره‌شناسی، ریاضیات و فلسفه‌که از حق نگذریم، برای یک زن عجیب هم بود‌شیطانی بوده است: او باید ساحره‌ای باشد که جادوی سیاه می‌کند. در مارس ۴۱۵ میلادی، آن جمعیت مسیحی، که به‌وسیلۀ یکی از نوچه‌های سیریل تا حد جنون برانگیخته شده بود، از خشم منفجر شد. هیپاتیا را حین بازگشت به خانه از ارابه‌اش بیرون کشیدند و به کلیسایی بردند که سابق بر این معبدی در تجلیل امپراتور بود. (مکان ماوقع تصادفی نبود: آنجا بر دگرگونی پاگانیسم و تبدیل آن به یک دین و ایمان به‌اصطلاح حقیقی دلالت می‌کرد.) در آنجا، پس از آنکه برهنه‌اش کردند، پوستش را با تکه‌های شکستۀ سفال زنده‌زنده کندند. آن دستۀ غوغایی سپس جسد هیپاتیا را کشان‌کشان به خارج از دیوارهای شهر بردند و درآنجا آتش زدند. شایان ذکر است که قهرمان آن دسته، سیریل، سرانجام به مقام قداست نائل شد.
fuzzy
شعاری که بر سردر باغ اپیکور حک شده بود از غریبه‌ها می‌خواست لَختی بمانند، چون «در اینجا خیر اعلای ما لذت است.
fuzzy
آنچه فیلسوف یونانی عرضه می‌کرد نه کمک در امر مُردن بلکه کمک در امر زیستن بود. بر طبق آموزه‌های اپیکور، آدمی، رهیده از بند خرافات، آزاد خواهد بود که به جست‌وجوی لذت برآید.
fuzzy
درخصوص جهان ذهنی و معنوی‌ای است که در آن ساکن بودند، نکته‌ای که رُمان‌نویس فرانسوی، گوستاو فلوبر، در یکی از نامه‌هایش به آن اشاره کرده است: «در آن هنگام که دیگر از خدایان خبری نبود، و مسیح هم هنوز از راه نرسیده بود، در مقطع زمانی بین سیسرو و مارکوس آئورلیوس، شاهد برهۀ یگانه‌ای در تاریخ هستیم: آن‌هنگام که آدمی بلند شد و روی پای خویش ایستاد.»
fuzzy

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

قیمت:
۱۹۰,۰۰۰
۱۳۳,۰۰۰
۳۰%
تومان