بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مشهور آسمان | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مشهور آسمان

بریده‌هایی از کتاب مشهور آسمان

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۱۳ رأی
۴٫۸
(۱۳)
روزی عبایی نو به تن کرده بودم که بسیار مشغولم کرده بود که کجا بیاویزم تا کثیف و چروک نشود و... به هر حال ذهنم را مشغول کرده بود. ناگهان هنگام عبور از جایی به میخی گرفت و یک جر حسابی خورد. آن وقت راحت شدم.!
Mousavi.morteza
هنگامی که با دوستان از سفری مشهد بازمی گشتیم، کنار دریا رفتیم. همه مشغول به سرگرمی بودند و او روبروی دریا دراز کشیده بود و نگاه می‌کرد. بعدها در جلسه‌ای فرمود: دریا با من حرف می‌زد. می‌گفت: من برای تو آفریده شده‌ام و این همه در جوشش هستم؛ این همه در تب و تابم؛ اما تو که مقصد خلقت منی، چرا این‌همه ساکن و بی‌تلاش مانده‌ای؟
Mousavi.morteza
هنگامی که به چوب‌های سخت دیروز نگاه می‌کنم که شکوفه‌ای به سر گرفته‌اند، با خود می‌گویم: علی! تو چه کرده‌ای و چه حاصلی داده‌ای؟
Mousavi.morteza
در تحلیل کار تبلیغی می‌فرمود: تبلیغ حرکتی برکت‌دار است؛ مثل مادری که شیر را به بچه می‌بخشد. که اگر ندهد، شیر می‌ماند، درد می‌شود، چرک می‌شود. اما اگر مادر بخشید، شیرش زیادتر می‌گردد. از بچه‌هایی که از تبلیغ باز می‌گشتند استقبال می‌کرد و می‌گفت: هنوز نور تبلیغ در چهره‌ات هست. و به این وسیله اهمیت تبلیغ را گوشزد می‌کرد.
Mousavi.morteza
با عزم رفتن از رنج و از غم هم می‌توان ره توشه برداشت هم می‌توان آسوده پر زد
Mousavi.morteza
گاهی مسائلی پیش می‌آمد و می‌رفت که درس تعطیل شود. اما ایشان می‌گفت: بنشینید یک خط هم که شده بخوانیم و می‌فرمود: درس تعطیل نشود. در روز شهادت فرزندش محمد نیز همین قصد را داشت، ولی شاگردان ممانعت کردند.
Mousavi.morteza
ایشان گفته‌اند: اگر خیلی مستأصل شدم، خانه را می‌فروشم. در همین موقع یکی از دوستان که معمولا خودش کمک می‌گرفت، وارد شد، ولی وقتی پرس وجو کرد و مشکل حاج شیخ را شنید، گفت: من پولی دارم و حالا به آن نیاز ندارم. استاد بعد از ساعتی برگشت و خبر گشایش داده شد. یکی از بچه‌ها پرسید: کجا رفتید؟ پاسخ داد: حرم حضرت معصومه (س). پرسیدند: برای گشایش در قرضتان؟ حاج شیخ جواب داد: نه! برای این مسأله در مسیر سر قبر مادرم (قبرستان شیخان) رفتم. من این مسائل کوچک را از اهل بیت (ع) نمی‌خواهم. از آن‌ها باید خودشان (یعنی هدایت و توجه‌شان) را خواست.
Mousavi.morteza
روزی به یکی از دوستان که پرسیده بود: اگر در فلان و بهمان وضعیت قرار بگیرید، چه طور فعالیت می‌کنید؟ پاسخ داد: من برای روزی که دست و پایم فلج شده باشند هم برنامه ریخته‌ام. همان‌طور که همیشه می‌گفت: مهم، موقعیت‌ها نیست، بلکه مهم موضع‌گیری صحیح است.
Mousavi.morteza
می‌گفت: توحید، حاکمیت خدا در درون است که با چهار چیز درگیر می‌شود: جلوه‌های دنیا، حرف‌های آدم‌ها، هواهای نفس و وسوسه‌های شیطان. و کسی که در درون خویش سر از طاغوت برتافته است، در بیرون طاغوت‌ها را تحمل نمی‌کند (جهاد اصغر).
Mousavi.morteza
«خادع نفسک فی العبادة؛ برای عبادت به نفس خویش خدعه بزن»
Mousavi.morteza
یک‌بار مردی عراقی، که سابقه مبارزه با رژیم صدام هم داشت و خیلی غضوب و عصبی بود حرف بی‌حسابی زد. استاد به او گفت: تو هم مثل ابوحنیفه قیاس می‌کنی، با این فرق که او مقداری درس خوانده بود و تو آن قدر هم نخوانده‌ای. او هم با کفش چنان بر سر استاد کوبید که به تعبیر استاد گویی مار را می‌کشند. آن عزیز ساکت ماند، نه این‌که خوفی داشت، مبنای او این بود که آدمی را در سه جا باید شناخت: سفر، غضب، حضر.
Mousavi.morteza
یک مرتبه دختری آمد و اظهار علاقه کرد که: کتاب‌هایتان را خوانده‌ام و می‌خواهم با شما گفتگو کنم و در ضمن پیشنهاد ازدواج داد. که استاد عذر آورد و گفت: شما بی‌اذن پدر نمی‌توانید تصمیم بگیرید. دختر اصرار نمود و راه‌های دیگر از جمله ازدواج موقت را (آن هم فقط برای محرمیت) مطرح کرد. اما استاد فرمود: این برای تو بد است. و او دوباره گفت: یک محرمیت در غیاب من بخوانید که روز قیامت محرم باشیم. فرمود: برو، شاید خواندم. او رفت و یکی از دوستان که پشت در حرف‌ها را شنیده بود پرسید: استاد! چرا شما چنین کردید... مردم از حرام نمی‌گذرند، آن وقت شما حلال را نمی‌پذیرید؟! فرمود: ما در این دنیا صائم هستیم. روزه‌ها را آن دنیا افطار می‌کنیم! که این مطلب اوج ورع و یقین به قیامت را نشان می‌دهد.
Mousavi.morteza
روزی در خیابان هاشمی تهران می‌رفتم. جوان موتور سواری به همراه سواری بر ترک، اشاره‌ای کردند که فهمیدم می‌خواهند زیر عمامه‌ام بزنند. برای همین به پیاده‌رو رفتم. وقتی به کنارم رسیدند، از کارشان مأیوس شدند. توقف کوتاهی کردند و یکی از آن دو حرفی گفت که مفهوم آن تغّوط به عمامه‌ام بود. دستی به عمامه‌ام کشیده و گفتم: خبری نشد؟! ناگهان ایستادند و موتور را روی جک گذاشته و به طرفم آمدند. سرها را پایین گرفته و با شرم گفتند: آقا! عفو کنید. کلام مظلومانه و از سر خیرخواهی چنین اثر می‌گذارد. با آن دو صحبت‌هایی شد... بعد نگاهش را به من دوخت و با تأنّی فرمود: یکی از آن‌ها به حوزه آمده و طلبه شد و یکی به جبهه رفت و میان‌بر زد. چه نفسی و چه نفوذ کلامی که از فحاشان، طلبه و شهید بیرون می‌کشید.
Mousavi.morteza
یکی از شاگردان استاد از سفر مشهد خاطره‌ای را تعریف کرد: روزی که می‌خواستیم بازگردیم بچه‌ها هر کدام در تکاپو بودند. یکی در فکر خریدن چیزی برای بچه، یکی در فکر تهیه چیزی برای زن، یکی فکر رسیدن و خستگی‌ها. اما آن عارف واصل بعد از نشستن روی صندلی و به محض استقرار آهی کشید و فرمود: «الهی الیک لا الی غیرک!؛ که پیام‌ها داشت برای تشتت داعیه‌های ما!
Mousavi.morteza
تبلیغ خوب را آن می‌دانست که همتی را از خاک به خدا برسانی و دنیا را در دل و چشمی حقیر کنی و این که اشخاص بفهمند که این جا جای ماندن و گندیدن نیست. گاهی می‌گفت آدم می‌تواند سه کار کند: یا خودش را در دل‌ها بزرگ کند و سنگ راه شود. یا مردم را مغرور و راکد کند و یا دنیا و جلوه‌هایش را در چشم‌ها بنشاند. اما اگر خواستی کاری کارستان کنی، باید از هیچ کدام از این‌ها نباشد، بلکه باید خدا را در دل‌ها بزرگ کنی تا هجرت از بدی‌ها و پلیدی‌ها آغاز شود
Mousavi.morteza
طلبگی و کار یدی چنان‌که مرسوم است برخی اشکال می‌گیرند که چرا طلبه‌ها کار یدی نمی‌کنند و حال آن که علی (ع) کار می‌کرد؛ یادم نیست که کسی همین مطالب را به صورت پرسش مطرح کرد یا خود ایشان فرمود: علی (ع) که روی زمین کار می‌کرد، به این خاطر بود که او را از کار کردن روی استعدادها محروم کرده بودند و گرنه هرگز آدم‌ها را رها نمی‌کرد. یکی از برادران طلبه که گویا دل آزردگی زیادی از برخورد برخی بی‌انصاف‌ها داشت پرسید: راستی به نظر شما مفت‌خور کیست؟ فرمود: مفت‌خور کسی است که مشغول انجام تکلیف نباشد. اگر پزشکی بتواند پزشک تربیت کند، ولی تعلیم را رها کرده و مطب باز کند که خود را تأمین مالی کند، بر مسند وظیفه ننشسته است.
Mousavi.morteza
فرزند یکی از دوستان از ایشان پرسید چه غذایی را دوست ندارد؟ فرمود: غذایی که در آن ذلت باشد. وقتی کسی او را با وسیله به جایی می‌رساند تشکرهای معمول و جاری را نمی‌گفت و چنین دعا می‌کرد: «راه دور ما را نزدیک کردی، خدا راه‌های دورت را نزدیک کند و گاهی می‌فرمود: ما را به مقصد رساندی خدا به مقاصدت برساند.
Mousavi.morteza
استاد هرگز تعریف‌های آن چنانی از کسی نمی‌کرد. با آن که دلش مالا مال از عشق به انقلاب و امام (ره) بود، در جواب اعتراض بعضی که چرا آخر صحبت‌های خودت دعا برای رهبر نمی‌کنی می‌فرمود: «با تجلیل از کسی برای خودم تأیید نمی‌گیرم.» ریشه این کار را شرک می‌دانست؛ که خودمان هم تجربه کرده‌ایم که در چه مواقع و برای چه از دیگران خرج می‌کنیم. او در باره امام خمینی (ره) می‌فرمود: امام را دوست دارم؛ چرا که در این حرکت بر شرق و غرب تکیه نکرد و اعتمادش بر خداوند بود. و امیر حادثه‌ها بود نه اسیر حادثه‌ها!
Mousavi.morteza
«با تجلیل از کسی برای خودم تأیید نمی‌گیرم.» ریشه این کار را شرک می‌دانست؛ که خودمان هم تجربه کرده‌ایم که در چه مواقع و برای چه از دیگران خرج می‌کنیم.
z.hlj
حال در نماز یکی از مراجعین پرسیده بود: آقا چه طور در بیشتر اوقات، نماز به آدم حال نمی‌دهد؟ استاد فرموده بود: نماز حال تو را نشان می‌دهد نه این که حال بدهد. نماز میزان و مثل درجه تب است. همان‌طور که در حدیث داریم از نماز مصلّی گاهی یک دوم و گاهی یک سوم و گاهی یک چهارم و... قبول می‌شود.
FZadkhor

حجم

۲۰۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۰ صفحه

حجم

۲۰۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان