بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سنگ | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب سنگ اثر قدسیه پائینی

بریده‌هایی از کتاب سنگ

انتشارات:نشر اسم
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۱۰۲ رأی
۳٫۵
(۱۰۲)
هر طرف را نگاه می‌کنی حسین را می‌بینی. حرِ حسین، زهیرِ حسین، عابسِ حسین، حبیبِ حسین، علی‌اکبرِ حسین، قاسمِ حسین، عباسِ حسین! - به هر طرف رو می‌کنی، حسین است.
کتابخوار
- پرچم به صاحب پرچم ارزش پیدا می‌کند. یک بیرق در دست عباس با چندتا از این پرچم‌ها برابری می‌کند.
کتابخوار
چشمش خیره مانده بود به تسبیح کهربایی که در دست ابن‌طفیل بود و دانه‌هایش با تأنی روی هم می‌افتادند. صدای دانه‌های کهربا سنگین بود، مثل قطرات آبی که از مشکی تیرخورده به زمین بریزد.
شهید مریم فرهانیان
- نمی‌بینی؟ هر طرف را نگاه می‌کنی حسین را می‌بینی. حرِ حسین، زهیرِ حسین، عابسِ حسین، حبیبِ حسین، علی‌اکبرِ حسین، قاسمِ حسین، عباسِ حسین! - به هر طرف رو می‌کنی، حسین است.
📖
- به من گفتند شما می‌توانید درمانم کنید. - دردت چیست؟ - تشنه‌ام. همیشه تشنه‌ام، آن‌قدر که... مکثی کرد. بعد به‌زحمت ادامه داد: - آن‌قدر که دارد جان از تنم بیرون می‌کشد. پیرمرد نبضش را میان دو انگشتش گرفت. چند لحظه‌ای تنها صدای وزوز مگسی که پیدا نبود، شنیده می‌شد. لب‌های پیرمرد فشرده شد و نگاه به چهرهٔ تیرهٔ زرعه دوخت. - چه کرده‌ای؟ - هیچ. چه کرده‌ام به جز زندگی؟ - حرارتی که در جگر است، خشکیدگی رگ‌ها و التهابی که در مغز است، از آنِ یک زندگی عادی نیست. نشانه‌هایی است از یک نفرین که گرد هم آمده‌اند.
📖
چه درمانی هست برای نفرینی که قاتلان پیامبران و پیامبرزادگان را دچار می‌کند؟
📖
آب خاکستری بود، کف‌کرده. تیرهای چوبی در آب ایستاده بودند. تا جایی که چشم می‌دید، آسمان خاکستری بود. روی تیرک چوبی ایستاده بود. آب می‌جنبید و خود را بالا می‌کشید تا به کف پایش خورد. روی تیرکی بلندتر پرید. آب دست می‌انداخت به تیرک‌ها و بالا می‌آمد. تا قوزک پایش در آب بود. آب از تیرک‌ها بالا می‌آمد و وحشت از جان او. روی تیرک دیگری پرید. پاهایش را دیگر نمی‌دید، فقط موج‌های خاکستری که مشت به سینه‌اش می‌زدند. بالای سرش را نگاه کرد. هیچ‌چیز برای چنگ انداختن نبود، جز نوک تیرک‌هایی پراکنده در آب. صدای ضربان قلبش بین موج‌هایی که به صورتش سیلی می‌زدند، گم شده بود. آسمان روی سرش ویران شد. شاید هم زمین و آسمان جایشان را عوض کردند. انگار آسمان به جای خاک می‌خواست در آب دفنش کند.
📖
این خیال همهٔ مردمان فانی است. بقا را در جایی می‌جویند که وجود ندارد.
hiba
پوستش سوخت. چروک شد. سیاه شد و بر زمین ریخت. دوباره رویید. دوباره سوخت. دوباره چروک شد. دوباره سیاه شد و بر زمین ریخت و رویید. دوباره. هرچه داشت می‌داد تا رها شود؛ اما رهایی نبود. سایه‌بانی از آتش بالای سرش بود، فرشی از آتش زیر پایش. فریاد می‌کشید. - لعنت به آن لحظه‌ای که حسین را دروغگو خواندم.
📖
حسین دست کشید، روی دست‌های عباس. حسین دست کشید، روی چشم‌های خون‌بار عباس. حسین دست کشید، روی فرق شکافتهٔ عباس. حسین دست کشید، روی پهلوی شکافتهٔ عباس.
📖

حجم

۹۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۶ صفحه

حجم

۹۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۶ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان