بریدههایی از کتاب مرد گمشده
۳٫۷
(۸۶)
خیلی ناامید و خسته شده بودم. این همه راه رو اومده بودم تا زندگیم درست مثل قبل باشه. دیگه توان مبارزه نداشتم. چه فایدهای داشت؟
zohreh
حس کرد درد آشنای از دست دادن موقعیتها در وجودش پیچید.
zohreh
بله گفتن راحتتر از نه گفتن بود.
zohreh
«آدم خودش باید تصمیم بگیره چی به نفعشه و انتخاب کنه، اما این مال زمانیه که حق انتخاب داشته باشی. در غیر این صورت باید کار درست رو انجام بدی و لذت ببری.»
zohreh
آن موقع حال ناتان اصلاً خوب نبود. بعد از مرگ کلی، حس میکرد انگشتهایش میلرزند. مدتها تلاش کرده بود و خسته شده بود. حس میکرد برای اولین بار تسلیم شده است. نه ناگهانی و نه کاملاً ارادی، بلکه کمکم و به مرور زمان، فراموش شده بود.
zohreh
«بهتره من برم.»
السا گفت: «اگه دلت میخواد بمون.»
zohreh
من سالهاست خیلیهاشون رو ندیدم. و شاید بتونن کارم رو فراموش کنن، اما فعلاً این منم که باید کارهای اونها را فراموش کنم.
zohreh
«دستکم یه شانس برای فراموش کردن بهشون بده.»
«من ده سال پیش التماسهام رو کردم. فایدهای نداشت.»
«کسی نمیخواد دوباره التماس کنی. فقط سر راهت باهاشون سلام و احوالپرسی کن. یا یه کم بیشتر. زمان زیادی گذشته.»
«همون آدمها هستن.»
«بعضی آره، بعضی نه.»
zohreh
«هر کاری دلت میخواد بکن. دیگه برام مهم نیست.»
zohreh
در طول سالها، ناتان فهمیده بود کنار آمدن با تنهایی بعد از کمی ماندن در خانه بهمراتب راحتتر میشد. بعد از چند روز، تنهایی تبدیل به روزمرگی میشد و گاهی در پس دردهای کوچکتر ناپدید میشد. نومیدی اولیهاش از تماس با انسانها هم فرق کرده بود. پیشتر همراهی با دیگران باعث آرامش میشد، اما حالا احساسات پیچیدهای را به وجود میآورد که بعدها با اینکه مدتها از رفتنشان گذشته بود، مجبور میشد در تنهاییهایش با آنها دست به گریبان شود. رهایی از این حالت و برگشتن به شرایط عادی هر بار طولانیتر میشد، تازه اگر میشد اسمش را حالت عادی گذاشت.
zohreh
حجم
۲۷۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۷۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان