بریدههایی از کتاب کوه دوم
۳٫۸
(۴۳)
همهٔ ما با اتکا به شیوهٔ زندگیمان خردهفرهنگهایی را در اطراف خودمان ایجاد میکنیم. شاید بزرگترین میراثی که یک فرد میتواند از خود به جای بگذارد یک نوع زیست اخلاقی است؛ مجموعهای از باورها و رفتارها که پس از مرگ او هم زنده میمانند.
الهام راگا
جامعه میگوید سعی کنید به سمت بالا رشد کنید و بهتر از بقیه باشید؛ او میگوید نه من با دیگران همگام میشوم، خدمت میکنم و به زیر میروم.
سهیل مقدم
ما در درجهٔ اول موجوداتی متفکر نیستیم. در درجهٔ اول موجوداتی با قابلیت دوست داشتن و اشتیاق داشتن هستیم.
سهیل مقدم
«آزادی واقعی کمتر به معنای عدم وجود محدودیتها و بیشتر به معنی یافتن محدودیتهای مناسب است.»
سهیل مقدم
خوشی احساسی نیست که مستقل از بقیه احساسات وجود داشته باشد، بلکه تاجی است که بهعنوان پاداش یک زندگی خوب و سالم بر سرتان گذارده میشود.
سهیل مقدم
احساسات در جایگاه متضاد عقل و منطق نیستند؛ آنها پایه و اساس عقل هستند و غالباً نوعی از خرد در خود دارند که مغز تحلیلی نمیتواند به آن دست یابد. آرزوی غایی قلب -عشقی که در پس همهٔ عشقهای دیگر پنهان است- میل به گم کردن خویش در چیزی یا شخصی است. فکرش را بکنید؛ تقریباً هر فیلمی که تاکنون دیدهاید دربارهٔ کسی است که این احساس شدید ادغام شدن با چیزی را تجربه میکند و خود را به چیزی واگذار میکند؛ یک مأموریت، یک هدف، یک خانواده، یک ملت یا یک محبوب.
زینب
اهداف در آن کوه اول اهدافی عادی است که فرهنگ ما تأییدشان میکند؛ رسیدن به موفقیت، برخورداری از شهرت مناسب، دعوت شدن به حلقههای اجتماعی مناسب و تجربهٔ کامیابی شخصی. تماماً چیزهای معمولی؛ خانهٔ خوب، خانوادهٔ خوب، تعطیلات خوب، غذای خوب، دوستان خوب و غیره.
اما بعد اتفاقی میافتد.
بعضی از مردم به قلهٔ این کوه اول میرسند، طعم موفقیت را میچشند ولی آن را راضیکننده نمییابند. «همهاش همین بود؟» آنها تعجب میکنند. احساس میکنند باید چیزی به مانند سفری عمیقتر وجود داشته باشد که بتوانند در راه آن گام بردارند.
seymosa
آلاسدیر مک اینتایر نوشت: «فقط وقتی میتوانم به سوال «چه کاری باید انجام دهم؟» پاسخ دهم که بتوانم به سؤال قبل از آن پاسخ دهم «کدام داستان یا داستانهایی هستند که خودم را بخشی از آن میدانم؟» اگر هیچ داستان برجستهای برای من وجود ندارد، پس زندگی بی معنی است؛ اما زندگی بی معنی به نظر نمیرسد. این داستانها به روشی ساده اما به طرزی بینهایت پیچیده، روایتی زنده را ارائه میدهند. آنها افق معنا و مفهوم زندگی ما را تأمین میکنند، نه فقط زندگی فردی ما بلکه زندگی مشترک ما را.» این داستانها یک درام اخلاقی عالی را توصیف میکنند که یک درام فردی نیست بلکه یک درام مشترک است. ما هنوز بخشی از این درام هستیم، همانطور که جیبر کرو آن را بیان کرد، خلق شده و هنوز هم خلق میشود.
رها
سوزان گرگ، فیلسوف، مینویسد: «زندگی یک شخص تنها زمانی میتواند معنیدار باشد که حقیقتاً به بعضی چیزها دقت کند، تنها زمانی که درگیر، هیجانزده، علاقهمند و متعهد شود.»
zhaleh golestaneh
این شاید نکتهٔ اساسی کل این کتاب باشد. اکثر ما در سطح زندگیمان یک پوستهٔ سخت میسازیم و این کار را برای پوشاندن ترس و عدم اطمینان و جلب تأیید دیگران و رسیدن به موفقیت انجام میدهیم؛ اما وقتی پایین میرویم و به هسته اصلی خود میرسیم، یک سرزمین متفاوت و کهن را پیدا میکنیم و در آن تمنایی عمیق برای توجه و ارتباط مییابیم.
^f4/rib/4^
آدمها معمولاً قبل از اینکه بفهمند مشکلشان چقدر بزرگ است، فرایندی آشنا را طی میکنند. اول، انکارش میکنند که مشکلی در زندگی آنها وجود دارد. سپس به تلاشهای خود برای پیروی از یک برنامهٔ قدیمیِ شکستخورده، شدت میبخشند. پس از آن سعی میکنند خود را با کمی هیجان تازه مداوا کنند؛ وارد رابطه با دیگری میشوند، بیشتر مینوشند، یا شروع به مصرف مواد مخدر میکنند. فقط هنگامی همهٔ اینها به شکست بیانجامد، اعتراف میکنند که باید نحوهٔ تفکرشان را در مورد زندگی تغییر دهند.
^f4/rib/4^
یک شخصیت در یکی از داستانهای تولستوی میگوید که «قادر به ارزشگذاری آنچه دارم نیستم و قادر به لذت بردن هم نیستم.»
^f4/rib/4^
این کلمه امروزه بسیار کمتر مورد استفاده قرار میگیرد که این بسیار عجیب است زیرا حالتی که به وسیلهٔ آن توصیف میشود اکنون بسیار رایجتر از گذشته است. آکدیا به معنی آرام کردن شور و شوق و به معنی عدم مراقبت است. نوعی از زندگی است که احساسات قوی شما را تحریک نمیکند و به همین دلیل باعث کندی و لَختی روح میشود، مانند یک اجاق گاز نیمهگرم. ممکن است فردی که در حالت آکدیا زندگی میکند شغل و خانواده داشته باشد اما او بهطور کامل تحت تأثیر زندگی خودش قرار نمیگیرد. قلبش اینجاست، اما زندگیاش جای دیگریست.
^f4/rib/4^
جامعهٔ ما به توطئهای بر ضد خوشی تبدیل شده است. جامعه اکنون تأکید بیشازحدی بر بخش فردگرایانهٔ ضمیر ما نشان میدهد – قدرت استدلال فردگرایانه- و تأکیدی بسیار اندک بر بخشهای پیوندخواهانهٔ وجودمان، یعنی قلب و روح از خود به نمایش میگذارد.
^f4/rib/4^
جامعهٔ ما به توطئهای بر ضد خوشی تبدیل شده است. جامعه اکنون تأکید بیشازحدی بر بخش فردگرایانهٔ ضمیر ما نشان میدهد – قدرت استدلال فردگرایانه- و تأکیدی بسیار اندک بر بخشهای پیوندخواهانهٔ وجودمان، یعنی قلب و روح از خود به نمایش میگذارد
کاربر ۱۶۲۴۴۳۵
خبر خوب این است که اگر یک قدم برای جامعهمان برداریم، جامعه صد قدم برای ما برمیدارد. اگر تنها یک چیز در پنج سال گذشته آموخته باشم، این است که جهان مسحورکنندهتر، غریبتر، اسرارآمیزتر و پیوندیافتهتر از چیزی است که زمانی که در اولین کوه قرار داریم فکرش را میکنیم.
بیشتر اوقات خود را دستکم میگیریم و اهداف کوچکی را برمیگزینیم.
631390
بنابراین چه در قالب فرد و چه بهعنوان یک جامعه، باید کوه دوم خود را پیدا کنیم. این به معنای رد کردن چیزهایی که در اولین کوه بهدست آوردهایم نیست-چیزهایی مثل شغل خوب، خانهٔ خوب و برخورداری از لذت یک زندگی راحت- همهٔ ما به زندگی روزمرهٔ خود نیاز داریم؛ اما یک نیاز به تغییر در فرهنگ، تغییر در ارزشها و فلسفه، بازنگری در مورد ساختار قدرت در جامعه حس میشود. موضوع، تغییر یک طرز تفکر به طرز تفکری دیگر است. مسئله، یافتن اخلاقیاتی است که تعهد را کانون و محور تمام امور دیگر بداند.
631390
نقطهٔ مقابل عشق، نفرت نیست؛ بیتفاوتی است.
Amin
بیزینس ریویو نوشت: «در طول سالهای مراقبت از بیماران، شایعترین عارضهای که دیدم بیماری قلبی یا دیابت نبود، تنهائی بود.»
Amin
این یک بحران تلوس است. بحران تلوس با این واقعیت تعریف میشود که افرادی که اسیر آن هستند نمیدانند هدفشان چیست. وقتی این اتفاق میافتد، آنها شکننده میشوند. نیچه میگوید: کسی که "چرا"یی برای زندگی کردن دارد میتواند هر "چگونه"ای را تحمل کند. اگر میدانید هدفتان چیست، میتوانید با مشکلات روبرو شوید؛ اما وقتی نمیدانید هدفتان چیست، هر مشکل یا شکست کوچکی میتواند به سقوط کامل منجر شود. آنگونه که سیموس هینی بیان میکند؛ «شما نه اینجا هستید و نه آنجا / عجلهای هستید که میان چیزهای آشنا و در جریان است.»
Amin
حجم
۴۱۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۱۵ صفحه
حجم
۴۱۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۱۵ صفحه
قیمت:
۸۵,۰۰۰
تومان