بریدههایی از کتاب اسکارلت دههی شصت
۳٫۵
(۵۱)
اینکه به لحظه اعتباری نیست، جملهٔ قصار نیست واقعیت محض زندگی است، زندگی بیرحمانه کوتاه است و بیرحمانهتر جدی.
phi.lo.bib.lic
من با تو قدیمیترین میشوم
رفاقتمان شأن رفیق میگیرد
کوچهها کاهگلی میشوند
پرچیندارِ انارهای ترکخورده
من با تو حافظِ شیراز میشوم
ناب میشوم
بیست وُ چند سالی دلشوره میشوم
مثل آن موقعها که معالیآباد هنوز آباد نبود
چشمهات را که به خنده وا میدارم
فاتحترین جنگجوی تاریخ میشوم
با تو که حرف میزنم
هر لحظه منتظرم ساعدی درِ کافه را باز کند
و کافهچی صدایم کند تلفن دارید آقا
با چشمهام بپرسم و آهسته جواب دهد
خانوم فرخزاد...
من با تو غریقِ نجاتِ خاطراتی میشوم
که بیتو لحظهای امانم نمیدهند
Moti
دلم بوسهای دمنکشیده میخواهد
میانِ بخارِ نفسهامان
در جستوجوی زمانهای ازدسترفته
کاش در ابتدای زمستان
ابرهای خیابانِ خانهتان به تو بگویند
چهقدرها
منتظرت ماندم
زینب آذرگشب
دوست داشتن و دوستت داشتن
اولین مخترعان پرواز بودند
اصلاً همین دوست داشتن تو
ویزای اقامتِ تمام کشورهای جهان است
کافیست بر اقامهٔ تو نیت کنیم
دوستت دارم
و مقیم حرم یار شویم
Behjat Shafiee
آشوب، سیلِ سهمگینِ خاطراتیست
که قلبت را با خود میبرد
آشوب، آوارِ بهجامانده از رفتن است
یادِ تمامِ حرفهای نگفته
آشوب حضوریست که نیست
و آی که نیست میکند
آشوب، دلهرهٔ پیوستشده
به تنهاییست
khazar
هر حلقه از تاروُپودِ گیسوی تو
جهانی را حاجتروا میکند
کوتاهشان نکن
من حاجت نمیخواهم
فقط بگذار
زیارتگاهم
آبشار موهای سیاه تو باشد
.ً..
چشمهای تو شهری را شاعر میکند
.ً..
میخواهم زیرزمینی
به اندازهٔ این جهان حفر کنم
پناهگاهی؛
تا یک ساعت هم که شده
من وُ تو وُ جهانِ دلخواهِمان
و آن تکهابری که از آسمان برایت چیدم
در پناه هم باشیم
نابههنگام
جهان که خالی شد
شاید خدا هم از آن بالا به زیرزمین ما پناه آورد
.ً..
گفتم ای کاش معادل دوستت دارم
هزاران کلام دیگر بود
تا با هر هزار بخوانمت
.ً..
در خانه راه میروم
و هوایی را که تو جا گذاشتی
نفس میکشم
پنجرهٔ خانه به شمال میرسد
و
در ورودی خانه به جنوب
آخر کجا روم
که یادت نباشد وُ یادت نیایم
Sana Azadi
وقتهای رفتن
درها موجودات بسیار غمانگیزیاند
چون نمیتوانند نگهت دارند
zohre nazari
کاغذ گران شده
پست هم که از مُد افتاده
من هم که هزارهزار صفحه عاشقت میشوم
کاش این شعر هم تحریم شود
تا تو عاشقانهتر بخوانیام
مثل نان
مثل سرنگ سرطان
مثل همین روزها؛ آب اکسیژن هوا
مثل تقدیر که آن هم گران شده است
مثل جانبهلب
لب
مثل چشمهات
مرطوب نفسهات
که بسیار مرا تحریم کردهاند
zohre nazari
برداشت آخر را از عمد سُرفه کردم
تا یکبار دیگر
بیشتر بگویم که چهقدرها دوستت دارم
و این حجمِ بیقراری چشمها
تمامش بداهه بود
برداشت بهتر بسیار داشتیم
اما با تلخیِ بیپایان تمام شد
و
تمام شد
k1
گاهی روحِ معشوق پانسمان میخواهد
باید بر بالینش بنشینی
دستِ دلش را گرم بگیری
و بر لالهٔ گوشش زمزمه کنی
آرام بخواب دلکم
تا بیدار شوی
تمامِ خوابهایت را تعبیر میکنم
زینب آذرگشب
آخر کجا روم
که یادت نباشد وُ یادت نیایم
khazar
خداحافظ و سعدی تو باشد
Atena
صبح
جایت روی تخت نقش بسته بود
کلی به جایت گریه کردم
با تو
سکوت سرشار از گفتهها میشود
فقط
کاش خودت گفته بودی
نه
سکوتت
vihan
برای تمام روزهای بیتو
شیرازها کنار گذاشتهام
تو هم که نمیآیی
هفتساله میشویم
به مدرسه میرویم
و من برای دیدنت تا زنگِ آخرِ شیفتِ بعد
منتظر میمانم
چادرتان را که یاد گرفتم
برف بر بامِ پشتِبامِ پیشانی من
بهمن شد
دختر خاطرات کوچ وُ قشقایی
از آن روز
شیراز گرمسیرم میکند
کمانچهٔ تو را بغل میگیرم
حافظ را مست
پیاده به سراغ سعدی میروم
کاربر ۳۳۹۴۸۳۸
تو گفتی بوسه میانوعدهایست
به نام دوست داشتن
سیگار میانوعدهایست
بعد از دو قهوه انتظار
نام دستهایم را شانه گذاشتی
برای میانوعدهٔ شنا در موهات
چه روزهها شکستم با میانوعدههای تو
و
چه شبانهروزهایی که شکستم
استخوانبهاستخوان
به ترکِ
بوسه، سیگار، موهات
و هیهات از موهات
یک لحظه صبر کن
باید برای چشمهات واِنیکاد بخوانم
:)
اثاثِ خانه را کشیدیم
و سیگار را تا آخرین نخ
حالا چند ساعتیست تنها
تنهایی میکشم
تنهایی هم که لایت وُ اولترا ندارد
تنها تلخ است و میچسبد
چمدان تلخ است و میچسبد
به دستانت
به جای دستانم
من در تمامیِ بیتو غمگینم
و
ادامه نمیدهم
:)
حجم
۴۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
حجم
۴۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
قیمت:
۳۱,۵۰۰
۱۵,۷۵۰۵۰%
تومان