بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پسری که مرا دوست داشت | طاقچه
تصویر جلد کتاب پسری که مرا دوست داشت

بریده‌هایی از کتاب پسری که مرا دوست داشت

۳٫۳
(۱۶)
پسرک در هفده سالگی به جبهه رفت و در چهل و دو سالگیِ دخترک بازگشت و در قبرستان شهر کوچک آرام گرفت.
سپیده
فردای روز تشییع استخوان‌های پسرک، زن سر مزار او رفت. همان پسرک شوخ و شنگ هفده ساله در قاب عکس به او لبخند می‌زد. دخترکی شش ساله ظرف خرما را جلوش گرفت و گفت: «چقدر پسرتون خوشگل بوده!»
سپیده
نگین گفت: «من یه دقه برم دستشویی» ، دوید گوشه حیاط، در دستشویی را که باز کرد یه خونه سنگمو بردم جلو.
سپیده
پسرک دوچرخه‌سوار به سرعت از کنار دخترک دانش‌آموز رد می‌شد و می‌پرسید: «عروسِ مادر من می‌شی؟» دخترک هرگز به این سؤال پاسخ نمی‌داد. سکوت علامت رضا بود؛ این را هر دو می‌دانستند. پسرک در هفده سالگی به جبهه رفت و در چهل و دو سالگیِ دخترک بازگشت و در قبرستان شهر کوچک آرام گرفت. فردای روز تشییع استخوان‌های پسرک، زن سر مزار او رفت. همان پسرک شوخ و شنگ هفده ساله در قاب عکس به او لبخند می‌زد. دخترکی شش ساله ظرف خرما را جلوش گرفت و گفت: «چقدر پسرتون خوشگل بوده!»
naqme
امین‌اللّه از رساله دکتری‌اش در رشته علوم ارتباطات دفاع کرده بود.
سپیده
خانم منشی مؤسسه «خراسان بزرگ» زل می‌زد به دست‌های ظریف و ناخن‌های قشنگ امین‌اللّه. امین‌اللّه بوی عطر خانم منشی را به ریه‌هایش می‌فرستاد و چشم از لب‌های گوشتالود او بر نمی‌داشت.
سپیده
پسرک دوچرخه‌سوار به سرعت از کنار دخترک دانش‌آموز رد می‌شد و می‌پرسید: «عروسِ مادر من می‌شی؟»
سپیده

حجم

۶۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۶۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۴۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد