بریدههایی از کتاب اسکارلت دههی شصت
۳٫۵
(۵۱)
وقتهای رفتن
درها موجودات بسیار غمانگیزیاند
چون نمیتوانند نگهت دارند
و من دلم به اندازهٔ تمامِ درهای غمگین جهان تنگ است
(:Ne´gar:)
کاغذ گران شده
پست هم که از مُد افتاده
من هم که هزارهزار صفحه عاشقت میشوم
کاش این شعر هم تحریم شود
تا تو عاشقانهتر بخوانیام
(:Ne´gar:)
چشمهات را که به خنده وا میدارم
فاتحترین جنگجوی تاریخ میشوم
Riri ask
بپوش مرا
تنم را تنت کن
ترکیب خونِ رگهایمان ارغوانی میدهد
m_oghab
میخواهم زیرزمینی
به اندازهٔ این جهان حفر کنم
پناهگاهی؛
تا یک ساعت هم که شده
من وُ تو وُ جهانِ دلخواهِمان
و آن تکهابری که از آسمان برایت چیدم
در پناه هم باشیم
نابههنگام
جهان که خالی شد
شاید خدا هم از آن بالا به زیرزمین ما پناه آورد
(:Ne´gar:)
که من پیادهٔ تواَم
تجریشُ شریعتیُ نوابُ صیادُ هنگامُ شب آ هنگام تواَم
من انقلاب تواَم
چمران؛ نَه
هفتِ تیرخوردهٔ تواَم
من بهتنهایی
طهرانِ تواَم
کربلایی
بپوش مرا
تنم را تنت کن
ترکیب خونِ رگهایمان ارغوانی میدهد
(:Ne´gar:)
من در تمامیِ بیتو غمگینم
و
ادامه نمیدهم
(:Ne´gar:)
گفتم ای کاش معادل دوستت دارم
هزاران کلام دیگر بود
تا با هر هزار بخوانمت
arghavan
بعدِ تو همهچیز بهمن است
.ً..
گفتم ای کاش معادل دوستت دارم
هزاران کلام دیگر بود
تا با هر هزار بخوانمت
زینب آذرگشب
من دست بردهام به شب
اما به گاه صبح
خالیتر از آغوش تو بازگشتهام
Rastaa Rajabi
اثاثِ خانه را کشیدیم
و سیگار را تا آخرین نخ
حالا چند ساعتیست تنها
تنهایی میکشم
تنهایی هم که لایت وُ اولترا ندارد
تنها تلخ است و میچسبد
چمدان تلخ است و میچسبد
به دستانت
به جای دستانم
من در تمامیِ بیتو غمگینم
و
ادامه نمیدهم
زینب آذرگشب
گفتم ای کاش معادل دوستت دارم
هزاران کلام دیگر بود
تا با هر هزار بخوانمت
آغوش
عاشقانهترینِ کلمات شد
Behjat Shafiee
درها موجودات بسیار غمانگیزیاند
چون نمیتوانند نگهت دارند
و من دلم به اندازهٔ تمامِ درهای غمگین جهان تنگ است
.ً..
شب کجا تمام می شود؟
phi.lo.bib.lic
میخواهم زیرزمینی
به اندازهٔ این جهان حفر کنم
پناهگاهی؛
تا یک ساعت هم که شده
من وُ تو وُ جهانِ دلخواهِمان
و آن تکهابری که از آسمان برایت چیدم
در پناه هم باشیم
نابههنگام
جهان که خالی شد
شاید خدا هم از آن بالا به زیرزمین ما پناه آورد
arghavan
شانزده
بعد از تو
فرمِ سفر به ماه را پُر کردهام
زندگی ما شروع شده بود
در صدای تو سوییتی اجاره کردم
و کارمندِ وقتشناس چشمهات شدم
با دستهات چند سالی
مدیرعاملِ شرابِ شیراز میشدم
با رقصِ موهات در باد بر صورتم
رییس هیئتمدیرهٔ عاشقان شهر
درآمدمان بد نبود
با سیاهمستی عاشقی زندگی میچرخید
زمین عاشق تو شد
با بوسهای تو را بلعید
و من
فرمِ سفر به ماه را پُر کردم
vihan
سی و هشت
فقط میخواهم معجزهام
شادی چشمهات باشد
من پیامبر لبخندم
خدا کند که با خدا به نتیجه برسیم
BaranRezaei
چه شبانهروزهایی که شکستم
استخوانبهاستخوان
به ترکِ
بوسه، سیگار، موهات
و هیهات از موهات
یک لحظه صبر کن
باید برای چشمهات واِنیکاد بخوانم
.ً..
حجم
۴۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
حجم
۴۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
قیمت:
۳۱,۵۰۰
۱۵,۷۵۰۵۰%
تومان