بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زندگی خوب | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب زندگی خوب

بریده‌هایی از کتاب زندگی خوب

نویسنده:مارک ورنون
انتشارات:نشر نو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۱۶ رأی
۴٫۶
(۱۶)
«کارکرد اصلی ادبیات داستانی این است که شما را به این دریافت برساند که اساس اعمال دیگران باورهایی اخلاقی است متفاوت با باورهای اخلاقی شما.» ویلیام اِمپسن
Ahmad
داستان‌ها ارزش اخلاقی بسیار دارند چراکه به ما توان تجربهٔ خیالی /غیرمستقیمِ زندگی‌های دیگر را می‌دهند ـ تو گویی ساکن زندگیِ کسانی دیگر می‌شویم. از این جهت، داستان‌ها می‌توانند تجربهٔ زندگی را در ما وسعت بسیار بخشند. داستان‌ها به ما دریچه‌ای می‌دهند که رو به روح و جان انسان‌های دیگر گشوده می‌شود، یا میکروسکوپی که با آن عملکردهای درونیِ ضمایر درون دیگران را رصد می‌کنیم بی آنچنان مزاحمتی برایشان.
Ahmad
ارزش بهترین داستان‌های اخلاق‌گرا در اخلاق‌گرایی داستان‌ها نیست. درست است که برخی از آن‌ها پیامی اخلاقی دارند (مثلاً «شنل‌قرمزی» به کودکان هشدار می‌دهد که از غریبه‌ها دوری کنند) اما بهترینِ این داستان‌ها آن‌هایی‌اند که دیدگاه نویسنده فریاد زده نمی‌شود، که در دلِ داستان گنجانده می‌شود. به‌گفتهٔ ارنست همینگوی، «اگر بنا بود پیامی برسانم، خب تلگراف می‌زدم». تأکید همینگوی بر این است که آن‌چه ارزش بسیار دارد نفس هر داستان است و تجربهٔ منحصربه‌فردی که با آن است، و حکمت و حقیقتِ داستان هم در همین نهفته است. داستان‌ها کاوشگرِ امکان‌های موجود در زندگی هستند. داستان‌ها، با بهره گرفتن از همدلی‌های مبتنی بر خیال‌پردازی‌های مای خواننده / بیننده، تخیلات اخلاق‌مدارانه‌مان را به کار می‌گیرند. بهترینِ آن‌ها انسانیتِ ما را توسعه می‌بخشند ـ نه با مخاطب قرار دادن خودِ ما، که با ترسیم و تصویر کردن انسانیتِ ما.
Ahmad
«[داستان یعنی] آغاز، آشفتگی، و پایان.» فیلیپ لارکین داستان‌های عبرت‌آمیز همیشه مکمل‌هایی بوده‌اند بر تلاش‌های ما برای سردرآوردن از زندگی و یافتن راه‌هایی مناسب برای زیستن. امروزه اما ـ با هراسی که از اخلاق‌گرا جلوه کردن داریم، با حساسیتی که به ارزش‌هایی متفاوت با ارزش‌های خودمان داریم ــ داستان‌ها شاید یگانه راه باشند برای طرح پرسش‌های اخلاقی‌مان و پرداختن به آن‌ها. سریال‌های پرطرفدار را در نظر بگیرید، یا مستندهای تلویزیونی را دربارهٔ زندگی واقعی روزمرهٔ مردم، یا شوهای گفت‌وگومحور را ـ آن‌ها همه در کارِ داستان‌گویی‌اند، داستان‌هایی رنگ‌آمیزی‌شده با نیازها و ضرورت‌های اخلاقی جامعه.
Ahmad
سقراط تمام زندگی‌اش را در آتن می‌گشت و اعلام می‌کرد تنها یک چیز است که از آن مطمئن است و آن این‌که از هیچ‌چیز مطمئن نیست. و همین است که از او فیلسوف ساخته است، عاشقِ خِرد، جویای حکمت. حالا ممکن است بپرسید: اگر او مطمئن نبوده که چه چیز درست است، چه چیز خوب است و چه چیز حقیقت دارد، چه‌طور آماده بوده که برای آن، برای هر چیزی، بمیرد؟ سقراط آمادهٔ مردن بود برای آن‌چه خود باور داشت حقیقت است، چون همهٔ آن‌چه سرانجام از چنگ او گریخت دقیقاً همان بود که بعدها کی‌یرکه‌گور را جذب او کرد. هیچ ترجمانی باشکوه‌تر از این نمی‌توان یافت برای احساس مسئولیت و تعهد در قبال باورهای خویش، در قبالِ همهٔ تردیدهای خویش. پس این بزرگ‌ترین پرسشی است که کی‌یرکه‌گور از ما می‌کند: حاضرید برای چه چیزی بمیرید؟ اگر می‌توانید پاسخ این پرسش را بدهید، پس می‌دانید که حقیقتِ مطلق برای شما چیست. و این موهبتی است که هیچ علم یا آیینی به‌تنهایی نمی‌تواند نصیبتان کند.
Ahmad
وقتی پیاده‌روی می‌کنید، سعی کنید یک بار گشتی هم در یک گورستان بزنید. گورستان‌ها می‌توانند بسیار زیبا باشند؛ وقتی می‌خواهید دی‌وی‌دی یا کتابی انتخاب کنید، سراغ فیلم یا رمانی بروید که داستانش دربارهٔ مرگ و فقدان است. از این فیلم‌ها و کتاب‌ها امروزه بسیارند، مانند ژانر «ادبیات مصیبت» (mis lit / misery literature) که بسیار رواج دارد و در فراگیر شدن آن هم حکمتی نهفته است: این ژانر شورشی است علیه فقدانِ فقدان در زندگی. یا این‌که به خودتان فرصت تنها بودن بدهید، فرصتی برای بودن بدون دیگران. این عزلت‌گزینی است و با تنهایی تفاوت دارد؛ تعمقی دیگر است بر فقدان. و اگر حق با کلاین باشد، عزلت‌گزینی نفی و انکار زندگی نیست بلکه پیش‌شرط آن است. چراکه خوب عشق ورزیدن، مانند خوب زندگی کردن، به‌معنای تواناییِ از دست دادن است و پیامدهای آن را پذیرفتن. هنگامی در دام افسردگی می‌افتیم که به خودمان فرصت سوگواری نمی‌دهیم.
Ahmad
سوگواری بخشی از زندگی روزانه است و تنها شامل لحظه‌های مصیبت‌بارِ زندگی نیست، و دلیلش هم آن‌که فقدان از نوزادی با انسان هست، از تکاپوی موجود میان نوزاد و مادرش. این مسئله به شکل نمادین در ارتباطی که کودک با سینهٔ مادر دارد بروز می‌یابد. سینهٔ مادر هم می‌تواند خوب باشد هم بد. سینهٔ خوب سینه‌ای است که هم به کودک غذا می‌دهد هم گرما و عطوفت. سینهٔ بد سینه‌ای است که هنگام هجوم گرسنگی و تنهایی غایب است. بنابراین می‌توان مجازاً چنین گفت که کودک به سینهٔ مادر هم عشق می‌ورزد هم نفرت، چون سینه‌ای است هم حاضر و هم غایب. و لحظهٔ سرنوشت‌ساز آن لحظه‌ای است که کودک درمی‌یابد سینهٔ خوب و سینهٔ بد هر دو یک سینه‌اند. این دریافت طیفی وسیع از احساسات پیچیده را موجب می‌شود: از یک سو حس پرخاش‌جویی و ستیزه‌خویی است، چراکه کودک بابت تنفر داشتن از آن‌چه دوستش هم دارد احساس گناه می‌کند. این احساس منجر می‌شود به حس اندوه، و سپس نگرانی، چراکه کودک در تلاش است تا رفتار خشنش را نسبت به آن‌چه بیش از هر چیز آرزویش را دارد جبران کند. کلاین این وضعیت را «وضعیت افسرده‌ساز» می‌نامد. این لحظه‌ای است که الگویی برای تجربه‌های آیندهٔ فقدان در کودک شکل می‌گیرد، خواه فقدان‌های بزرگِ عزیزان باشد خواه فقدان‌های کوچک، فقدان چیزهایی که فرد زمانی داشته و حالا آرزویشان را دارد
Ahmad
افسردگی جولیت هنگامی رو به بهبود می‌رود که به خواهرش می‌گوید چه اتفاقی افتاده است. حالا افسردگی جولیت تبدیل به سوگواری می‌شود. حالا احساسات او راهی برای ابراز یافته‌اند. حالا او عاقبت گریه می‌کند. «و رحمت باد بر آنان که به سوگ نشسته‌اند. که تسلا از آنِ آنان است.» انجیل متی ۵: ۴
Ahmad
فیلم واقعاً، شدیداً، عمیقاً (۱۹۹۰) تصویری عالی از سوگواری ارائه می‌دهد. نینا محبوبش، جِیمی، را از دست داده، فقدانی که فراتر از توانش است و به‌تدریج او را به ورطهٔ افسردگی شدید می‌کشاند ـ خطری که همهٔ عزاداران با آن روبه‌رو هستند ــ تا این‌که ناگهان جیمی بازمی‌گردد. درست معلوم نیست که آیا این روح جیمی است یا خیال نینا، اما درهرحال این تجربهٔ فوق‌العاده به نینا امکان می‌دهد تا دریابد چه را از دست داده است. نینا با بازگشت جیمی همه‌گونه احساسات غیرمنتظره را تجربه می‌کند: شادی، خشم، آزار، تسلی. سوگواران همه این را می‌دانند، اما افسردگان نه. نینا به‌ویژه این را درمی‌یابد که هرچند فقدان جیمی تا ابد قلبش را به درد خواهد آورد و زندگی‌اش بی او رنگ‌وبویی کم‌تر خواهد داشت، اما او همه‌چیزش را از دست نداده است. در واقعیت هم، وقتی جیمی اطراف خانه برای خودش می‌چرخد، نینا از کوره درمی‌رود. وقتی جیمی ناگهان پیدایش می‌شود، نینا از ترس زهره‌ترک می‌شود. حتی جیمی دوستِ مردهٔ اعصاب‌خردکنش را می‌آورد تا با هم فیلم تماشا کنند، و برای خودش درجه‌حرارت خانه را بالا می‌برد. عاقبت وقتی نینا با مارک آشنا می‌شود، خودش نمی‌تواند به جیمی بگوید که برود، اما می‌گذارد که برود. او دیگر دورهٔ سوگواری‌اش را سپری کرده است.
Ahmad
این حقیقتی مسلم است که امروزه مرگ موضوعی ممنوعه است. مراسم سوگواری ما، در مقایسه با شیون‌های پیشینیانمان، چون تابلوی آبرنگ رقیقی است در مقابل آن رنگ‌وروغن‌های غلیظ. دیگر کیست که اندام عزیز از دست‌رفته‌اش را بشوید؟ حتی کم‌اند کسانی که پیکری را تشییع کنند. و این آیین‌ها اهمیت دارند، نه‌تنها برای سوگواری‌هایی که باید در برخورد با فقدان‌های بزرگِ زندگی‌مان به جا آوریم (که با وجود همهٔ برکاتِ علم نوین باز هم اتفاق می‌افتند)، که حتی برای فقدان‌های کوچک هم. روانکاوها می‌دانند که ما با چه خطری مواجهیم: اگر نتوانیم سوگواری کنیم ـ که همه باید بکنیم ــ افسرده می‌شویم. تفاوت در اینجاست: سوگوار می‌داند چه / که را از دست داده است، افسرده اما نمی‌داند. افسرده نمی‌تواند سوگواری کند و، به‌جای آن، افسردگی همهٔ وجودش را فرامی‌گیرد و یأس چنان درونش رخنه می‌کند که از خودش هم مأیوس می‌شود. افسردگی بیماری فراگیرِ دنیای امروز است. مسئله فقط این نیست که آن را بهتر تشخیص دهیم چراکه شواهد نشان می‌دهد همین حالا هم عملاً جهان را فرا گرفته است. آیا ممکن است مشکل در این باشد که ما داریم از هنر سوگواری بی‌بهره می‌شویم؟ آیا ممکن است حقیقت این باشد که زندگی غنی‌تر می‌شود اگر ما، به‌جای انکارِ ازدست‌داده‌هامان، آن‌ها را در آغوش بکشیم؟
Ahmad
چه‌گونه تجربه‌ای است تجربهٔ زیستنی فراتر از احساسات صِرف؟ این‌گونه زیستن به معنای تواناییِ یافتن معنایی مجرد در جهان است. حیوانات جهان را با احساساتشان معنا می‌کنند، و در همان محدوده هم جهان‌های معنادارِ خود را برای زندگی کردن دارند. نباتات اما ظاهراً چنین قابلیتی هم ندارند. شاید بتوان این‌گونه معنا را معنای حسی نامید. اما، از سوی دیگر، زبان چیزی تازه به زندگی می‌افزاید که اساسش صرفاً بر احساسات نیست، که بر دریافتی عقلانی و زبان‌شناختی از جهان نیز هست. این قابلیت نیازمند شالودهٔ زیست‌شناختیِ مشخصی است، مانند داشتن تارهای صوتی و مغزی تکامل‌یافته؛ اما پیش از هرچیز در جهان‌های غیرزیستیِ داستان‌ها، افسانه‌ها و اسطوره‌ها، تاریخ و سنت‌ها وجود دارد.
Ahmad
دیگرحیوانات هم دارای زبان هستند: پرندگان چهچهه می‌زنند، سگ‌ها عوعو می‌کنند، و میمون‌ها می‌توانند ماهرانه نمادها و نشانه‌ها را به کار گیرند. اما اینجا تفاوتی در میان است: زبان اساساً مجموعه‌ای از اصوات نیست، بلکه مجموعه‌ای از نشانه‌هاست. و ظاهراً میمون‌ها هم تنها به این دلیل می‌توانند از تعداد محدودی از این نمادها ـ که با رنگ و تصویر نشان داده می‌شوند ــ استفاده کنند که ابتدا بشر آن‌ها را اختراع کرده است. و این منجر می‌شود به موضوع دیگری که مرتبط با معناست؛ چراکه معنا داشتن یعنی ورود به یک زبان، و از آنجا که زبان امری اجتماعی است، پس معنا داشتن یعنی ورود به یک اجتماع. چنان‌که ارسطو گفته است، ما همه حیوان‌هایی اجتماعی هستیم مانند دیگر حیوانات اجتماعی، و در عین حال متفاوت با آن‌ها چراکه رفتارهامان صرفاً غریزی نیست بلکه ـ لااقل گاهی اوقات ــ آگاهانه و فکورانه هم هست. افزون بر آن، از آنجا که افکار من افکار خودم هستند، معنا به‌گونه‌ای دریافت می‌شود که زبان از فردیتِ من فراتر می‌رود و مرا به چیزی بزرگ‌تر از خودم متصل می‌سازد: به جامعهٔ زبانی. وقتی ما زبانی را می‌آموزیم، تنها کلمه و دستور زبان نمی‌آموزیم بلکه درمی‌یابیم که می‌توانیم در سنتی تازه مشارکت کنیم. و عجیب آن‌که نه تنها ما کلمات را به زبان می‌آوریم، که کلمات هم ما را به زبان می‌آورند.
Ahmad
سیستم‌ها مزایای حقیقی به همراه دارند، مزایایی مانند امنیت. موضوع فقط این است که این مزایا را در ازای بهایی در اختیارمان می‌گذارند، بهایی که امروزه بسیار سنگین شده است. به همین دلیل باید این سیستم‌ها و مزایایشان را مهار کنیم و به نوبت از آن‌ها دست بشوییم تا آگاه شویم که تا چه حد وابستهٔ چیزهایی هستیم که بر شانه‌هامان سنگینی می‌کنند، به‌ویژه این‌همه گزینه‌ها و انتخاب‌هایی که می‌توانند، به نامِ آزادی، باری اضافه بر دوشمان شوند. و با برداشتن این بارها از دوشمان، شگفت‌زده خواهیم شد از این‌که چه ساده می‌توانیم بدون این چیز و آن چیز هم سر کنیم. و راز آزادی هم در همین نهفته است. ایلیچ می‌گوید: «اطمینان به این‌که می‌توانید بدون این چیز و آن چیز هم سر کنید یکی از سودمندترین راه‌هاست برای آن‌که به خود اطمینان دهید که آزاد هستید.» بنابراین، محدودیت‌های خودساخته اساس تمرین آزادی‌اند. این‌که دریابیم می‌توانیم این تمرین را انجام دهیم، خود، مایهٔ شادی است. ایلیچ می‌گوید: «تمرین کناره‌جویی در جهان معاصر با زهد یا ریاضت یا هر اصطلاح عرفانی‌مذهبی دیگری که اساسش ایدئولوژی “ترکِ نفس” است در تضاد قرار دارد. کناره‌جویی، خود، شرط لازم لذت است، لذتی سنجیده از آن‌چه در دسترسمان است اما پنهان مانده است.»
Ahmad
«انبوهی از کارهای هوشمندانه و هدفمند است و وظیفه‌شناسی و انضباط فردیِ تمام‌عیار و طاقت‌فرسایی که منجر می‌شود به پیشرفت و موفقیتِ کسی که می‌تواند سطری به‌خوبیِ پوپ بنویسد یا تکه‌سنگی را به‌خوبیِ میکل‌آنژ بتراشد
Ahmad
«خیلی بیش‌تر از آن‌که هنر از زندگی تقلید کند، زندگی است که از هنر تقلید می‌کند.» اسکار وایلد هنر برای بشر ضرورت است. پیشینیان ما، از ده‌ها هزار سال پیش، گرایش به زیبایی‌ها و چیزهای زیبا را در خود پرورانده‌اند، تنها به دلیل لذت زیبایی‌شناختی‌ای که به آن‌ها می‌بخشیده است. اشیا، حتی هنگامی که اساساً کاربردی کاملاً مصرفی داشته‌اند، بسیار تزئین می‌شده‌اند. دسته‌هاون را با پرنده‌ای پوشیده از پر می‌آراسته‌اند و پیکان را شکیل‌تر از آن می‌ساخته‌اند که قوانین فیزیک پرواز در آسمان و نفوذ در هدف ایجاب می‌کنند! این تلاش‌های مفرط را نمی‌توان به‌سادگی این‌طور توجیه کرد که حتماً در عمل به کاری می‌آمده‌اند؛ اما کاملاً معقول است که انسان را حیوانی بدانیم در پی بیان خود، در پی برقراری ارتباط با جهان، در پی ورود به جریان زندگی، و بنابراین در پی یافتن جایی از آنِ خود در این جهان. ما اشیا را زیبا می‌سازیم تا به درکی کامل از خود برسیم. پس هنر را باید بخشی دانست از هر کاوشی برای یافتن زندگی خوب.
Ahmad
اگر معنویت منحط معنویتی است که به انحراف کشیده شده است، پس لازم است تا از جنبهٔ فضیلت‌های پنهان در آن مورد بررسی قرار گیرد. سکس ما را به سمت اندام زیبا می‌کشاند؛ پس آیا می‌توان این نیروی جاذبه را در راهِ کشاندن خود به سمت یک زیستِ زیبا تعالی بخشید؟ و خرید کردن اشتیاق ما را به جست‌وجوی چیزهای بیش‌تر برآورده می‌سازد؛ پس آیا می‌توان این جست‌وجو را در مسیری قرار داد که در آن اشتیاق ما آموزش ببیند برای بیش‌تر بهره بردن از زندگی؟ این‌گونه پرسش‌ها در فصل‌های پیش رو، پس پشتِ تأملات ما در هنر، زیبایی، آزادی، معنا، دین و دیدن، پنهان است.
Ahmad
معنویت هنری اما معنویتی دیگر است. معنویتی ناشی از پیوند با جهان ماده و شکل بخشیدن به چوب یا گِل، رنگ یا صدا، برای خلق چیزهایی زیبا و سودمند. از این نظر، به گفتهٔ ساموئلز، ما در کارِ ساختِ امر مقدسیم ـ با توجه کردن به همه‌چیز، از هنرهای ظریف / زیبا گرفته تا معماری‌های مکان‌های مقدس؛ از وسایلی شخصی که برایمان ارزشمندند تا نقاشی‌ای که کودکمان از مدرسه به خانه آورده است و به افتخارش روی یخچال می‌چسبانیم. و آخرین نوع معنویتی که ساموئلز به آن اشاره می‌کند معنویت منحط است. منظور او از معنویت منحط سکس است و مواد مخدر و موسیقی راک‌اندرول. و ساموئلز آن‌ها را منحط می‌خوانَد چراکه بر جست‌وجویی معنوی دلالت دارند که ـ بنا به آن‌چه یونگ به بیل دابلیو، مؤسس «انجمن الکلی‌های گمنام»، گفته ــ «به انحراف کشیده شده است». خرید کردن هم یکی از آن معنویت‌های منحط است. ساموئلز توضیح می‌دهد: «مقصود من این است که در عملِ خرید کردن انرژی و نیرویی نهفته است که همچون رشته‌ای به همهٔ آن جست‌وجوهایی پیوند می‌یابد که معنویت معمولاً منتسب به آن‌هاست.»
Ahmad
معنویت سیاسی تنها بر عمل سیاسی متمرکز است. اعضای گروه‌های سیاسی ارزش‌های مقدسی دارند و در پی آرمان‌هایی بزرگ‌اند که حاضرند برای رسیدن به آن‌ها خودشان را هم قربانی کنند، و این برای ما هشداری است در مقابل خطرهای چنین معنویت‌های گروهی که نیمهٔ تاریکِ خود را در جنگ‌ها و ترورها و حکومت چماق‌داران نشان می‌دهند. بنابراین پرورش فضیلت‌ها و پیگیری مستمر زندگی بهتر برای مقابله با این گرایش‌های شیطانی بسیار حیاتی است.
Ahmad
ساموئلز بر این باور است که معنویت را می‌توان به شیوه‌های گوناگون تجربه کرد، اما خود بر چهار زمینهٔ اصلی تأکید می‌کند: معنویت اجتماعی، معنویت سیاسی، معنویت هنری و معنویت منحط. معنویت اجتماعی هنگامی محقق می‌شود که گروهی از مردم گرد هم می‌آیند تا کاری را انجام دهند یا چیزی را با هم به اشتراک بگذارند. این فعالیت مشترک افراد را از زندگی‌های مجزایشان جدا می‌کند و آن‌ها را در تماس نزدیک با تجربه‌ای جمعی و مُلهَم از ارزش‌های مشترک قرار می‌دهد. ساموئلز از «گونه‌ای باران معنوی که می‌تواند ببارد» می‌نویسد. این باران هنگامی احساس می‌شود که افراد گرد هم می‌آیند و چیزی تازه پدید می‌آید چراکه آن‌چه آن‌ها مشترکاً تجربه و کسب می‌کنند بیش‌تر و فراتر از آن است که بتوانند به‌تنهایی تجربه و کسب کنند. پس معنویت اجتماعی ما را از خود به در می‌کند.
Ahmad
زندگی خوب آن است که کشف و شناسایی شود. زندگی خوب آن نیست که پیشاپیش شناخته شده باشد و قوانینی باشند تا شما را به سمت آن هدایت کنند. زندگی خوب شادی بیش‌تر و درد کم‌تر نیست. زندگی خوب آن است که لحظه به لحظه و ماه به ماه رشد کند. پس ما هم از طریق تأمل بر عادت‌های قدیم‌مان، از میان بردن تدریجی آن‌ها و پرورش دادن عادت‌هایی بهتر در خود، با این مکاشفات تازه همگام می‌شویم. فضیلت‌ها هدایتمان می‌کنند و نقطه‌ضعف‌ها هشدارمان می‌دهند، و این‌ها همه یاری‌مان می‌رسانند برای کشف و تشخیص آن‌چه باید بیش‌تر متوجهش باشیم. و به این ترتیب، به‌تدریج متوجه می‌شویم که گونه‌ای خِرد عملی در زندگی‌مان غالب شده است، که هم بهتر عشق می‌ورزیم و هم بهتر اراده می‌کنیم. متوجه می‌شویم که زندگی غنی‌تر از تصور ماست. حتی شاید به جایی برسیم که بگوییم حس می‌کنیم به آن «نیروی خوب» و آن «خوبیِ درون» رسیده‌ایم، که الهه‌ای نیک ساکن درونمان است.
Ahmad

حجم

۳۱۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۴۷ صفحه

حجم

۳۱۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۴۷ صفحه

قیمت:
۱۶۳,۰۰۰
۱۱۴,۱۰۰
۳۰%
تومان