بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بایگانی همیشگی | صفحه ۱۲ | طاقچه
کتاب بایگانی همیشگی اثر ادوارد اسنودن

بریده‌هایی از کتاب بایگانی همیشگی

۴٫۵
(۳۵)
سازمان بین خارجی‌های متحد ما و دشمنان‌مان هیچ فرقی نمی‌گذاشت و از نظر سیا هرگونه اعتماد به خارجی‌ها اشتباه شمرده می‌شد
yahya
هدف جامعهٔ اطلاعاتی آمریکا این نیست که مطمئن شود تو صددرصد پاک و درستکاری، چون در این صورت که دیگر کسی نمی‌ماند که بتوانند استخدامش کنند. نکته این است که همهٔ راه‌های نفوذ به تو را بدانند: اینکه صادقی و راز سر به مهر و نهفته‌ای نداری که بعداً یک دشمن خارجی همان را دستاویز نفوذ به تو (و در عمل، نفوذ به سازمان) قرار دهد.
yahya
در همان دوران نقاهت این را دریافتم و فهمیدم که اگرچه این تجربه غرورم را شکسته اما اعتمادبه‌نفسم را بالا برده است. حالا قوی‌تر از همهٔ عمرم بودم و از درد نمی‌ترسیدم بلکه به‌عکس خودم را با آن درمان می‌کردم.
yahya
خیلی لذت‌بخش است که کاری را پای دلت انجام بدهی، آن هم خالصانه و بدون چشمداشت.
yahya
امروزه بیشتر پایگاه‌های اینترنتی برای هر فایلی یک لینک یگانه و مخصوص به آن می‌سازند و این‌جوری باقی نشانی از چشم شما مخفی می‌ماند و دیگر نمی‌توانید سر در بیاورید که توی پوشه‌های پایگاه داده‌ها چه خبر است.
yahya
اگر دست‌تان به یکی از این هکرهای بزرگ زمانه می‌رسید و از او می‌پرسیدید چرا این‌همه زحمت کشیده و به درون یک سایت نفوذ کرده و بعد هیچ کار خاصی نکرده و فقط لوگوی خودش را آنجا گذشته و رفته، لابد جوابش چیزی از این دست بود که: «واسه اینکه لوگوم اونجا باشه.»
yahya
هکرها در عمل قانون‌شکن نیستند بلکه تنها از خلاء موجود در قانون یاری می‌گیرند و آن را از اعتبار می‌اندازند.
yahya
برای هک کردن یک سیستم باید قوانین حاکم برآن را بهتر از کسانی که آن‌ها را وضع یا اجرا می‌کنند، بدانید.
yahya
اصلاً هک کردن چیزی نیست که فقط در عرصهٔ فناوری کامپیوتر وجود داشته باشد و مدت‌ها پیش از آن، بوده و همیشه و هرجایی که قانونی هست، هک و قانون‌شکنی هم هست.
yahya
سالیان سال، توی مدرسه عاشق هر دختری که می‌شدم، پدرش در اف.بی.آی کار می‌کرد.
yahya
برای هک کردن یک سیستم باید قوانین حاکم برآن را بهتر از کسانی که آن‌ها را وضع یا اجرا می‌کنند، بدانید. سپس درمی‌یابید که این سیستم دقیقاً آن‌جور که آن‌ها دلشان می‌خواسته و هدفشان بوده، کار نمی‌کند و حالا باید یاد بگیرید که در این مجرای تنگ و باریک شنا کنید.
Ali
با این حال، استبداد خیرخواهانهٔ مدرسه مثل تمامی اشکال دیگر استبداد، دامنهٔ برش و عملکرد محدودی داشت
Ali
این یعنی دموکراسی. ولی این دموکراسی سر کلاس تاریخ مدرسه‌مان هیچ برشی نداشت، چون اگر بنا بود از ما رأی بگیرند، قطعاً آقای مارتین معلم تاریخ را از کار بیکار می‌کردیم. درعوض این آقای مارتین بود که بر تاریخ آمریکا حکمرانی می‌کرد، خانم اوانز بر زبان انگلیسی، خانم سوینی بر علوم و آقای استاکتن بر ریاضی. تمامی این معلم‌ها هم هر وقت دلشان می‌خواست این قوانین را به میل خود تغییر می‌دادند تا پایه‌های حکومت‌شان را محکم‌تر کنند. اگر تنگت می‌گرفت و معلم اجازه نمی‌داد به دستشویی بروی، دیگر باید هرجور شده خودت را نگه می‌داشتی. اگر معلمی قول می‌داد شما را به اردوی تفریحی ببرد و دست آخر سر از گردش علمی در می‌آوردید، دیگر هیچ جایی برای عذر و بهانه و اعتراض نداشتید. حتی همان موقع هم می‌فهمیدم که اعتراض به این سیستم کاری بسیار مشکل است چون تغییر این قوانین به‌نفع اکثریت حاضر در مجموعه، به‌نفع قانون‌گذاران نبود. که این نقص بنیادین هر سیستمی است
Ali
حتی می‌شد که چند نفر باشم و با استفاده از همین نقاب‌های متعدد، گاهی در مقام یکی دیگر، از آدم‌ها پرسش‌های ساده‌تر و پیش‌پاافتاده‌تر می‌پرسیدم
Ali
ازهمه چیز گذشته، طرف حسابت یک آدم واقعی بود (که او هم مثل تو دیوانهٔ آنلاین بودن و حضور داشتن بود) با شوق و خبرگی و شیدایی فراوان و برهانش هم اینکه اینترنت دههٔ ۱۹۹۰ تنها با یک کلیک به‌دست نمی‌آمد. باید کلی تلاش می‌کردی و عرق می‌ریختی تا به آن دست پیدا کنی.
Ali
و تازه فهمیدم این آدم حتماً کارشناس و خبرهٔ این کار است و پیدا بود در آن سوی کشور نشسته و این‌جوری برای من وقت می‌گذارد. حتی یک تکه از متنی هم که نوشته بود به هیچ دفترچه دستورالعمل موجود نمی‌خواند و درنتیجه این‌ها را اختصاصی برای من می‌نوشت و گام‌به‌گام یادم می‌داد که چگونه مشکلم را حل کنم. یادتان باشد که من دوازده ساله بودم و طرف حسابم یک آدم بزرگسال که مرا همسطح خود می‌دانست و توجه من را به فناوری محترم می‌داشت و قدر می‌دانست. این حد از ادب و نزاکت و فرهنگِ ارتباطی، دیگر امروز در رسانه‌های جمعی و فضای اینترنت پیدا نمی‌شود و جایش را عطش صدور اطلاعات انبوه گرفته
Ali
در طول تمامی این سی و دو مرحله، ماریو در برابر آن چیزی می‌ایستد که در دنیای بازی کامپیوتری به آن «دیوار نامرئی» می‌گویند و اینجا معنی‌اش این بود که او نمی‌توانست راه رفته را برگردد. برای ماریو و لوییجی هیچ راه برگشتی در کار نبود و نمی‌توانستند به عقب برگردند. شما هم نمی‌توانید. من هم نمی‌توانم. مسیر زندگی همیشه در یک جهت است: جهت گذار زمان. مهم نیست که تا کجاها پیش می‌رویم، این دیوار نامرئی پشت سر ماست و ما را از گذشته جدا می‌کند و به‌سوی ناشناخته پیش‌مان می‌برد.
f.r
معمولاً آنچه موجب بدبختی و تیره‌روزی مردم و جامعه است، جای دیگری موجب رونق و رفاه یک عدهٔ اندک‌شمار می‌شود. این درسی بود که در سالیان پس از آن از ملاحظهٔ خود دولت آمریکا فرا گرفتم و بر دانسته‌هایم مهر تأییدی زد.
Ali Ali
یاد گرفته بودیم که با کار گذاشتن فرستنده‌ای کوچک بر روی سیم رابط هر مونیتور کامپیوتری، این نوسانات ناچیز توی سیم را به کمک یک آنتن کوچک در جای دیگری بازیابی کرده و تصویر روی آن مونیتور اول را عیناً ببینیم و اسم این شیوه هم «وان اک» بود
Arman Keyvannia
سوای اینکه کامپیوترهایشان از چه برندی بود، به صدور اطلاعات می‌پرداختند و من همه را می‌بلعیدم: می‌خواست دستور رژیم لاغری تازه‌ای باشد یا بیانیه‌ای برضد مجازات اعدام. مشتاق این حرف‌ها بودم، چون آن‌ها هم مشتاق گفتن شده بودند.
سرباز ولایت

حجم

۴۳۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۴۳۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۱۳۷,۰۰۰
تومان