- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب حاج قاسم سلام
- بریدهها
بریدههایی از کتاب حاج قاسم سلام
۴٫۳
(۱۱۰)
جنگ به آدمهایش آموخت که باید خودت را، آرزوهایت را و «منمن» کردنهایت را زمین بگذاری تا بتوانی به حس اتحاد در فکر و عمل دست پیدا کنی و با همین اتحاد بود که کارهای نشدنی و پیچیده خیلی راحت شدنی میشد.
هدی✌
هنوز حاجقاسم زنده است
سبزک
- آن مرد آمد، آن مرد با یک اسم آمد، من آن مرد را دیدم، خندید و خندیدم و میان ما ایجاد علاقه شد و همین علاقه، آن اسم را در ذهن من به یک مفهوم تبدیل کرد؛ مفهومی به نام برادری... برادری... برادری...
هدی✌
فکر، چیز عجیبی است، وقتی تغییر میکند تمام ظاهر و باطن آدم هم با آن تغییر میکند. فکری که امام به امثال من داد، این بود که ما را از دنیای ُمد و زلف و لباس بیرون کشید و به دنیای ایثار، دیگردوستی، قناعت، تلاش، ایمان به وجود خدا و یقین به یاری او مهاجرت داد.
هدی✌
گاهی اوقات در دوران کودکی یک سلام، یک لبخند و یک جمله محترمانه یا یک اخم، یک ناسزا یا یک سیلی، مسیر زندگی آدم را برای همیشه عوض میکند. آدمها در کودکی برنامه زندگیشان را یاد میگیرند و در طول عمر آن را به کار میبندند.
هدی✌
هنوز حاجقاسم زنده است؛ چراکه ایمان داریم شهید زنده است و نزد خدا روزی میخورد
Mohammad abolfazl Amini
و زبانی دارد به نام «زبان عمل»؛ عملی که برای آدمها اولین نیاز حیات اجتماعی را به ارمغان میآورد و آن «احساس امنیت» خالص است؛ احساس امنیتی که سند ایجاد آن، به نام او خورده است و حالا تمام مردمان خاور میانه مشغول زندگی آرام در حریم امنیتی که او ایجاد کرده است، هستند و تمام دنیای مدرن به رفتار او به دیده احترام و تحسین مینگرند.
هدی✌
او صادقانه میگرید و دوستانه میخندد، عاقلانه خشم میگیرد و مردانه صبوری میکند، عمیق و مداوم عشق میورزد و به وقت ضرورت نفرت را به استخدام خود درمیآورد. مرد قصهٔ من عقل منسجم و دقیق را با احساس صادقانه و زلال به همزیستی مسالمتآمیز درآورده است
دلتنگِ ماه
پیکر حمید باکری در طلائیه مانده بود و بچههای واحد تعاون لشکر میخواستند آن را به عقب انتقال بدهند که آقا مهدی باکری موافقت نکرده بود.
آقامهدی گفته بود اگر میتوانید پیکر بقیه بچهها را هم بیاورید عقب، پیکر حمید را هم بیاورد. اما اگر میخواهید فقط پیکر حمید را بیاورید، بگذارید همانجا بماند.
پیکر حمید باکری آنجا ماند و در عملیات بعدی آقامهدی باکری هم در منطقهای به نام «کیسه» شهید شد. پیکرش را میگذارند توی قایق که بیاورند عقب که خمپاره میخورد توی قایق و پیکر آقامهدی میافتد توی آب و جریان آب آن را با خود میبرد. عجب قصهای بود قصه این دو برادر...
هر وقت یاد شهادت آقامهدی و آقاحمید باکری میافتم بیاختیار این دو بیت را زمزمه میکنم:
- شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد/ فریبندهزاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی/ رود گوشهای دور و تنها بمیرد
🐝 Mina 📚
مطهری چند ماه بعد از انقلاب شهید شد، اما حرفهایش در زمانی که اتمسفر ایران پر شده بود از عقاید و حرفهایی که بسیاری از آنها زود دل آدم را جذب خود میکرد -ولی در عمل بسیار تناقض ایجاد میکرد- خیلی به درد من و امثال من خورد. من با شریعتی شور و ادبیات و با مطهری اندیشه و شعور را یاد گرفتم. زبان بیاندیشه، جهل تولید میکند و اندیشه بیزبان، متروک و بیمخاطب میماند.
یکی از چیزهایی که من از مطهری یاد گرفتم این بود که اگر موضوعی را نفهمیدیم آن را در عالم امکان بگذاریم و درباره آن قضاوت نکنیم و رأی صادر نکنیم تا زمان، باطن موضوع را مشخص کند.
🐝 Mina 📚
احساس امنیتی که سند ایجاد آن، به نام او خورده است و حالا تمام مردمان خاور میانه مشغول زندگی آرام در حریم امنیتی که او ایجاد کرده است، هستند و تمام دنیای مدرن به رفتار او به دیده احترام و تحسین مینگرند
دلتنگِ ماه
دشمنساختن کار خوبی نیست، ولی دشمنداشتن میتواند خوب باشد. بهتر بگوییم؛ دشمنداشتن برای انسان در حال رشد اجتنابناپذیر است.
دشمنداشتن نشان میدهد که گاهی ما بر سر اصول و قانونی که به آن اعتقاد داشتهایم ایستادهایم و همین ایستادگی ما سبب شده است که دیگران به زیادهخواهی خود دست پیدا نکنند و تولید دشمنی کنند.
🐝 Mina 📚
آدمها فکرها را میسازند و فکرها آدم را. فکر درست به سراغ آدم درست میرود. پس اگر میخواهیم فکر درستی داشته باشیم باید درست زندگی کنیم و برای درستزیستن به هوشیارانه جنگیدن با ناراستیها نیاز است و انسانیت انسان در میانه همین جدال مقدس است که شکل میگیرد و جلوه میکند. ما در جنگ هشت ساله به چشمهای خود دیدیم که چگونه فکرهای بزرگ از جانهای پاک و درست، فوران کرد و سایه تهدید و ترس را از سر ملت ایران برداشت.
دنیا همیشه مدیون کسانی است که با فکر درست خود از کدورت و کینه و کشتار جلوگیری کردهاند.
🐝 Mina 📚
آدمها با عشق جذب میشوند و با عقل ایستادگی میکنند و این درست نقل دکتر شریعتی و استاد مطهری برای ما جوانهای دهه پنجاه بود.
شریعتی زبانی آتشین و آرمانی داشت. نگاهت را باز میکرد و مرزهای نیازها و آرمانهایت را از خوردن، خوابیدن و جنسیت فراتر میبرد، به تو میفهماند که نباید به وضع کنونی راضی باشی و باید بار سفر را ببندی و به دنیاهای کشف نشده جهانهای جدید سفر کنی.
اما وقتی انقلاب شد جوانهایی امثال من فهمیدند که برای ساختن دنیای جدید و تغییر جهان چیزی بیشتر از شوق و شور و حرکت نیاز است و آن عقل است و درست اینجا بود که ما با مردی دقیق و عمیق به نام شیخمرتضی مطهری آشنا شدیم.
شریعتی از عطش فهمیدن و دانایی سخن میگفت و مطهری چشمهها را نشانمان میداد. با خواندن کتابهای مطهری سیراب میشدیم.
🐝 Mina 📚
او صادقانه میگرید و دوستانه میخندد، عاقلانه خشم میگیرد و مردانه صبوری میکند، عمیق و مداوم عشق میورزد و به وقت ضرورت نفرت را به استخدام خود درمیآورد. مرد قصهٔ من عقل منسجم و دقیق را با احساس صادقانه و زلال به همزیستی مسالمتآمیز درآورده است.
اینگونه آدمها، هم دوستانی فراوان و هم دشمنانی دارند. علت فراوانی دوستدارانش این است که با تمام وجود خود؛ بودن، زیستن و اعتقاد آدمها را به رسمیت میشناسد و خود را به هیچکس تحمیل نمیکند و در نگاه او خوب زندگیکردن امری اجباری و حق تمام آدمهاست.
و سبب دشمنی بعضی با ایشان از آن جهت است که هر جا سرکشی و تجاوز توازن زندگی آدمها را به هم میریزد، او برای متعادلکردن فضای زندگی مردمان حضوری مقتدر و جدی دارد.
🐝 Mina 📚
خوبی دشمن این است که نقاط ضعف ما را کشف میکند و به آن ضربه میزند و این ضربهها نقاط تهدید و خطر را به ما نشان میدهد و ما را به برطرفکردن آن نقاط ضعف وامیدارد.
ما در جنگ آموختیم که دستکم گرفتن دشمن هوشیاری را از بین میبرد و دست بالا گرفتن دشمن نیز سبب تولید ترس و رکود میشود.
ما در جنگ آموختیم که دشمن همیشه در برابر ما نیست؛ بلکه گاهی در کنار ما یا پشت سر ما ایستاده است و پیروزیهای ما زمانی حاصل میشود که احتمال حضور دشمن را در هر زمان و مکانی بدهیم.
جنگ هشت ساله به ما آموخت که کوچک و بزرگشمردن دشمن هر دو سبب شکست است؛ بلکه باید دشمن را آنگونه که هست شناخت و در مهار دشمنی او کوشید.
🐝 Mina 📚
چگونه میتوان برای چنین مردی به احترام نایستاد و سر تعظیم فرود نیاورد. مرد قصهٔ من، به یک زبان بیشتر سخن نمیگوید، ولی بیشتر آدمها بهوضوح، زبان او را میفهمند.
او زبانی دارد به نام «زبان عمل»؛ عملی که برای آدمها اولین نیاز حیات اجتماعی را به ارمغان میآورد و آن «احساس امنیت» خالص است؛ احساس امنیتی که سند ایجاد آن، به نام او خورده است و حالا تمام مردمان خاور میانه مشغول زندگی آرام در حریم امنیتی که او ایجاد کرده است، هستند و تمام دنیای مدرن به رفتار او به دیده احترام و تحسین مینگرند.
🐝 Mina 📚
صدای حاجقاسم من را به خود آورد:
- «اعرالله جمجمتک...»
کاسه سرت را به خدا عاریه کن، دندانها را به هم بفشار و اگر کوهها از جای کنده شوند تو ثابت و استوار باش، دندانها را بر هم بفشار، کاسه سرت را به خدا عاریت ده، پای بر زمین میخکوب کن، به صفوف پایانی لشکر دشمن بنگر، از فراوانی دشمن چشم بپوش و بدان که پیروزی از سوی خدای سبحان است.
هدی✌
هر وقت حاجقاسم میگفت:
- از تهران چه خبر؟
من هم شروع میکردم از اخبار و تحلیلها میگفتم. از موضعگیری آدمهای سیاسی و نوع نگاهشان به جنگ و انقلاب سؤال میکرد. خیلی ریز نمیشد و معمولاً حرفهای من زیاد به درازا نمیکشد، چون از جایی به بعد حاجقاسم میگفت:
- دیگه بسه.
سؤالهایش درباره سیاست همیشه سیر نزولی داشت؛ یعنی دنبال قضایا را نمیگرفت.
خبرهایی که نشان از بههمریختگی وحدت جامعه بود، او را بهشدت به هم میریخت. گاهی از صورت برافروخته و سگرمههای در همش میفهمیدم که از اوضاع سیاسی پشت جبهه راضی نیست. معمولاً با مباحث سیاسی تهران زیاد ذهنش را درگیر نمیکرد. کاملاً میفهمیدم که فکر خودش را برمیگرداند به فضای جبهه و جنگ. او همیشه اولویتش خوب ادارهکردن لشکر بود.
🐝 Mina 📚
ما در جنگ هشتساله آموختیم که بهجای مصرفکردن تمام توان خود برای نابودی دشمن، همه نیروی مادی و معنوی موجود را برای ساختن خودمان به کار ببندیم و بهگونهای خود را ساخته و پرداخته کنیم که هیچکس جرئت و توان عملیکردن دشمنیاش را نسبت به ما نداشته باشد.
ما در جنگ آموختیم که به جای نابودی، به فکر بیدارکردن باشیم و همین فرق جنگ ما با سایر جنگهاست.
🐝 Mina 📚
حجم
۲۲۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه
حجم
۲۲۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان