بریدههایی از کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید
۳٫۹
(۱۱۵)
او باید از خودش بپرسد: "چه چیزی در کودکی مرا عذاب میداد؟ چه چیزی را به خودم اجازه ندادم حس کنم؟"
این گونه سؤالها به او امکان میدهد رنجهای گذشتهاش را شناسایی کند و با کودک زبانبستهٔ قبلی همذاتپنداری کند و وابستگیاش را به پدر و مادر، که به نظر من مخرب است، قطع کند.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
او به عنوان یک کودک، به عشق یا حداقل توهم عشق نیازمند بود. او نمیتوانست از مادرش متنفر باشد، مخصوصاً به این علتکه مادرش آشکارا به او توجه میکرد. در عوض، او از خودش متنفر شد و ناخودآگاه خود را متقاعد کرد که حتماً به عللی نامعلومی شایستهٔ چنین بیمهری و رفتارهای مزورانه بوده است.
کاربر ۸۵۷۹۴۹۳
بدن ما دقیقاً میداند ما به چه چیزی نیاز داریم، از چه چیزی محروم شدهایم، چه چیزی برایمان خوشایند نیست و به چه چیزی حساسیت داریم. اما بسیاری از مردم ترجیح میدهند از داروها و مواد مخدر یا الکل کمک بگیرند که فقط مسیر راهیابی به واقعیت را کاملاً سد میکند. چرا؟ چون پی بردن به واقعیت، دردناک است؟ دقیقاً همین است.
Mohammad Ali Zareian
هر بار که هیجانات قوی خود را سرکوب میکنیم، به خاطرات ذخیرهشده در بدن خود اهمیت نمیدهیم و توجهی را که برایش فریاد میکشد از آن دریغ میداریم، خصیصههای فرسایندهٔ افسردگی بر ما چیره میشود.
Mohammad Ali Zareian
مواد مخدر همیشه نمیتواند افراد را از وابستگی به مادر و سلطهٔ او رها کند. گاهی، افراد برای پر کردن خلأهایی که مادر در وجود آنها به جا گذاشته، از مواد مجاز (مثل الکل، نیکوتین و داروهای نسخهای) استفاده میکنند. کودک بهلحاظ احساسی به قدر کافی تغذیه نمیشود و در بزرگسالی هم، جایگزینی برای آن پیدا نمیکند. این خلأ، بدون مواد مخدر، خود را مانند حس گرسنگی فیزیکی نشان میدهد که به شکم چنگ میزند و آن را منقبض میکند. احتمالاً پایه و اساس اعتیاد در همان آغاز زندگی شکل میگیرد؛ مانند پرخوری عصبی و دیگر اختلالات تغذیهای. همیشه بدن بهروشنی نشان میدهد که در گذشته بهشدت به چیزی احتیاج داشته که در دوران نوزادی از او دریغ شده است.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
امروزه قربانیان میتوانند هیجانات خود را آگاهانه درک و حس کنند و آن را در حضور شخص دیگری ابراز دارند و این چیزی است که قبلاً هرگز امکانپذیر نبود.
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
تا زمانی که قصد داریم شخص دیگری را راضی نگه داریم، هرگز نمیتوانیم کار درست را انجام دهیم. ما فقط میتوانیم افرادی باشیم که هستیم و نمیتوانیم پدر و مادرمان را مجبور کنیم ما را دوست داشته باشند. پدر و مادرهایی هستند که فقط نقابهایی را دوست دارند که فرزندانشان به صورت میزنند، وقتی فرزندشان نقابش را کنار میزند، آنها -همانطور که در مورد آندریاس دیدیم- مرتباً میگویند: "تنها چیزی که از تو میخواهم این است که مانند قبل باشی."
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
اگر ما در کودکی مجبور باشیم با بزرگسالانی کنار بیاییم که هرگز تلاش نکردهاند احساسات خود را بشناسند و آشکار کنند، در نهایت با یک شرایط هرج و مرج احساسی مواجه خواهیم شد، که بینهایت پریشانکننده خواهد بود. ما برای فرار از این احساس سردرگمی و پریشانی، مکانیسم سرکوب و گسستگی را فعال میکنیم. احساس ترس را هم در خود میکُشیم، پدر و مادرمان را دوست میداریم، به آنها اعتماد میکنیم و میخواهیم انتظاراتشان را برآوریم تا از ما راضی باشند. اما این ترس، بعدها در بزرگسالی و در بیشتر مواقع در ارتباط با شریک عاطفیمان، خود را نشان میدهد. در حالی که این ترس برای ما مفهوم نخواهد بود. بدین ترتیب، در بزرگسالی نیز همانند دوران کودکی، حتی خواستههای تناقضآمیز دیگران را بیچونوچرا میپذیریم، زیرا فقط میخواهیم دوست داشته شویم.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
افرادی که نمیتوانند به خودشان احترام بگذارند و خودشان را ستایش کنند و کسانی که به خودشان اجازه نمیدهند خلاقیتهایشان را آزادانه ابراز کنند، به اختیار خود اینگونه نیستند. این مقاومتها، نتیجهٔ گذشتهٔ شخصی هر فرد است. آنها میخواهند درک کنند که چطور اینگونه شدهاند. بنابراین نیاز دارند از داستان گذشتهٔ خود تا جایی که امکان دارد، دقیقاً اطلاع یابند و به صورت احساسی، با آن درگیر شوند. به محض اینکه این واقعیت را دریابند و واقعاً بتوانند اثرات اتفاقات گذشتهٔ خود را احساس کنند (نه اینکه فقط در ذهن خود از آن آگاهی یابند) دیگر هیچ توصیهای نیاز نخواهند داشت. سپس، چیزی که این بزرگسالان نیاز دارند، یک شاهد آگاه است که بتواند آنها را در سفرشان برای کشف واقعیت، همراهی کند؛
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
بلوغ واقعی یعنی انکار نکردن واقعیت. یعنی فهمیدن رنجهای فروخورده و پذیرش آگاهانه و درک کردن داستان ذخیره شده در بدن به جای سرکوب آن.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
دیگر نوزادان را مثل هیولاهای جیغجیغو نمیبینیم. در عوض، شروع میکنیم به فهمیدن دنیای درونشان و درک تنهایی و ناتوانی کودکان؛ کودکانی که والدینشان هرگونه ارتباط عشقآمیز را از آنها دریغ میکنند، چون خودشان هرگز آن را تجربه نکردهاند. بعد از آن، در جیغهای نوزاد، پاسخی منطقی و موجه به خشونتهای (معمولاً ناخودآگاه اما واقعی) والدین تشخیص خواهیم داد
کاربر ۱۲۱۵۱۰۵
بزرگسالان بهراحتی میتوانند تصور کنند که اگر یک غول عصبانی عظیمالجثه، ناگهان به آنها حمله کند، چقدر وحشتزده و تحقیر میشوند. با این حال، ما گمان میکنیم که کودکان کوچک، به این صورت متأثر نمیشوند. گرچه انواع شواهد نشان میدهد که واکنش کودکان نسبت به محیطشان چقدر دقیق و حساس است.
کاربر ۱۲۱۵۱۰۵
بزرگسالان بهراحتی میتوانند تصور کنند که اگر یک غول عصبانی عظیمالجثه، ناگهان به آنها حمله کند، چقدر وحشتزده و تحقیر میشوند. با این حال، ما گمان میکنیم که کودکان کوچک، به این صورت متأثر نمیشوند. گرچه انواع شواهد نشان میدهد که واکنش کودکان نسبت به محیطشان چقدر دقیق و حساس است.
کاربر ۱۲۱۵۱۰۵
اگر من دنبال بیان واقعی احساساتم در یک ارتباط واقعی و اصیل باشم، هر آنچه بر پایهٔ دروغ و عدم صداقت ساخته میشود، از من دور خواهد شد. آنگاه دیگر تشنهٔ رابطهای نخواهم بود که در آن وانمود به داشتن احساسات کنم، یا مجبور به سرکوب احساسات واقعیام شوم. عشقی که در آن صداقت نیست، شایستهٔ نام عشق نیست.
کاربر ۱۲۱۵۱۰۵
نمیخواهم طوری باشم که شما میخواهید. شجاعت این را هم ندارم آنطور باشم که خودم میخواهم.
کاربر ۱۲۱۵۱۰۵
مسئول تجارب و عواطف دیگران نیست. بلکه اول باید پاسخگوی عواطف خود باشد. کودک درک خواهد کرد که عواطف بزرگسالان به سرگذشت خود آنها بستگی دارد و با رفتار کودکانی که تحت مسئولیت آنها هستند، ایجاد نمیشود. اگر رفتار و درماندگی کودکان، هیجانات شدیدی در بزرگسالان بیدار میکند، کودکان نباید احساس گناه کنند؛ حتی اگر بزرگسالان تلاش کنند آنها را مقصر بدانند
کاربر ۱۲۱۵۱۰۵
اغلب والدین، این ارتباط را از کودک دریغ میکنند، نه به این علت که آنها بدخواه هستند، چون خودشان در کودکی چنین روابط عاطفی را تجربه نکردهاند و اصلاً نمیدانند چنین چیزی وجود دارد.
کاربر ۱۲۱۵۱۰۵
هیجان منفی اصیل، پیغامی بسیار مهم است که بدن از خود بروز میدهد. اگر این پیغام نادیده گرفته شود، بدن مجبور میشود پیغامهای جدید بروز دهد تا صدایش شنیده شود.
کاربر ۱۲۱۵۱۰۵
چیزی که این بزرگسالان نیاز دارند، یک شاهد آگاه است که بتواند آنها را در سفرشان برای کشف واقعیت، همراهی کند؛ کسی که دستشان را بگیرد تا راهی را شروع کنند که بتوانند چیزهای دلخواهشان را که همیشه از آنها دریغ شده است به خودشان ارزانی کنند. ما باید این توقع را که پدر و مادرمان روزی چیزهای دریغشده در کودکیمان را به ما خواهند داد، رها کنیم.
کاربر ۱۲۱۵۱۰۵
همراهی دلسوز که بتواند خشم و وحشت ناشی از بازگویی هیجانات و رنجهای دوران کودکی ما را درک کند. زیرا بازگویی هیجانات، بهتدریج، هم برای خودمان و هم برای او آشکار میکند که آن کودک کوچک چگونه رنج کشیده و ناگواری تحمل کرده، و چگونه بدن و روح ما سالها جنگیدهاند تا جانی را حفظ کنند که مدام در معرض خطر بوده. ما به چنین همراهی نیاز داریم؛ کسی که من او را "شاهد آگاه" نامیدهام. اگر میخواهیم خودمان همراه کودک درونمان باشیم و "زبان بدن" او را درک کنیم و نیازهایش را برآوریم و مانند پدر و مادرمان او را نادیده نگیریم، به چنین همراهی نیاز داریم.
Mohammad Ali Zareian
حجم
۲۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
حجم
۲۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
قیمت:
۸۳,۰۰۰
۵۸,۱۰۰۳۰%
تومان