بریدههایی از کتاب از آسمان سبز
۴٫۷
(۶)
من از سکوت میآیم
از تاریک
از خالی از خشکسالی
من از عاقبت بیهودگی میآیم
سایه
باور کنیم
دستهای بهارآور امام را
بهار
ادامه لبخند اوست
khorasani
بودن ضرورتی است
چنانکه زمستان
و مرگ ضروریتر
آن سان که بهار.
بهار آمده است
چه گلی بر سر خویش زدی
ای سرگردان
اگر به مرگ اعتماد کنی
معاد جاذبه ایست
که تو را بر میانگیزاند
سبزتر از هزار بهار
khorasani
بهار
فصل درنگ عاطفه در کوچهباغهاست
khorasani
دریغا
از تو بهجز نامی
هیچ نمیدانم
از این پنجره
که پیش روی من نشاندهای
یک شب به خانهٔ من بیا
خدا!
khorasani
شب و روز
بیقراری پلکهای توست
وگرنه خورشید
به نورافشانی خود امیدوار نیست
صبح
انعکاس لبخند توست
که دم مرگ به جای آوردی
khorasani
تو را با دیدنیهای مأنوس میسنجم
من اگر میدانستم
پشت آسمان چیست
تو همانی
تو آن بهار ناتمامی
که زمین عقیم
دیگر هیچگاه
به این تجربت سبز تن نداد
آن یک بار نیز
در ظرف تنگ فهم او نگنجیدی
khorasani
زمین فقط
پنج تابستان به عدالت تن داد
و سبزی این سالها
تتمهٔ آن جویبار بزرگ است
که از سرچشمهٔ ناپیدایی جوشید
وگرنه خاک را
بی تو جرئت آبادانی نیست
khorasani
سپیدتر از سپیده
بر شقیقهٔ صبح ایستادهای
و از جیب خویش
خورشید میپراکنی
ای معنویت نامحدود
زود است حتی در زمین
نام تو برده شود
khorasani
زمین اگر چشم داشت
بزرگواری تو اینسان غریب نمیماند
khorasani
زمین
بی تو تاول معلقی است
بر سینهٔ آسمان
و خورشید، اگرچه بزرگ است
هنوز کوچک است
اگر با جبین تو برابر شود
دنبالهٔ تو
جنگل خورشید است
شاید فقط
خاک نامعلوم قیامت
ظرفیت تو را دارد
khorasani
اینسان که به تقدیس معصیت نشستی
و چشم از آفتاب بستی
بدان که جولان شیطان
به طلوع عشق نمیانجامد
مینا
دنیا در بستر نیرنگ
آرمیده است
اریستوکراسی
با جلیقهٔ مخمل
بر پلههای سازمان ملل
بار انداخته است
و به دنیا برگ زیتون تعارف میکند
و علیرغم طوفانهای غیر موسمی
و زلزله محتومی که در پیش داریم
ضیافت شامی
با حضور تراستها و کارتلها
به وسیلهٔ سیا
ترتیب داده میشود
و به جای نان
بر سفرههاشان
نقشهٔ دنیا میگذارند
کنتس مونت کریستو
آنسوی قلمرو چشمهامان
درختانی ایستادهاند
هزار بار
سبزتر از این جنگل کال
بعد از اینجا
اقیانوسیست
آبیتر از زلال
یله در بیکرانگی
چونان ابدیتی بیارتحال
کنتس مونت کریستو
ما زمستانیم
بیطراوت حتی برگ
آنان
در همیشهای از بهار ایستادهاند
بیمرگ
کنتس مونت کریستو
آنان
در همیشهای از بهار ایستادهاند
بیمرگ
کنتس مونت کریستو
زمین فقط
پنج تابستان به عدالت تن داد
و سبزی این سالها
تتمهٔ آن جویبار بزرگ است
که از سرچشمهٔ ناپیدایی جوشید
وگرنه خاک را
بی تو جرئت آبادانی نیست
کنتس مونت کریستو
زمین فقط
پنج تابستان به عدالت تن داد
و سبزی این سالها
تتمهٔ آن جویبار بزرگ است
که از سرچشمهٔ ناپیدایی جوشید
وگرنه خاک را
بی تو جرئت آبادانی نیست
کنتس مونت کریستو
دلم برای جبهه تنگ شده است
چقدر جادههای هموار کسالتآورند
از یکنواختی دیوارها دلم میگیرد
میخواهم بر اوج بلندترین صخره بنشینم
آن بالا به آسمان نزدیکترم
و میتوانم لحظههای تولد باران را
پیشبینی کنم
دلم برای جبهه تنگ شده است
آنجا معنویت بهدرکنیامده بسیار است
آنجا ما مقابل آسمان مینشینیم
و زمین را مرور میکنیم
و به اندازهٔ چندین چشم معجزه میبینیم
چقدر تماشای دورها زیباست
دلم برای جبهه تنگ شده است
رعنا
حجم
۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه
حجم
۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه
قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰۵۰%
تومان