در خیابانهای شب
جایی برای گردش من نمانده است ...
چشمان تو
همه مساحت شب را از آن خود کرده است ...
Pariya
آیا زن در اصل شعر است؟
یا شعر در اصل زن؟
سؤال بزرگی است که هنوز هم مرا به حال خود نمیگذارد
از هنگامی که عشق زن را پیشه کردم ...
و عشق شعر را ...
پرسشی است ...که نمیخواهم پاسخی برای آن بیابم
زیرا تفسیر چیزهای زیبا
در حکم قتل آنهاست ...
Pariya
نامهای عاشقانه از من
نامهای عاشقانه از تو
و بهار شکل میگیرد ...
Pariya
نمیتوانم زیست
بی آنکه در هوایی دم برا ورم که تو در آن نفس میکشی
وکتابهایی بخوانم که تو میخوانی
و قهوهای بخواهم که تو میخواهی
و به موسیقیی گوش دهم که تو گوش میدهی
وگلهایی را دوست بدارم که تو میخری
lordartan
عشق تو به من آموخت ...که اندوهگین شوم
Pariya
عشق تو ... ای بانوی من
تا درون شهرهای حزن و اندوهم برده است.
و من پیش از آنکه تو را بشناسم..
به درون شهرهای حزن و اندوه قدم ننهاده بودم
و هرگز نمی دانستم
که اشک تجسم انسان است
Zeina🌸💕
پیش از آنکه محبوب من شوی
چندین و چند گاهشمار در کار بود
هندیان گاهشمار خود را داشتند،
چینیان گاهشمار خود راء
پارسیان گاهشمار خود را،
مصریان گاهشمار خود را ...
و از آن پس که محبوبم شدی
شیوه گفتار مردم اینچنین شد:
سال هزار پیش از چشمان او
سده دهم پس از چشمان او.
Pariya
همه گلهای من
از باغهای توست
همه شراب من از دهش تاکهای تو
همه انگشتریهایم از معادن زر تو
همه دفترهای شعرم
بر روی جلد امضای تو را دارد ...
lordartan
زن بر زانوی شعر مینشیند
تا عکسی یادگاری بگیرد
عکاس آن دو را
دو خواهر میپندارد ...
Pariya
چه مایه آرزو دارم به سرزمینی سفر کنیم
که بر آن گیتار فرمانروایی میکند
آنجا که بر عشق حصاری نیست
بر کلمات حصاری نه
بر رویاها حصاری نه ...
Pariya