بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه شنبه ها با موری | صفحه ۶۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سه شنبه ها با موری

بریده‌هایی از کتاب سه شنبه ها با موری

۴٫۲
(۴۳۱)
گاه آنچه را می‌بینی باور نمی‌کنی. مجبوری آنچه را که احساس می‌کنی باور کنی و اگر قرار باشد کاری کنی که دیگران به تو اعتماد کنند، باید احساس کنی که تو هم می‌توانی به آن‌ها اعتماد کنی، حتی وقتی در تاریکی هستی، حتی وقتی سقوط می‌کنی.
Arefe
به یاد همهٔ کسانی افتادم که ساعت‌های زیادی از اوقات روزشان را با دلسوزی به حال خود می‌گذرانند. چقدر خوب است که برای دلسوزی به حال خودمان نیز زمان مشخص و محدودی در نظر بگیریم، چند دقیقه اشک بریزیم و بعد به سراغ کارهایی برویم که در پیش رو داریم
Arefe
«مهمترین چیزی که تو زندگی باید بدونی اینه که چطور به دیگران عشق بورزی و چطور محبتشون رو پذیرا باشی.» موری به آرامی این جمله را تکرار کرد: «محبتشون رو پذیرا باشیم. ما فکر می‌کنیم که ظرفیت عشق رو نداریم، فکر می‌کنیم اگر عشق رو به وجودمان راه بدیم، بیش از اندازه احساساتی می‌شویم، شخص خردمندی به اسم لوین چقدر قشنگ گفته که عشق، تنها کار عقلانی و منطقی است.»
Arefe
«آه میچ، یه روزی بهت ثابت می‌شه که مردها هم می‌تونند راحت گریه کنند.»
Arefe
«زندگی مجموعه‌ای از کشمکش‌های متضاد است. گاهی وقت‌ها دلت می‌خواد کاری بکنی، اما مجبوری کار دیگری انجام بدی. از چیزی ناراحتی اما می‌دونی که نباید باشی، یه وقت‌هایی فقط به فکر منافع خودت هستی، درحالیکه می‌دونی نباید باشی. کشمکش‌های متضاد مثل کشیدن یک استیک می‌مونه. همهٔ ما جایی در این میان زندگی می‌کنیم.»
Arefe
موری گفت: «می‌دونی میچ، اشکال اینه که همه عجله دارند. مردم به مفهومی در زندگیشون نرسیدن، به همین دلیل همیشه شتاب دارند که آن را بیابند. به فکر ماشین نو، خونه نو و شغل تازه هستند. بعد می‌بینند که این‌ها تهی و بی‌معنا هستند. برای همین به دویدن ادامه می‌دهند.»
hamtaf
اگر استاد موری شوارتز در زندگی فقط یک جمله به من آموخته باشد، آن جمله این است: «در زندگی چیزی به نام خیلی دیر شده وجود ندارد.» او خودش تا لحظهٔ آخر زندگی‌اش مرتب در حال تغییر بود.
honey
«چطور می‌تونم به سن و سال تو غبطه بخورم در حالیکه من هم روزی در سن و سال تو بودم؟»
hamtaf
«خیلی ساده است. وقتی رشد می‌کنی و بزرگ می‌شوی، مطالب بیشتری می‌آموزی. اگر قرار بود در بیست و دو سالگی باقی بمونی، عقلت هم به همان اندازه باقی می‌موند. پیر شدن فقط فرسوده شدن نیست، بلکه رشد کردن هم هست. چیزی بیشتر از نزدیک‌تر شدن به مرگ است. همه‌اش جنبهٔ منفی نیست، جنبهٔ مثبت هم داره. می‌فهمی که باید بمیری و با این علم بهتر زندگی می‌کنی.»
hamtaf
گاه آنچه را می‌بینی باور نمی‌کنی. مجبوری آنچه را که احساس می‌کنی باور کنی و اگر قرار باشد کاری کنی که دیگران به تو اعتماد کنند، باید احساس کنی که تو هم می‌توانی به آن‌ها اعتماد کنی، حتی وقتی در تاریکی هستی، حتی وقتی سقوط می‌کنی.
hamtaf
«اما مگه شما نمی‌گفتی که زندگی رو تجربه کنیم؟ همهٔ احساسات خوب و بد.» - «بله.» - «پس اگه از تجربه‌ها و حس‌ها دل بکنیم، چطور می‌تونیم زندگی رو تجربه کنیم؟» - «میچ، تو این‌طوری فکر می‌کنی. اما دل کندن و انقطاع به این معنی نیست که نگذاری تجربه‌ای به درونت نفوذ کنه. بلکه بر عکس، اجازه می‌دی تا عمیقاً به درونت نفوذ پیدا کنه. فقط این‌طوریه که به دل کندن می‌رسی.»
aseman
«میچ، من حتی نمی‌دونم تعالی در معنویات یعنی چه. اما اینو می‌دونم که تو این زمینه با کمبودهایی روبه‌رو هستم. ما بیش از اندازه با دنیای مادیات سر و کار داریم و این ما رو راضی نمی‌کنه. روابط عاطفی با دنیای اطرافمون رو فقط برای منافع خودمون می‌خواهیم.»
aseman
گاه آنچه را می‌بینی باور نمی‌کنی. مجبوری آنچه را که احساس می‌کنی باور کنی و اگر قرار باشد کاری کنی که دیگران به تو اعتماد کنند، باید احساس کنی که تو هم می‌توانی به آن‌ها اعتماد کنی، حتی وقتی در تاریکی هستی، حتی وقتی سقوط می‌کنی.
aseman
فکر می‌کردم چقدر حیرت‌انگیز است. کار من در شغل خبرنگاری این است که از مردن آدم‌ها خبر تهیه کنم. من با بستگان آن‌ها مصاحبه می‌کردم، حتی در مراسم تشییع جنازهٔ آن‌ها هم شرکت می‌کردم. اما هیچ‌گاه برای آن‌ها اشکی نریخته‌ام. موری برای مردمی که در آن سوی دنیا زندگی می‌کردند، اشک می‌ریخت. از خودم پرسیدم آیا این آخر کار است؟ مرگ، حتما پیوند دهندهٔ قلب‌هاست، همان وسیله‌ای که اشک آدم را درمی‌آورد و سبب می‌شود تا غریبه‌ها برای هم اشک بریزند.
aseman
- «زندگی مجموعه‌ای از کشمکش‌های متضاد است. گاهی وقت‌ها دلت می‌خواد کاری بکنی، اما مجبوری کار دیگری انجام بدی. از چیزی ناراحتی اما می‌دونی که نباید باشی، یه وقت‌هایی فقط به فکر منافع خودت هستی، درحالیکه می‌دونی نباید باشی. کشمکش‌های متضاد مثل کشیدن یک استیک می‌مونه. همهٔ ما جایی در این میان زندگی می‌کنیم.» می‌گویم به یک مسابقه کشتی شباهت دارد. - «مسابقه کشتی؟» بعد می‌خندد. «بله، می‌تونی زندگی رو به این هم تشبیه کنی.» می‌پرسم: «حالا چه چیزی برنده می‌شود؟» - «چه چیزی برنده می‌شود؟» با دندان‌های کج و نامنظمش به من لبخندی می‌زند و می‌گوید: «عشق برنده می‌شود، همیشه عشق برنده است.»
aseman
موری ناگهان به حرف آمد: «می‌دونی میچ، مرگ تنها یه غصه با خودش داره. اما زندگی به دور از خوشبختی چیز دیگه‌ایه. خیلی از کسانی که به دیدن من می‌آیند شاد و خوشبخت نیستند.» - «چرا؟» - «برای اینکه فرهنگ ما به گونه‌ای نیست که در مردم احساس خوشبختی ایجاد کند. فرهنگ ما درس‌های غلط به ما می‌دهد. باید اونقدر قوی باشی و جسارت داشته باشی که اگر این فرهنگ را نمی‌پسندی ازش حمایت نکنی و خودت فرهنگی جدید بسازی. اغلب مردم این کار رو انجام نمی‌دهند. اونا به مراتب غمگین‌تر از من هستند، غمگین‌تر از من که حتی در این شرایطی به سر می‌برم. ممکنه که من در حال مرگ باشم، اما سرشار از مهر و عشق هستم، اطرافم پر از آدم‌هایی است که به من لطف دارند. چند نفر را سراغ داری که مدعی چنین کاری باشند؟»
honey
وابسته به کامپیوترها، مودم‌ها، و تلفن‌های همراه. دربارهٔ قهرمانان بزرگ ورزشی مقاله می‌نوشتم که کوچک‌ترین توجهی به من نمی‌کردند. دیگر با پلوور خاکستری و سیگار خاموش بر لب به این طرف و آن طرف نمی‌رفتم. دیگر از بحث‌های فلسفی معنای واقعی زندگی بر سر میز موقع خوردن ساندویچ تخم مرغ خبری نبود. چه بر سرم آمده بود؟
honey
«آنچه را می‌توانی انجام دهی و آنچه را نمی‌توانی انجام دهی همه را بپذیر»؛ «بپذیرید که گذشته هرچه بوده گذشته، بدون آنکه آن را انکار کنید»؛ «یاد بگیرید خود و دیگران را ببخشید.»
honey
«می‌خواهی ذره ذره محو و نابود شوی یا از روزهای باقی مانده بهترین استفاده را ببری؟» او از خودش این سوال را پرسیده بود. نه، او محو و نابود شدن را نمی‌خواست، اما از مردن هم احساس شرمندگی نمی‌کرد، بلکه مرگ، پروژهٔ پایانی او بود. مگر نه اینکه همه یک روز می‌میرند، پس چرا او بهترین بهره را از آن نبرد؟ می‌توانستند او را مورد بررسی قرار دهند. روی من مطالعه کنید، به مرگ تدریجی‌ام خوب نگاه کنید، ببینید چه اتفاقی می‌افتد. با من یاد بگیرید.
honey
آیا وقت آن نرسیده بود که دنیا متوقف شود؟ مگر مردم نمی‌دانند که چه بلایی سر من آمده است؟ اما دنیا متوقف نمی‌شد، کوچک‌ترین توجهی هم به او نداشت
honey

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان