بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادمازل شنل | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادمازل شنل

بریده‌هایی از کتاب مادمازل شنل

امتیاز:
۴.۵از ۱۰۵ رأی
۴٫۵
(۱۰۵)
باید توی کتاب خوندن بهترین باشی و آن‌قدر بخونی که ذهنت رشد کنه. دانش مهم‌ترین چیزیه که آدم می‌تونه داشته باشه. بدون دانش آدم یه گاو می‌شه توی گله.»
miracle
هنوز در حیرت بودم از اینکه آنتوانت درمورد انگیزهٔ من برای ازدواج چنین تصوری داشت که «ازمون انتظار می‌ره!». من هرگز با او یا هیچ‌کس دیگری، حتی بوی، درمورد ازدواج حرفی نزده بودم. شاید این انتظار حقیقتاً وجود داشت، اما آنچه مرا بیشتر آزار می‌داد این بود که خورهٔ فکرش را به جانم انداخته بود. و باری دیگر مثل زمانی‌که با بالزون بودم، به این توهم افتادم که شاید من ایرادی داشتم که با باقی هم‌نوعانم خواسته‌های مشترک نداشتم. چرا من به‌دنبال آسایش زندگی خانوادگی با شوهر و فرزند در یک خانه نبودم؟ آیا کودکی‌ام به من چنان آسیبی رسانده بود که نمی‌توانستم خوشبختی را در آنچه زن‌های دیگر می‌دیدند، ببینم؟
atefeh.mohammadi
شاکی از اینکه من هرچقدر با جان و دل کار و تلاش می‌کردم که ما زن‌ها را از زنجیرهٔ لباس‌های سنتی دست‌وپاگیر برهانم و آزاد کنم، بازهم ذهن‌هایمان آن‌قدر بسته و اسیر بود که حتی احتمال نمی‌دادیم شاید لیاقت چیزی فراتر از شوهر و فرزند و به پای اجاق پیرشدن را داشته باشیم.
miracle
«چیزی رو که آدم خودش به‌دست نیاورده باشه در حقیقت مال خودش نیست و هر لحظه ممکنه اون رو ازش بگیرن. اما حتی اگه آدم همهٔ اون چیزی رو که با کار به‌دست می‌آره از دست بده بازهم موفقیت در اون کار و اون دستاوردها رو خواهد داشت.»
miracle
انتظار شکست و ولع ستوده‌شدن دو حس لاینفک زندگی من هستند.
miracle
سرش را به‌نشانهٔ مخالفت تکان داد و گفت: «نه من فقط حاضرم که با عشق ازدواج کنم.» پس بالاخره ذره‌ای جهالت در او یافت می‌شد. ازدواج با عشق رؤیایی بیش نبود و تنها ساده‌لوح‌ها آن را در سر می‌پروراندند؛ حتی من این را می‌دانستم.
Zahra Sayerii
سرش را به‌نشانهٔ مخالفت تکان داد و گفت: «نه من فقط حاضرم که با عشق ازدواج کنم.» پس بالاخره ذره‌ای جهالت در او یافت می‌شد. ازدواج با عشق رؤیایی بیش نبود و تنها ساده‌لوح‌ها آن را در سر می‌پروراندند؛ حتی من این را می‌دانستم.
Zahra Sayerii
. تو هم نباید بذاری ماری‌کلیر و رفقاش تو رو دست بندازن. اونا فقط چون خیال می‌کنن تو ضعیفی به خودشون اجازهٔ این کارا رو می‌دن.»
Zahra Sayerii
دیگر توجهی به ماری‌کلیر و بقیهٔ دخترها نکردم. کارگاه با آن طاق الواردار و دیوارهای گچی سفید، صلیب عظیم نصب‌شده بر بالای در ورودی و ردیف میزهایی که دختران بر پشتشان مشغول به کار بودند، همگی از مقابلم ناپدید شدند. تنها من ماندم و سوزنم که گل‌های سحرآمیز خلق می‌کردیم. وقتی بالاخره سرم را بالا آوردم، دیدم که همه رفته‌اند و من تنها مانده‌ام.
Zahra Sayerii
می‌گفت دووم هیچ‌چیزی به‌اندازهٔ دووم عطر شمارهٔ ۵ نیست؛ حتی عشق.
مهشید احمدی
هم‌رنگ‌جماعت‌بودن و سنت‌گرایی آخرین دغدغهٔ ذهن من بود.
maahnegah
«بله. پایان آغاز شده.»
maahnegah
«اخلاق مسئلهٔ کوچیکیه که تفاوت بزرگی ایجاد می‌کنه.»
maahnegah
از جا برخاستم و او را با غضب ترک کردم، شاکی از اینکه من هرچقدر با جان و دل کار و تلاش می‌کردم که ما زن‌ها را از زنجیرهٔ لباس‌های سنتی دست‌وپاگیر برهانم و آزاد کنم، بازهم ذهن‌هایمان آن‌قدر بسته و اسیر بود که حتی احتمال نمی‌دادیم شاید لیاقت چیزی فراتر از شوهر و فرزند و به پای اجاق پیرشدن را داشته باشیم.
azar
«تا حالا به این فکر کردی که بهش یاد بدی؟ مردها آموزش‌پذیرن. اتفاقاً اگه وقت صرفشون کنی سریع یاد می‌گیرن. یه کم اراده و صبوری می‌خواد.»
azar
باید به خاطر بسپارم در تمام پیروزی‌ها و خطاهایم، من همچنان یک زن هستم.
azar
انتظار شکست و ولع ستوده‌شدن دو حس لاینفک زندگی من هستند.
azar
درحالی‌که من همه کار می‌کردم که سنم نشان ندهد، او به سیطرهٔ این عجوزگی تن داده بود و ناامید و بی‌سلاح تسلیم آن شده بود.
منا
، غافل از اینکه زمان پرسرعت می‌گذشت و من در فرایند تسکین و بازیابی خود، فرصت‌ها بود که از دست می‌دادم.
منا
ژولیا تو همه‌ش می‌گی هیچ کاری رو خوب بلد نیستی. از کجا می‌دونی وقتی هیچ کاری رو امتحان نکردی؟!
غریو دیو توفان

حجم

۴۷۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۴۷۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۷۷,۵۰۰
۵۴,۲۵۰
۳۰%
تومان