بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب حاج قاسم سلام | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب حاج قاسم سلام

بریده‌هایی از کتاب حاج قاسم سلام

نویسنده:مجید سانکهن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۱۰ رأی
۴٫۳
(۱۱۰)
حاج‌قاسم به بچه‌های لشکر دستور داد به جای اینکه روی خط دشمن آتش اجرا کنند، قوطی‌های نوشابه‌شان را مثل نارنجک بیندازند پشت خاکریز عراقی‌ها. باران قوطی‌های خالی از خط ما به پشت خاکریز عراقی‌ها باریدن گرفت. قوطی‌ها هم مثل نارنجک عمل کردند، طوری‌که معده سربازهای عراقی گرسنه و تشنه را دچار انفجار اسیدی کرده بودند. بوی دنبه کباب‌شده و قوطی‌های خالی نوشابه، زلزله‌ای در خط پدافندی عراق به راه انداخته بود.
هدی✌
سال ۱۳۶۴ نوشابه با قوطی یک نوشیدنی خیلی اعیانی بود که فقط مال از ما بهتران بود؛ نوشابه‌ای ایرانی به نام «کوثر».
هدی✌
اگر می‌خواهیم فکر درستی داشته باشیم باید درست زندگی کنیم و برای درست‌زیستن به هوشیارانه جنگیدن با ناراستی‌ها نیاز است و انسانیت انسان در میانه همین جدال مقدس است که شکل می‌گیرد و جلوه می‌کند
هدی✌
داشتیم حاج‌قاسم را از دست می‌دادیم. یکدفعه حساس شدم نزدیکش رفتم و گفتم: - چطور؟ - حاجی با چند تا از فرمانده گردان‌ها و گروهان‌ها بالای یک تپه جلسه داشتند. از دور تعدادی نیرو با لباس خاکی می‌اومدند طرف ما. فکر کردیم نیروهای لشکر المهدی هستند که تازه به منطقه رسیدند. حاج‌قاسم بلند شد براشون دست تکون داد و گفت: - ثارالله، ثارالله، المهدی، المهدی. می‌خواست به اون‌ها بفهمونه که لشکر ثارالله اینجا مستقره و ما هم فهمیدیم که اون‌ها نیروهای المهدی هستند و با تکون‌دادن دست به اون‌ها اشاره می‌کرد که نزدیک بیاند و به خط پدافندی لشکر ۴۱ ثارالله ملحق بشند. اما نزدیک که اومدند دیدیم نیروهای بعثی‌اند و شروع کردند به طرف ما تیراندازی‌کردن. ما رو گرفته بودند زیر آتیش. از تپه کشیدیم پایین. سلاح هم همراه‌مون نبود که بتونیم پوشش بدیم و حاج‌قاسم رو بکشیم عقب. خلاصه، به هر جون‌کندنی که بود از مهلکه در رفتیم.
هدی✌
سربازهای عراقی که از بس داخل گِل‌ها تقلا کرده بودند، بی‌رمق شده بودند، وقتی آن‌ها را از باتلاق بیرون می‌کشیدند، باصدایی بی‌جان شعار می‌دادند: - الموت لصدام... دخیل الخمینی... رزمندگان هم با قمقمه‌های خودشان به آن‌ها آب می‌دادند. بعضی از آن‌ها آن‌قدر تشنه بودند که نمی‌توانستند درست آب بخورند و آب از گوشه و کنار دهان‌شان بیرون می‌ریخت، ولی بچه‌های لشکر سر صبر قمقمه‌ها را نزدیک دهان آن‌ها نگه می‌داشتند که بتوانند کامل آب بخورند.
هدی✌
کنار رودخانه یک غواص جوان، در حال تفتیش بدنی یک کماندوی عراقی بود. سر غواص جوان به زور تا جناق سینه کماندوی عراقی می‌رسید. خنده‌ام گرفت. کافی بود، کماندوی عراقی مشتش را بالا ببرد و محکم بزند توی سر غواص جوان و او را نقش زمین کند... اما کماندوی عراقی متحیر، غواص جوان را نگاه می‌کرد. آنجا فهمیدم که شجاعت به بازوهای قوی نیست؛ بلکه به دل قرص و محکم است.
هدی✌
یکی از شنودها من را خیلی به سمت خودش جلب کرد. فرمانده قرارگاه قشله عراق سرتیپ بالادستی خود را پشت بیسیم به رگبار ناسزا بسته بود و می‌گفت: - فلان فلان شده اگه نمی‌ترسی خودت پاشو بیا تو خط بجنگ... ما داریم کشته می‌شیم تو نشستی فقط دستور می‌دی!
هدی✌
همیشه آمدن صبح امیدبخش است، اما شاید صبح ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ ه. ش تنها صبحی بود که هیچ‌یک از بچه‌های لشکر دوست نداشت فرابرسد، چون سرزدن چنین صبحی یعنی ازدست‌دادن خیلی از بچه‌های رزمنده لشکر.
هدی✌
قشله آخرین امید فرماندهی عراق در جنوب فاو بود و حفظ منطقه قشله برای عراق یک مسئله حیاتی و استراتژیک بود، برای همین فرماندهی عراق مأموریت نیروهای خود را- در محور قشله- مقاومت تا پای جان قرار داده بود.
هدی✌
اولین بار بود که از قابلیت عکس‌های هوایی پهپادها در یک عملیات استفاده می‌شد.
هدی✌
از آتشبار بی‌هدف عراقی‌ها فهمیدیم که تمام تدابیر ما برای غافلگیرکردن دشمن بی‌کم و کاست موفق عمل کرده است.
هدی✌
ساعت، ۲۰ و ۴ دقیقه را نشان می‌داد. حالا هر سه گروهان غواص به آب زده بودند. بر اساس زمان‌بندی عملیات، قرار بود گردان غواص‌ها پس از سه ساعت به ساحل دشمن برسد. ۱۵ دقیقه برای آرایش در ساحل خودی. یک ساعت برای عبور از چولان‌ها و گل و لای نهرهای سه‌گانه مجری، علی‌شیر و بلامه، یک ساعت برای عبور از عرض اروند و ۴۵ دقیقه برای بازکردن موانع و رسیدن به اولین سنگرهای دشمن.
هدی✌
صحبت‌های حاج‌قاسم به نقطه نهایی رسید، او به امواج خروشان اروند که چند متر آن‌طرف‌تر پرشدت و سهمگین در جریان بود، اشاره کرد و با بغض گفت: - این آب را می‌بینید، این آب مهریه فاطمه زهرا (س) است، خدا رو به حق مهریه حضرت زهرا (س) قسم بدید که امشب از این آب بگذرید و دل امام رو شاد کنید. بغض‌ها ترکید و گردان ۴۱۰ غواص در میان بلورِ اشک‌ها غرق شد.
هدی✌
حاج‌قاسم؛ هر وقت خاطراتم را از والفجر ۸ مرور می‌کنم هیچ‌چیز جز عبور در ذهنم شکل نمی‌گیرد. عبور از اروند فقط گذشتن از یک رودخانه وحشی با عرض ۶۰۰ متر تا ۱.۵ کیلومتر نبود؛ بلکه عبور از جهان تردیدها، ضعف‌ها، ترس‌ها و... به جهان پیروزی و اطمینان بود و برای همین بعد از گذشت نزدیک به ۴۰ سال هنوز شیرینی عملیات والفجر ۸ در ذائقه جان من باقی مانده است.
هدی✌
جنگ یک عبور دائمی بود. در جنگ هر لحظه باید از خودت، از خواسته‌هایت، از خانواده‌ات، از دوستانت، از مکان استقرارت، از مسئولیتت، از ذهنیاتت، از سلامتی‌ات و در آخر از جانت عبور می‌کردی. منطق جنگ هم غیر از این روحیه را برنمی‌تافت.
هدی✌
این قاعده دنیاست که تا آرزوهای کوچک را رها نکنی، به آرمان‌های بزرگ نمی‌رسی. عبور، عملی سخت و در عین حال بسیار شیرین است. به نظر من، عبور متعلق به آدم‌های صبور و تیزهوش است
هدی✌
غواص‌ها رفتند و برگشتند، اما باز نتوانستند توی ساحل مورد نظر بیرون بیایند. هنوز اختلاف بود؛ این یعنی کابوس. آن شب از سکوت‌ها و سؤال‌های ریز و وسواسی حاج‌قاسم می‌شد فهمید که کاملاً نگران است، اما عملیات باید انجام می‌شد. ماه‌ها تلاش، تدارکات و برنامه‌ریزی باید به ثمر می‌نشست.
هدی✌
حاج‌قاسم حالت فرماندهان را به خود گرفت و دستور داد: - نه، من این‌جوری قانع نمی‌شم... یک بار دیگه برید... اختلاف توی بیرون آمدن‌تان از آب خیلی زیاده، باید اصلاح بشه! حاج‌احمد که لحن جدی حاج‌قاسم را دید، گفت: - ببین حاجی، اگه ده بار دیگه هم بگید بچه‌ها می‌زنن به آب، ولی من تا ساعت سه می‌تونم اینا رو نگه دارم. اینا سحر برا خودشون برنامه دارن. همه پخش می‌شن توی نخلستان و می‌رن درِ خونه خدا. سحرها مال خودشونه. مانور فقط تا ساعت سه... قبوله؟
هدی✌
صدای تق‌تق تمام ساحل را پر کرده بود. - تق تق تق تق تق تق تق... . این صدای دندان‌های غواص‌ها بود که از شدت سرما بی‌اختیار به هم می‌خورد. از خودم احساس شرم کردم. این، کار هر شب غواص‌ها بود. حدود شش ماه بود که هر شب در حال انجام این تمرین بودند و هر شب انحراف‌ها و اشتباهات شب قبل را در مانور جدید اصلاح می‌کردند.
هدی✌
شش روز قبل از عملیات بود. یک شب فرمانده یکی از لشکرها بعد از نماز مغرب و عشا به بچه‌های لشکرش گفت: - اسم خط لشکرمون رو «عاشورا» گذاشتیم و شعارمون مقاومت تا آخرین نفس و قطره خونِ... کسایی که توان تحمل فشارها و سختی‌های بعدی رو ندارن، از همین الآن می‌تونن برگردن... در حالی‌که بغض گلوی فرمانده را فشرده بود و اشک از چشمانش جاری شده بود، ادامه داد: - برادرایی که تصمیم جدی نگرفتن، همین الآن می‌تونن برن.
هدی✌

حجم

۲۲۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

حجم

۲۲۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان