بریدههایی از کتاب مادمازل شنل
۴٫۵
(۱۰۵)
«تو مثل یه بچه میمونی. هیچوقت فکر نمیکنی چه اتفاق بد غیرمنتظرهای ممکنه پیش بیاد.»
لیلا
او کسی بود که هرگز ممکن نبود در رؤیاهایم دیده باشم چراکه مانندش وجود نداشت تا در ذهنم او را شبیهسازی کرده باشم.
✿tanin
هرچقدر هم که من خود را نیرومند میکردم، بازهم دنیا قویتر بود
✿tanin
بهمرور زمان خواهند فهمید که اگرچه پرنسسهای هالیوودی در دامنهای پفی دیور میرقصند و در دنیای رؤیایی قصهها بهسر میبرند، اما زنان معمولی در زندگی واقعی قادر به پوشیدن آنها نیستند. نباید که چنین بپوشند. مد، بلاهت نیست.
آنها مختارند هرطور دلشان میخواهد برخورد کنند. من حاضر نیستم ایدئالهایم را زیر پا بگذارم
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
من همیشه به مشتریانم میگفتم زنها معتقدند شیکپوشی نقطهٔ مقابل فقر است، درحالیکه شیکپوشی نقطهٔ مقابل عامبودن است. میگفتم: «سادگی زیبایی حقیقی است. زن وقتی درست لباس بپوشه به برهنگی نزدیکتر میشه. لباساش باید بعد از دیدهشدن خودش به چشم بیان.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
«چیزی رو که آدم خودش بهدست نیاورده باشه در حقیقت مال خودش نیست و هر لحظه ممکنه اون رو ازش بگیرن. اما حتی اگه آدم همهٔ اون چیزی رو که با کار بهدست میآره از دست بده بازهم موفقیت در اون کار و اون دستاوردها رو خواهد داشت.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
«گابریل، من مثل تو نیستم.»
من گفتم: «خب پس باید یاد بگیری که مثل من بشی. همه از آدم ضعیف سوءاستفاده میکنن.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
«هیچکس نمیتونه مروارید اصل رو از مروارید بدل تشخیص بده؛ درست مثل کاری که تو با خودت میکنی.»
علی دوست
مقاومت در برابر پیشرفت موجب نابودی و انقراض میشود
miracle
حتی زمانیکه خیاطخانهٔ من مزون بیش از حد گرانقیمتی شد، بازهم بهجد معتقد بودم تا زمانیکه زنان عامی نیز طرحی را نپسندند آن طرح مد نمیشود.
miracle
اما کوکو شنل فقط یه دونهست
miracle
تو هم عاشق بودی هم معشوق. این تمام چیزیه که آدم میتونه از زندگی بخواد. بعضیا هیچوقت بهش نمیرسن.»
miracle
شعار من همواره این بود که تجملات کمتر زیبایی افزونتر است.
miracle
«من آنقدر مغرور نیستم که امروز وانمود کنم، خبر دارم که فردا چگونه خواهد بود.»
miracle
«زنها به همهٔ رنگها فکر کردهاند، جز به غیاب رنگ. هیچ کاری سختتر از دوختن لباس مشکی نیست، اما وقتی یه زن لباس مشکی میپوشه هیچکس جز اون دیده نمیشه.»
miracle
«مادمازل تا حالا شده کسی رو که از خودت هم بیشتر دوستش داری، از دست داده باشی؟ یه چیز که ارزشمندترینه، غیرقابلجایگزینه، حاضری زندگیت رو برای نجاتش بدی.»
miracle
«من همیشه مجردم. من هیچوقت ازدواج نکردم. جز با کارم. که اون هم همیشگیه و طلاقی توش نیست. اصلاً فکر کنم باید یه حلقهٔ ازدواج شنل بندازم.»
miracle
من زن بالغی بودم بسیار پولدار و موفق که دنیا به کامم بود و زندگی رامم. دوروبرم پر بود از هرآنچه ممکن بود آرزومندش باشم.
بااینحال همینکه دستان لرزانم بهسمت شکمم که فرسودهترین قسمت بدنم بود، پایین آمد خلاء ملموس را حس کردم.
آیا اگر تنها همان یک رسالتی را که از زن انتظار میرفت به انجام نمیرساندم، هیچچیز دیگر ارزش و بهایی نمیداشت؟ آیا فقدان شوهر و فرزند، بذر ناخشنودی و نارضایتی در زندگیام میکاشت؟
atefeh.mohammadi
چند بار در آینه به خود نگاه کرده بودم؟ هزاران بار؟ دهها هزار بار؟ این آیین همیشگی هر زنی بود که در مقابل آینه گوشواره و گردنبند آویزان کند، حلقهٔ مویش را صاف کند، خط چشم بکشد و کرم و عطر بزند. من تمام عمرم چهرهٔ خود را دیده بودم. خیال میکردم این چهره را عمیقتر از هرچیزی در زندگی میشناسم. اما زنی که در آن لحظه میدیدم متفاوت بود
atefeh.mohammadi
زندگیام خوشایندم نبود، بنابراین دوباره آفریدمش...
کاربر ۴۶۳۶۰۳۱
حجم
۴۷۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
حجم
۴۷۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
قیمت:
۷۷,۵۰۰
۵۴,۲۵۰۳۰%
تومان