بریدههایی از کتاب صدای تو خوبست (گفتگو با سهراب سپهری)
۴٫۵
(۵۴)
در [دهلی] همه سحر خیز هستند ، حتی گنجشکها . صبح که هنوز هوا تاریک بود جیر جیر میکردند .
[در دهلی] موجودات عجیب و غریب پیدا میشود ، گاوها وسط کوچه و خیابان هستند و هیچ کس حق ندارد آنها را کنار بزند ...
هدی✌
در کشور ما نقاش به همین دلخوش است که سالی دو یا سه کار از خود به یادگار بگذارد ، نه کوششی میکند و نه مطالعهای ، فرق بزرگی در میان است ، ژاپنی آنچه را خوب است از دیگران میگیرد ، و با چیزهای خودش در هم میآمیزد ، و چیز تازهای میآفریند ،هنر و صنعت این کشور رو به پیشرفت است ، گروههای هنری بسیار است. برای هر چیز انجمن و گروه دارند ، نمایشگاههای بزرگ نقاشی ، همیشه رو به راه است.
هدی✌
هوای کاشان و نیویورک اختلاف زیادی است. روزها گرم وپر رطوبت است. در این شهر گرما و کثافت هوا دست به دست هم میدهند. دوده شهر هم حسابی آدم را غرق محبت خود میکند، پنجره را که باز میکنی باید فرار کنی و گرنه جزو سیاهپوستان حساب میشوی.
هدی✌
من مسلمانم! اما عبادت را همیشه در خلوت خواستهام. هیچ وقت در نگاه دیگران نماز نخواندهام مگر وقتی که بچه های مدرسه را برای تماز به مسجد میبردند و من میانشان بودم.
هدی✌
فکر نمیکنند که من درباره آنچه نیست و مایلم باشد صحبت میکنم.
هدی✌
غزل را پیش چشم درآوریم هر بیت یک ترازوی متعادل است. در این کفه پروانه نشسته و در آن کفه شمع ایستاده.
هدی✌
می دانید که قالی جانشین باغ ایرانی بوده است. که میگویند پادشاه ساسانی را این خیال پیش آمد که در زمستان نیز چشم از صورت باغ برندارند پس فرمان داد قالی بزرگی کنند به نقشه باغ؛ چه شاه بی باغ، شاه حقیقی نیست و باغ خود قرینه بهشت است.
هدی✌
من در بیابان کاشان تکرار اشیاء را در سراب شنیدهام در آب رودها درخت واژگون دیدهام. همراه ماهیها تشنه توی حوضچه آب افتادهام. به اندام حشرات خیره شدهام و دریغا بی شمار پرنده به تیر از پا درآوردهام و به کالبدشان و نقش و نگار بالشان چشم دوختهام. چه بسیار پرواز قرینه آخرین مرغان مهاجر را نگریستهام و در هندسه شیرین خانه زنبور عسل حیرت را چشیدهام. در طبیعت قرینه فراوان دیدهام...
هدی✌
نمیدانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد . زیانها رساند . من مامور مبارزه با ملخ در یکی از آبادیها شدم. راستش، حتی برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم. اگر محصول را میخوردند، پیدا بود که گرسنهاند. وقتی میان مزارع راه میرفتم، سعی میکردم پا روی ملخها نگذارم.
هدی✌
در حرکاتم زمان نبود. بودن جلوتر از من بود. شبهای داغ تابستان روی بام میخوابیدیم و اطراف را آب میپاشیدیم، بوی کاهگل تا ته خواب هایم میدوید.
هدی✌
حجم
۵۶۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۸ صفحه
حجم
۵۶۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۸ صفحه
قیمت:
رایگان