قول میدهم این وهله
جدی سخن بگویم.
شوخی نمیکنم،
من هنوز هم نمیدانم شعر چیست
چرا میآید
از کجا میآید
و گاهی چرا خیال میکنم
من شاعرم هنوز.
من از اَزَل به گمانم
مبتلای شفای نوشتنم آفریدهاند.
AλI
مطمئن باش نمیمیرم تا دوباره
بیایی، برگردی، بعد... من ببوسمت!
AmirHossein
دریغا
این مردمِ بُریده در باد
چه کردهاند مگر
که جز گریستن
هیچ سهمی از این جهانِ پدرسگ نبردهاند!
مهندس
دور نیستم از شما
فقط
کمی فاصله بسیار است دستِ کم اینجا.
مطمئن باش نمیمیرم تا دوباره
بیایی، برگردی، بعد... من ببوسمت!
مهم نیست چه رخ داده
شقایق خیری
گُنگِ مطلقِ تماشا اما نزدیک به تنفس معطر نور
...!
منظورم
همین آهستگیهای ارزان است،
و اندکی بیخیال،
تمامِ تمام،
اوست که نیامده هنوز.
خلاصِ خلاص،
اوست که رفته است دیری.
شقایق خیری