بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادمازل شنل | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادمازل شنل

بریده‌هایی از کتاب مادمازل شنل

امتیاز:
۴.۵از ۱۰۵ رأی
۴٫۵
(۱۰۵)
می‌گفتم: «سادگی زیبایی حقیقی است. زن وقتی درست لباس بپوشه به برهنگی نزدیک‌تر می‌شه. لباساش باید بعد از دیده‌شدن خودش به چشم بیان.»
آسمان شب
مطمئن بودم که اذیت خواهم شد، چون تازه‌وارد بودم و ضعیف و خشمگین و... در یک کلام متفاوت.
mohamadi
روز بعد، همین تکرارها در انتظارمان بود. هیچ اتفاق هیجان‌انگیزی نمی‌افتاد، اما زمان سپری می‌شد و هیچ اتفاق بدی هم نمی‌افتاد.
nafiseh
با خود اندیشیدم چرا من این ترس فلج‌کننده‌ای را که او، خواهرم ژولیا و خیلی از دختران دیگر از استقلال داشتند، در خود نمی‌یافتم.
nafiseh
یه مرد نیستی که برای زن‌ها لباس می‌دوزه. تو یه زنی و داری برای هم‌جنسات لباس می‌دوزی و خودت به‌اندازهٔ اونا باکلاس و شیکی. از این مهم‌تر اینکه بهشون یاد می‌دی چی بپوشن.»
nafiseh
حتی زمانی‌که خیاط‌خانهٔ من مزون بیش از حد گران‌قیمتی شد، بازهم به‌جد معتقد بودم تا زمانی‌که زنان عامی نیز طرحی را نپسندند آن طرح مد نمی‌شود.
nafiseh
زندگی‌ام خوشایندم نبود، بنابراین دوباره آفریدمش... گابریل کوکو شنل
pinki_moon
«از اینکه زندگی را عمیقاً غمگین آغاز کرده‌ام، حسرتی به دل ندارم.»
شیلا در جستجوی خوشبختی
ما چهل‌سالگی نقطهٔ عطفی در زندگی بود. تصمیم گرفتم نه‌تنها خجالتی و کم‌رو نباشم، بلکه با مهمانی باشکوهی تولدم را جشن بگیرم چراکه حالا دیگر ثروتمند و مشهور شده بودم. بل رسپیرو را ترک کردم و به جایش هتل دو لازان جادار را در فابورگ سنت اونور اجاره کردم
helen
همه فراموش کرده بودند که قلب من از سنگ نیست. من آن‌قدر هم که همه گمان می‌بردند بی‌احساس نبودم.
f.nik
«مادمازل تا حالا شده کسی رو که از خودت هم بیشتر دوستش داری، از دست داده باشی؟ یه چیز که ارزشمندترینه، غیرقابل‌جایگزینه، حاضری زندگی‌ت رو برای نجاتش بدی.»
f.nik
زنان باهوش‌تر از آنند که به افکار عمومی بها ندهند.
miracle
تعریف‌ها و تملق‌های اشراف‌زادگان را به جان می‌خریدم و سرخوشانه می‌خندیدم، اما همچنان به کار طاقت‌فرسایی که در خانه گرامپیر داشتم ادامه می‌دادم و چند شب در هفته در کافه لاروتون آوازخوانی می‌کردم. نمی‌خواستم مثل خیلی‌های دیگر خیاط بی‌نوایی باشم که سعادتش را در رختخواب مردی پول‌دار می‌یابد. هر پشیزی که به‌دست می‌آوردم، در جعبهٔ فلزی پس‌انداز می‌کردم و باجدیت به تزیین کلاه‌هایم می‌پرداختم.
helen
حالا که خوشبختی در رسیدن به من تعلل می‌کرد، من باید با کار سخت و تلاش زیاد آن را به‌سمت خود می‌کشیدم. چه کسی می‌دانست از این تلاش چه عایدم خواهد شد؟
helen
هیچ‌کس خبر نداشت جز خودم. و من دیگر در پنهان‌کردن حقیقت، حتی از خودم، تبحر یافته بودم.
miracle
حتماً یا شنا کن یا یه دوشی بگیر عزیزم. آخه بوی گند فتنه می‌دی.»
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
«تو از غرورت رنج خواهی کشید.»
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
بود، انگار کسی را به‌خاطر ریختن شربت روی میز تنبیه می‌کند؛ مرا!
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
مرا از آغوش او راه فراری نبود.
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
«می‌خواستی چه‌جوری باشه؟ همه شب اول عروسی‌شون چه اراجیفی به هم می‌گن و چه غلطایی می‌کنن؟! همون‌جوری.»
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲

حجم

۴۷۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۴۷۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۷۷,۵۰۰
۵۴,۲۵۰
۳۰%
تومان