بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در جبهه غرب خبری نیست | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب در جبهه غرب خبری نیست اثر اریش ماریا رمارک

بریده‌هایی از کتاب در جبهه غرب خبری نیست

انتشارات:انتشارات جویا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۴۳ رأی
۴٫۱
(۴۳)
نمی‌توانم به دستهایش نگاه کنم درست به رنگ موم شده‌اند. زیر ناخنهایش گل و لای سنگر جمع شده که رنگی آبی و سیاه دارد. با خودم فکر می‌کنم این ناخنها بعد از مرگ کمریش تا مدتها به رشد خود ادامه خواهند داد. این تصویر به وضوح پیش چشمانم ظاهر می‌شود. ناخنها بلند می‌شوند و مانند گیاهان زیرزمینی در هم می‌پیچند و موهای او روی جمجمه‌اش درست مثل علف... درست مثل علف... چطور چنین چیزی ممکن است...
❤ محمد حسین ❤
آدم در ذات خود یک جانور است، فقط یک کم رنگ و لعاب بیشتری به خود بسته.
i_ihash
ما جوانان بیست ساله تنها والدینی داریم و شاید بعضیهایمان، دوست دختری. در سن و سال ما نفوذ والدین کم شده و دخترها نیز تأثیر چندانی بر ما نگذاشته‌اند. جدا از اینها چند موضوع کوچک دیگر هم بود، کمی سرگرمی، مقداری شور و شوق مدرسه. زندگی ما از این چیزها فراتر نمی‌رفت. از اینها هم چیزی باقی نمانده است. کانتورک می‌گفت که ما در آستانهٔ زندگی ایستاده‌ایم و هنوز ریشه نگرفته‌ایم. اما جنگ ما را روبید. برای دیگران، مردان مسن‌تر، جنگ چیزی نیست مگر وقفه‌ای در جریان زندگی که می‌توانند به بعد از آن نیز بیندیشند. اما ما در چنگال آن گرفتار شده‌ایم و نمی‌دانیم پایان کارمان چه خواهد بود. فقط می‌دانیم که به طریقی غیرمعمول و دیوانه‌وار همچون زمینی هرز شده‌ایم.
Ahmad
در میان ما یک نفر بود که تردید داشت و دلش نمی‌خواست به جبهه رود یوزف بِم. پسرکی چاق و صاف و ساده. اما جرأت مخالفت نداشت زیرا بقیه او را طرد می‌کردند. شاید بیشتر ما هم ته دلمان مثل او فکر می‌کردیم. اما هیچ کدام نتوانستیم عقیدهٔ واقعی خود را بروز دهیم زیرا در آن صورت حتی پدر و مادرهایمان هم ما را ترسو خطاب می‌کردند. هیچ کس درست نمی‌دانست برای چه به جنگ می‌رویم. آدمهای فقیر از ما عاقل‌تر بودند. آنها خوب می‌دانستند جنگ مایهٔ بدبختی است. در حالی که آدمهای طبقه متوسط که باید بیشتر سرشان می‌شد، غرق در شور و هیجان جنگ شده بودند.
Ahmad
با قوطیهای روغن میزی درست کرده‌ایم تا روی آن ورق بازی کنیم. ورقها پیش کروپ است. نغمه‌های آکاردئونی از جانب خانه‌های روستایی به گوش می‌رسد. هر از گاهی ورقها را کنار می‌گذاریم و نگاهی به اطراف می‌اندازیم، آن وقت یکی از ما می‌گوید: «یادش به خیر بچه‌ها». یا «انگار دیروز بود که...» بعد همه ساکت می‌شویم احساسی از دلتنگی ما را در بر می‌گیرد. با این احساس به خوبی آشنا هستیم. احتیاجی نیست تا آن را با کلمات بیان کنیم. به همین سادگی ممکن بود که این‌جا نباشیم یا اتفاق دیگری برایمان بیفتد. بنابراین همه چیز برایمان تازگی دارد. شقایقهای سرخ، غذای خوب، سیگار و نسیم تابستانی.
Ahmad
ما میهن‌مان را به اندازهٔ آنها دوست داشتیم. با شجاعانه پا به صحنهٔ هر نبرد گذاشتیم، با این حال دروغ را از حقیقت تشخیص می‌دادیم.
Book
جنگ هم مثل سرطان و سل، آنفلونزا و اسهال، موجب مرگ است. با این تفاوت که مرگ در این‌جا متفاوت‌تر، وحشتناک‌تر و بیشتر است.
Call_Me_Mahi
از طرف دیگر کروپ برای خود اندیشمندی است. او عقیده دارد اعلان جنگ باید مانند یک جشن بزرگ باشد. همه جا را آذین‌بندی کنند و برای تماشا هم بلیط بفرستند. مثل میدان گاوبازی. بعد وزرا و فرماندهان کشورهای متخاصم باید لنگ به خود ببندند و چماقی بر دوش بگذرند و قضیه را مابین خود حل کنند. هر کس زنده ماند، کشورش برندهٔ جنگ است. این کار هم ساده‌تر است هم عادلانه‌تر. چه لزومی دارد آدمهایی که ذینفع نیستند با هم بجنگند.
sh
پدرم می‌گوید: «ایکاش می‌دانستم که مخارج بیمارستان چقدر می‌شود.» «نپرسیده‌ای؟» «مستقیمآ نه. نتوانستم، ترسیدم جراح فکر کند پول نداریم و دست به عمل نزند؛ مادرت باید عمل شود.» با ناراحتی فکر می‌کنم که درست می‌گوید. این گرفتاری ما و همهٔ مردم بی‌چیز است. جرأت پرسیدن قیمتها را ندارند، اما نگرانیش را باید بر دوش بکشند.
محب
نسلی که بعد از ما به دنیا آمده‌اند با ما بیگانه‌اند و ما را طرد خواهند کرد ــ ما برای خودمان هم زیادی هستیم، پیرتر خواهیم شد،
AS4438

حجم

۲۰۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۲۰۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان