بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تنهایی الیزابت | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تنهایی الیزابت

بریده‌هایی از کتاب تنهایی الیزابت

نویسنده:ویلیام ترور
انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۲ رأی
۳٫۳
(۱۲)
«ببینین، تا حالا شده زنی جلوتون نشسته باشه، بعد دولا بشه و همهٔ هیکلش پیدا بشه؟ نه واسه اینکه از راه به‌درتون کنه‌ها، می‌بخشید، فقط واسه اینکه قاتی آدم حسابتون نکرده.»
نازنین بنایی
دیگر شکی برایم نمانده است. اطمینان دارم که خدا و باقی‌شان اسطوره‌هایی‌اند که ما ساخته‌ایم تا خودمان را خرسند نگه داریم
نازنین بنایی
دلش می‌خواست بگوید: «عاشق چشم‌های آزرده‌تم.» ولی طبیعتاً نگفت. دست‌کم از زن بابت زخم‌هایی که ایجاد کرده بود سپاسگزار بود، چون آن زخم‌ها به توجه و مراقب و نوازش زنی دیگر نیاز داشت.
نازنین بنایی
آدم همیشه به ازدواج امید دارد، حتی وقتی شکست می‌خورد. اگر از دست آدم بربیاید باز هم ازدواج می‌کند. خودش هم باز تلاش کرده بود. آخر کی دلش می‌خواهد تنها بماند؟
نازنین بنایی
تا الیزابت زانوی غم به بغل می‌گرفت، ناامیدی و بی‌قاعدگی زندگی‌اش با احساس گناهی که از روز خاک‌سپاری پدرش گریبانش را گرفته بود به‌نوعی باهم یکی می‌شدند و نمک به زخمش می‌پاشیدند. ترکیبِ ناامیدی و بی‌قاعدگی زندگی و احساس گناه حالا در میان‌سالی بیش‌ازپیش تحمل‌ناپذیر شده بود و به همین دلیل احساس تنهایی می‌کرد. می‌دانست احساس احمقانه‌ای است، چون ابداً تنها نبود. دوستانی داشت. مادرش هنوز زنده بود. خانم اُرویتسْکی را داشت که خدمتکاری وفادار بود و هِنری را، همدم ایام کودکی‌اش که عاشقِ سرسپرده‌اش بود. بچه‌هایش را داشت، هرچند یکی از آنها دیگر به‌ندرت با او حرف می‌زد. احساس تنهایی بیجا بود، آن‌هم وقتی دیگران واقعاً تنها بودند: آدم‌هایی که در سوئیت‌های کوچک زندگی می‌کردند، آدم‌های غمگین و سن‌وسال‌داری که درباره‌شان خوانده بود، آنها که روز کریسمس جایی نداشتند بروند. زندگی‌اش کمترین شباهتی به زندگی آنها نداشت.
نازنین بنایی

حجم

۷۳۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۱۵ صفحه

حجم

۷۳۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۱۵ صفحه

قیمت:
۱۸۰,۰۰۰
۱۲۶,۰۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد