بریدههایی از کتاب تعلیم و تربیت در اسلام
۴٫۵
(۲۵)
لاتَنْظُروا اِلی طولِ رُکوعِ الرَّجُلِ وَ سُجودِهِ فَاِنَّ ذلِک شَیءٌ اعْتادَهُ فَلَوْ تَرَکهُ اسْتَوْحَشَ لِذلِک، وَلکنِ انْظُروا اِلی صِدْقِ حَدیثِهِ وَ اَداءِ اَمانَتِهِ.
[به طول رکوع و سجود فرد نگاه نکنید که آن، چیزی است که او] بدان عادت کرده و اگر بخواهد آن را ترک کند وحشت میکند.
الف. میم
هر وقت احساس میکنم که درد و رنج بیماری میخواهد مرا از پای درآورد، به کار پناه میبرم. کار بهترین درمان دردهای درونی من است
حسین....
وَ لا تُخْبِرِ النّاسَ بِکلِّ ما اَنْتَ فیهِ فَتَهونَ عَلَیهِمْ هر گرفتاری که داری جلو مردم بازگو نکن [زیرا] نزد ایشان خوار میشوی
حسین....
دید سر خلیفه تکان میخورد.
کاربر ۵۱۰۵۵۹۱
وقتی چمبه و لومومبا را کنار همدیگر میگذاریم، دو نوع از آب در میآیند: این یک چیز از آب درمیآید، آن چیز دیگر؛ یعنی ممکن است این یک انسان از آب در بیاید، یک انسانِ درست با ارزشهای انسانی، و آن نه تنها یک انسان نباشد بلکه حیوان هم نباشد و به تعبیر قرآن از حیوان هم چند درجه پایینتر باشد.
s khalili
چُمبه همان قدر انسان است که لومومبا انسان بوده،
s khalili
این داستان معروف است و من تا به حال از چند نفر شنیدهام. میگویند: یک وقت یک خارجی آمده بود کرج. با یک دهاتی روبرو شد. این دهاتی خیلی جوابهای نغز و پختهای به او میداد. هر سؤالی که میکرد، خیلی عالی جواب میداد. بعد او گفت که تو اینها را از کجا میدانی؟ گفت: «ما چون سواد نداریم فکر میکنیم.» این خیلی حرف پرمعنایی است: آن که سواد دارد معلوماتش را میگوید ولی من فکر میکنم. و فکر خیلی از سواد بهتر است.
م.ظ.دهدزی
کتابی را درس گرفته، خیلی هم کار کرده، خیلی هم دقت کرده، درس به درس آن را حفظ کرده و نوشته و یاد گرفته. بعد مثلاً مدرّس شده و میخواهد همان درس را بدهد. آنچه که در این کتاب و در حاشیهها و شرح آن بوده، همه را مطالعه کرده و از استاد فرا گرفته است. هرچه شما راجع به این متن و این شرح و این حاشیه بپرسید، خوب جواب میدهد. یک ذره که پایتان را آن طرف بگذارید، او دیگر لنگ است. معلوماتش فقط همین مسموعات است و اگر مطلب دیگری در جای دیگر باشد که او بخواهد از این مایههای معلومات خودش آنجا نتیجهگیری بکند، عاجز است و بلکه من دیدهام افرادی را که بر ضد آنچه که اینجا یاد گرفتهاند آنجا قضاوت میکنند. و لهذا شما میبینید که یک عالم، مغزش جاهل است. عالم است ولی مغزش مغز جاهل است. عالم است؛ یعنی خیلی چیزها را یاد گرفته، خیلی اطلاعات دارد ولی آنجا که شما مسئلهای خارج از حدود معلوماتش طرح میکنید، میبینید که با یک عوام صددرصد عوام طرف هستید.
م.ظ.دهدزی
جهل غالبا در احادیث در مقابل علم نیست، در مقابل عقل است، یعنی بیفکری نه بیعلمی.
زهرا
بعضیها خاصیت ضبط صوت و گرامافون را دارند. کأنّه هرچه دیگران میگویند پر میشوند و بعد هم در جای دیگر تحویل میدهند، بدون آنکه تشخیص بدهند که آنچه که میشنوند [صحیح است یا غلط.]
زهرا
میگویند: یک وقت یک خارجی آمده بود کرج. با یک دهاتی روبرو شد. این دهاتی خیلی جوابهای نغز و پختهای به او میداد. هر سؤالی که میکرد، خیلی عالی جواب میداد. بعد او گفت که تو اینها را از کجا میدانی؟ گفت: «ما چون سواد نداریم فکر میکنیم.»
زهرا
آزادی از حکومت عدد و اینکه اکثر و اکثریت نباید ملاک باشد و نباید انسان اینجور باشد که ببیند اکثر مردم کدام راه را میروند [همان راه را برود و بگوید] آن راهی که اکثر مردم میروند همان درست است. این مثل همان تقلید است. همانطور که انسان طبعا به سوی تقلید از دیگران کشیده میشود، طبعا به سوی اکثریت نیز کشیده میشود، و قرآن مخصوصا همان چیزی را که انسان طبعا به سوی آن کشیده میشود انتقاد میکند، میفرماید: اگر اکثر مردم زمین را پیروی کنی، تو را از راه حق منحرف میکنند. دلیلش این است که اکثر مردم پیرو گمان و تخمیناند نه پیرو عقل و علم و یقین، و به تارهای عنکبوتی گمان خودشان چسبیدهاند.
zahra:)
جمله معروف و خوبی از بیکن نقل میکنند که میگوید علما بر سه دستهاند: بعضی مانند مورچه هستند، همواره از بیرون دانه میآورند و انبار میکنند. ذهن اینها یک انبار است. در واقع یک ضبط صوت هستند، هرچه شنیدهاند ضبط کردهاند و هر وقت بخواهی همان را که یاد گرفتهاند میگویند. دسته دوم مانند کرم ابریشماند، مرتب از لعاب خود میتنند و از درون خودشان در میآورند. این هم عالم واقعی نیست زیرا از بیرون چیزی اکتساب نمیکند، از خیال و درون خودش میخواهد بسازد، و این عاقبت در درون پیله خود خفه خواهد شد. دسته سوم علمای واقعی هستند. اینها مانند زنبور عسلاند، گلها را از خارج میمکند و میآیند عسل میسازند.
جواد قربانی
بیاموزید، فرا گیرید و حفظ کنید. در این صورت چیزی نخواهد شد. تعقل همان فکر کردن است، نیروی فکر کردن خود شخص است که استنباط بکند، اجتهاد بکند، رد فرع بر اصل بکند.
s313
حدیثی هست که ظاهرا از پیغمبر اکرم و ناظر به همین مطلب است، و از این احادیث زیاد است. میفرماید: کفی بِالْمَرْءِ جَهْلاً اَنْ یحَدِّثَ بِکلِّ ما سَمِعَ برای جهالت انسان همین بس که هرچه میشنود نقل کند (خوشباوری). بعضیها خاصیت ضبط صوت و گرامافون را دارند. کأنّه هرچه دیگران میگویند پر میشوند و بعد هم در جای دیگر تحویل میدهند، بدون آنکه تشخیص بدهند که آنچه که میشنوند [صحیح است یا غلط.] خیلی چیزها انسان میشنود، کمی از آن را باید قابل قبول و قابل نقل بداند. قبلاً هم عرض کردیم بعضی از عالمها هستند (عالمهای خیلی عالم) که کمتر از آنچه که عالمند عاقلند. (عقلی که در اینجا میگوییم، معیارش یکی همین است). عالمند به معنای اینکه اطلاعات بسیار وسیعی دارند. کمتر عاقلند برای اینکه هرچه را از هرجا دیدند جمع میکنند و برایشان فرق نمیکند، همه را هم پس میدهند بدون اینکه فکر بکنند که این [با واقع] جور در میآید یا جور درنمیآید. و عجیب این است که با اینکه ما در روایات خودمان داریم که راوی باید نقّاد باشد و هرچه را که میشنود روایت نکند، معذلک میبینیم که در میان همین راویان و محدّثان یا مورخان خودمان فراوان دیده میشوند [افرادی که این اصل را رعایت نمیکنند.
fr
این داستان معروف است و من تا به حال از چند نفر شنیدهام. میگویند: یک وقت یک خارجی آمده بود کرج. با یک دهاتی روبرو شد. این دهاتی خیلی جوابهای نغز و پختهای به او میداد. هر سؤالی که میکرد، خیلی عالی جواب میداد. بعد او گفت که تو اینها را از کجا میدانی؟ گفت: «ما چون سواد نداریم فکر میکنیم.» این خیلی حرف پرمعنایی است: آن که سواد دارد معلوماتش را میگوید ولی من فکر میکنم. و فکر خیلی از سواد بهتر است.
این مسئله که باید در افراد و در جامعه رشد شخصیت فکری و عقلانی پیدا بشود یعنی قوّه تجزیه و تحلیل در مسائل پیدا بشود، یک مطلب اساسی است؛ یعنی در همین آموزشها و تعلیم و تربیتها در مدرسهها وظیفه معلم بالاتر از اینکه به بچه یاد میدهد این است که کاری بکند که قوّه تجزیه و تحلیل او قدرت بگیرد نه اینکه فقط در مغز وی معلومات بریزد، که اگر معلومات خیلی فشار بیاورد ذهن بچه راکد میشود.
fr
بنابراین حتی در کتاب خواندن، انسان باید انتخاب داشته باشد. در رفیق و معاشر، انسان باید انتخاب داشته باشد و انتخاب بدون فکر معنی ندارد. روی رفقا و دوستانش حساب کند که از معاشرت آنها چه بهره و نصیبی میبرد؟ خوب یا بد؟ روی کارهای شخص خودش فکر کند که چه اثری روی او گذاشته و چه نصیب و بهرهای از آنها برده است؟ مهمتر، هرکاری که میخواهد درباره آن تصمیم بگیرد، اول فکر کند بعد تصمیم بگیرد، در صورتی که غالبا تصمیماتی که ما میگیریم از حد لازم تفکر قبلی کمبهره است؛ یعنی اگر قبلاً فکر میکردیم، این جور تصمیم نمیگرفتیم که تصمیم گرفتیم.
ali yazdii
میگویند قبل از مراقبه و محاسبه یک چیز هست و بعد از مراقبه و محاسبه نیز یک چیز. قبل از مراقبه «مشارطه» است؛ یعنی اول انسان باید با خودش قرارداد امضا کند، که اینها را اغلب روی کاغذ میآورند. روی کاغذ با خودشان شرط میکنند و پیمان میبندند که اینگونه باشم؛ چون اگر مشارطه نشود و اول انسان با خودش قرارداد نبندد، موارد را مشخص نکند و برای خودش برنامه قرار ندهد، نمیداند چگونه از خودش مراقبه کند.
ali yazdii
نه، موافق میل رفتار کردن غیر از مطابق مصلحت رفتار کردن است. آن پدر و مادر هم محبت عمیق و عاقلانه و منطقیشان نمیتواند محدود باشد به خواست فرزند و به زمان حال؛ آینده را هم باید در نظر بگیرند.
ali yazdii
خود روشنفکری خیلی خوب است ولی اگر روشنفکری یک راه افراط را پیش گرفت، خودش عامل شکست خودش است.
ali yazdii
حجم
۳۹۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
حجم
۳۹۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۹,۶۰۰۶۰%
تومان