بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قوانین طبیعت انسان | صفحه ۱۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب قوانین طبیعت انسان

بریده‌هایی از کتاب قوانین طبیعت انسان

نویسنده:رابرت گرین
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۸۹ رأی
۴٫۱
(۸۹)
در دسامبر ۱۹۳۴، یک مرد مسلح کیروف را در بیرون از دفترش ترور کرد. با اینکه هیچ کس به‌روشنی استالین را مقصر معرفی نکرد، بسیار واضح بود که این نوع قتل یکی از تاکتیک‌های اوست. در سال‌های پس از قتل کیروف، دوستان صمیمی استالین یکی پس از دیگری دستگیر شدند و تمام این اتفاقات به یک پاکسازی بزرگ درون‌حزبی در اواخر دههٔ سی انجامید و طی آن صدها نفر جان خود را از دست دادند. تقریباً همهٔ مقامات ارشدی که طی این پاکسازی دستگیر شدند، برای گرفتن اعتراف شکنجه شدند و پس از آن استالین مشتاقانه به صحبت‌های مجریان شکنجه دربارهٔ بیچارگی قربانیانی که روزی دوستان صمیمی او بودند، گوش می‌داد. او به داستان این افراد که زیر شکنجه به زانو درآمده بودند و التماس می‌کردند که استالین را ببینند و از او طلب بخشش کنند تا زنده بمانند، می‌خندید. به نظر می‌رسید ک
1984
همهٔ ما تا حدودی خودستا و فریبکاریم. افرادی که دم از اخلاق می‌زنند و می‌کوشند خود را تافتهٔ جدابافته معرفی کنند و گاهی حتی در قبح خودشیفتگی موعظه می‌کنند، اغلب خود از برجسته‌ترین خودشیفتگان دنیا هستند. آن‌ها عاشق این هستند که انگشت اتهام خود را به‌سوی دیگران دراز کنند و وعظ کنند و از صدای خودشان لذت ببرند. همهٔ ما در طیفی از خودستایی و درخودفرورفتگی قرار داریم.
1984
بهترین راهکار در چنین مواردی این است که وقتی متوجه شدیم آن‌ها خودشیفتگی دارند، از آن‌ها دور شویم. نوعی از این شخصیت وجود دارد که به خاطر سطح قدرتی که می‌تواند به دست آورد، سمی‌تر و خطرناک‌تر از بقیه است. این افراد خودشیفته رهبر نامیده می‌شوند. (این نوع خودشیفته‌ها از سال‌های متمادی در تاریخ وجود داشته‌اند. در کتاب مقدس، آبشالوم، سومین فرزند داوود و میخال، یکی از اولین نمونه‌های خودشیفتگی تاریخ است، اما در متون کهن به‌تکرار به افراد خودشیفتهٔ دیگری نیز اشاره شده است که از این میان می‌توان از سیسرو، سیاستمدار رومی و نرون، امپراتور روم یاد کرد.) تقریباً همهٔ دیکتاتورها و رهبران و مدیران ظالم در این دسته قرار می‌گیرند. آن‌ها معمولاً بلندهمت‌تر از خودشیفته‌های عادی هستند و می‌توانند برای مدتی این انرژی جاه‌طلبی را به کار خود وارد کنند. آن‌ها که پر از اعتمادبه‌نفس خودشیفتگی هستند، به‌راحتی توجه دیگران را جذب کرده و برای خودشان پیروان زیادی دست‌وپا می‌کنند.
1984
مردم را به‌عنوان حقایق بپذیرید. تعاملات با افراد منبع اصلی ضربه‌های هیجانی است، اما قرار نیست این‌طور باشد. مشکل این است که ما به‌طور مداوم در حال قضاوت مردم هستیم و آرزو داریم آن‌ها جور دیگری باشند. ما می‌خواهیم آن‌ها را تغییر دهیم. می‌خواهیم به روشی خاص و در بیشتر مواقع به همان روش ما فکر و رفتار کنند. ازآنجاکه این امر شدنی نیست و هر یک از ما منحصربه‌فردیم، همواره کلافه و نگرانیم. به جای این نگرش، دیگران را به صورت پدیده‌های خنثی مانند گیاهان یا ستاره‌ها در نظر بگیرید. آن‌ها به‌سادگی وجود دارند. آن‌ها شکل‌های مختلفی دارند و زندگی را جذاب و غنی می‌کنند. به جای اینکه آن‌ها را تغییر دهید یا در برابرشان بایستید از همان چیزی که به شما می‌دهند، لذت ببرید. شناخت آدمیان را مانند یک بازی یا حل معما و پازل بدانید. همهٔ این‌ها بخشی از کمدی انسانی هستند. بله، مردم غیرمنطقی‌اند، اما شما نیز غیرمنطقی هستید.
1984
پریکلس می‌خواست انرژی‌ای را که از این انگیزش‌ها و هیجانات می‌آید به خدمت تفکر و تأمل درآورد. این همان دیدگاه او از عقلانیت بود که ایده‌آل ما نیز هست.
papar
میزان آگاهی ما نمایندهٔ این تفاوت است. افراد منطقی به‌سادگی گرایش‌های غیرعقلانی خود را می‌پذیرند و نیاز به هوشیاری را درک می‌کنند. ازسوی‌دیگر، افراد غیرمنطقی زمانی که ریشهٔ هیجانی تصمیم‌هایشان برایشان آشکار می‌شود، واکنش‌های تند نشان می‌دهند. آن‌ها توانایی خودآزمایی و یادگیری ندارند. همین اشتباهات آن‌ها را هر لحظه تدافعی‌تر می‌کند.
papar
برای اینکه آتنای درون خود را بیدار کند، ابتدا روشی برای چیرگی بر هیجاناتش یافت. هیجانات ما را در خود فرو می‌برند و از خرد و حقیقت دور می‌کنند. آن وقت است که بر پایهٔ ناامنی‌ها و خشم‌هایمان زندگی را سپری می‌کنیم. حتی اگر بخواهیم به بیرون از خویش و به دنیا نظر کنیم و برای حل مشکلات بکوشیم، باز هم از طریق لنز این هیجانات نگاه می‌کنیم و دیدمان مه‌آلود می‌شود.
papar
اما تلنگرهای خود بالاتر را زمانی حس می‌کنیم که از خود بیرون آمده باشیم. زمانی که دوست داریم با دیگران ارتباط عمیق‌تری برقرار کنیم، زمانی که ذهنمان را غرق کارهایمان می‌کنیم و به جای واکنش نشان دادن، تأمل و مسیر دلخواه خویش را طی می‌کنیم و در پی آن هستیم چیزی را بیابیم که ما را منحصربه‌فرد می‌کند. خود پایین‌تر همان جنبهٔ حیوانی و واکنشگر طبیعت ماست و ما به‌راحتی در آن سُر می‌خوریم. خود والاتر همان جنبهٔ حقیقی‌تر انسان است که ما را به فردی متفکر و آگاه از خویش تبدیل می‌کند. ازآنجاکه تلنگرهای خود والا ضعیف‌تر است، ارتباط با آن به تلاش و بینش بیشتری نیاز دارد.
papar
ما انسان‌ها دو خود مخالف درون خویش داریم: خودی پایین و خودی والا. خود پایین‌تر تمایل دارد قوی‌تر باشد. تلنگرهای او ما را به واکنش‌های هیجانی و موضع‌های تدافعی فرو می‌برد و به ما این برداشت را القا می‌کند که همواره حق‌به‌جانب و برتر از دیگرانیم. همین خود است که ما را به رفتن به سوی خوشی‌های موقت و آنی سوق می‌دهد و همواره مسیری را به ما نشان می‌دهد که موانع و مقاومت‌هایش کمتر است. همین خود به ما می‌گوید که همرنگ جماعت شویم و خودمان را با تفکر جمع سازگار کنیم.
papar
اجازه دهید مجموعهٔ این نیروهای درونی و بسیار ژرف که ما را به این‌سو و آن‌سو می‌کشاند، طبیعت انسانی بنامیم. طبیعت انسانی از ارتباطات خاص مغز ما، پیکربندی سیستم عصبی ما و روشی که انسان‌ها با آن هیجانات را پردازش می‌کنند، نشئت می‌گیرد. تمام این موارد در طول پنج‌میلیون سال دگرگونی و تحول ما به‌عنوان گونه‌ای از موجودات زنده، توسعه و تجلی یافته است
papar
ما تمایل داریم رفتارمان را بسیار آگاهانه و از روی اراده بدانیم. تصور اینکه ما همیشه کنترل تمام رفتارهایمان را نداریم، شاید ترسناک باشد، اما این یک واقعیت است. ما تابع نیروهایی هستیم که در اعماق وجودمان است و همین نیروها رفتار ما را پایین‌تر از سطح آگاهی ما هدایت می‌کنند. ما نتایج یعنی افکار، حالات و اقدامات را می‌بینیم، اما دسترسی آگاهانهٔ کمی به چیزهایی داریم که هیجانات ما را به حرکت درمی‌آورد و ما را به رفتاری خاص وادار می‌کند.
papar
اگر ریشهٔ رفتارهای انسانی را به‌خوبی درک کنیم، کار را برای شخصیت‌های تخریب‌کننده سخت‌تر خواهیم کرد و آن‌ها نمی‌توانند به‌راحتی با رفتارهایشان ما را آزار دهند. ما دیگر به‌سادگی فریب ظواهر را نخواهیم خورد. ما می‌توانیم مانورهای فریبکارانه و شیطنت‌آمیز آن‌ها را تشخیص دهیم و چهرهٔ زیر نقابشان را ببینیم. دیگر به خودمان اجازه نخواهیم داد که وارد بازی‌های آن‌ها شویم؛ زیرا از همان ابتدا خواهیم فهمید که به نفعمان است که تحت کنترل آن‌ها نباشیم. درنهایت می‌توانیم قدرت آن‌ها را از طریق دیدن عمق شخصیتشان سلب کنیم.
papar
حقیقت این است که ما انسان‌ها در سطح زندگی می‌کنیم و بر اساس احساس و هیجان به حرف‌ها و رفتارهای دیگران پاسخ می‌دهیم. ما عقاید خود و دیگران را بیش‌ازحد ساده می‌پنداریم و به راحت‌ترین و در دسترس‌ترین جملات و حکایات روی می‌آوریم تا خودمان را با آن‌ها توجیه کنیم. اما اگر بتوانیم زیر این لایه‌های سطحی برویم و درون آن‌ها را ببینیم، چه می‌شود؟ اگر بتوانیم به ریشه‌های اصلی عوامل بروز رفتارهای انسانی پی ببریم، چطور؟ اگر بتوانیم درک کنیم چرا برخی افراد حسادت می‌ورزند و کار ما را تحقیر می‌کنند یا چرا به خاطر اعتمادبه‌نفس کاذب خودشان را بدون هیچ اشتباهی می‌پندارند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر بفهمیم که دیگران چرا به‌ناگاه رفتار خود را به شکلی غیرمنطقی تغییر می‌دهند و بخش تاریک‌تر شخصیت خود را نشان می‌دهند
papar
به توجیهاتی ساده روی می‌آوریم. مثلاً می‌گوییم «فلان همکار یا فلان دوست شیطان است» یا می‌گوییم «خودم نمی‌دانم چطور شد. انگار در آن لحظه خودم نبودم»؛ اما این توصیف‌ها هیچ کمکی به شناخت بهتر یا پیشگیری از تکرار این رفتارها و الگوها نمی‌کند.
papar
اگر با ویژگی خاصی مانند حماقت یا رذالت مواجه شدید، مراقب باشید که رنجیده‌خاطر نشوید و خودتان را آزار ندهید، بلکه آن را فرصتی برای افزایش دانش خود در نظر بگیرید. آن را حقیقتی در بررسی ویژگی‌های شخصیت انسانی بدانید. نگرش شما نسبت به این موضوع باید نگرش معدن‌شناسی باشد که در پی ریزترین خصوصیات یک مادهٔ معدنی است.
papar
آن کس که دلیل زنده بودنش را می‌داند، می‌تواند تقریباً هر پیچ و تابی را تحمل کند. فردریش نیچه
Sepehr Ya
افراد منطقی به‌سادگی گرایش‌های غیرعقلانی خود را می‌پذیرند و نیاز به هوشیاری را درک می‌کنند. ازسوی‌دیگر، افراد غیرمنطقی زمانی که ریشهٔ هیجانی تصمیم‌هایشان برایشان آشکار می‌شود، واکنش‌های تند نشان می‌دهند. آن‌ها توانایی خودآزمایی و یادگیری ندارند. همین اشتباهات آن‌ها را هر لحظه تدافعی‌تر می‌کند. مهم است که بدانیم عقلانیت ابزاری برای فراتر رفتن از هیجانات و عواطف نیست.
ابوالفضل کمالی
افراد منطقی در طول زمان نشان می‌دهند که می‌توانند پروژه‌ای را تمام کنند، اهداف را محقق کنند، با یک گروه تعامل خوبی داشته باشند و نتیجه‌ای ماندگار خلق کنند. افراد غیرمنطقی در زندگی خود الگوهای منفی را به نمایش می‌گذارند، آن‌ها بارها اشتباه می‌کنند و درگیر اختلافات غیرضروری‌ای می‌شوند که هر جا بروند، همراهشان است. آن‌ها رؤیاها و پروژه‌هایی دارند که هرگز محقق نمی‌شود و به خاطر تمناهای ازدست‌رفته همواره خشمگین‌اند، زیرا نتوانسته‌اند اقدامی مؤثر انجام دهند. هیجانی و واکنشی بودن آن‌ها در نتیجهٔ همین ناکامی‌هاست و خود از آن بی‌خبرند. هر یک از ما ممکن است تصمیم‌هایی غیرمنطقی داشته باشیم که برخی از آن‌ها از کنترل ما خارج است و شرایط به ما تحمیل می‌کند. ازسویی هیجانی‌ترین افراد نیز می‌توانند از طریق جسارت و شجاعت به ایده‌های بزرگ دست یابند و موفق شوند. پس بسیار مهم است که منطقی یا غیرمنطقی بودن آدم‌ها را در طول زمان بسنجیم.
ابوالفضل کمالی
همدلی چیزی بیشتر از ذهنیت است. همدلی روشی متفاوت برای ارتباط با دیگران است. بزرگ‌ترین خطری که با آن مواجهید، این فرضیهٔ کلی است که شما واقعاً دیگران را می‌شناسید و می‌توانید به‌سرعت آن‌ها را قضاوت و دسته‌بندی کنید. به جای این کار، باید این فرضیه را داشته باشید که خودخواهید و تعصب‌هایی ذاتی دارید که موجب می‌شود دیگران را به اشتباه قضاوت کنید. افراد پیرامون شما نقابی ارائه می‌دهند که با اهداف خودشان سازگار است و شما این نقاب را با واقعیت اشتباه می‌گیرید. از تمایل به قضاوت‌های فوری بپرهیزید. ذهن خود را باز کنید تا دیگران را در پرتو جدیدی ببینید. فکر نکنید که شما شبیه هستید و ارزش‌هایی یکسان دارید. هر شخصی که با او دیدار می‌کنید، یک سرزمین ناشناخته است و روان‌شناسی ویژهٔ خودش را نیاز دارد و باید با دقت کاوش شود. قطعاً از آنچه کشف خواهید کرد، غافلگیر خواهید شد.
Morteza Gorjizadeh
هیچ‌یک از این خواسته‌های دائمی و پریشان‌کننده نسبت به چیزهای دور از دسترس، دستاوردی برایمان ندارند و فقط عطش و بی‌تابی ما را بیشتر می‌کنند. باید در همان محیط و دایره‌ای که قرار دارید، ارتباط خود را با دیگران به سطحی عمیق‌تر ببرید. درنهایت بدانید که نمی‌توانید از خود بگریزید.
mnr

حجم

۸۸۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۵۶ صفحه

حجم

۸۸۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۵۶ صفحه

قیمت:
۱۱۹,۹۰۰
۳۵,۹۷۰
۷۰%
تومان