بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پرواز آخر | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب پرواز آخر اثر محمدمهدی بهداروند

بریده‌هایی از کتاب پرواز آخر

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۰ رأی
۴٫۴
(۱۰)
در زلزله ویرانگر بم در نجات زلزله‌زدگان سر از پا نشناسی و یک‌صد ساعت بیدار بمانی و خواب در مقابل چشمان همیشه بیدار تو سر تسلیم فرود بیاورد و فقط از هوش رفتن بتواند برای ساعاتی کوتاه تو را از تقلای خدمت بی‌منت بازدارد.
shariaty
درایت کم‌نظیر شهید کاظمی، باعث شد تا بدون شلیک حتی یک گلوله، این گروه‌های تروریستی متزلزل شدند؛ رسانه‌های بزرگ دنیا، از این اقدام کاظمی به‌عنوان «عملیات شگفت‌آور سپاه پاسداران در عمق خاک عراق» یاد کردند.
محمد
«پس از تحرکات گسترده گروه‌های تروریستی مورد حمایت صدام در سال ۱۳۷۴، احمد کاظمی به همراه چندین‌هزار نفر از نیروهای زبده‌اش، مسئولیت انجام عملیاتی پیچیده و خطرناک را در عمق ۱۶۰ کیلومتری خاک عراق برعهده‌گرفت. او و نیروهایش، با گذشتن از مناطق صعب‌العبور کوه‌های شمال عراق، به شکل غیرمنتظره‌ای، مقر گروه‌های تروریستی متجاوز به خاک ایران را که از سوی صدام حمایت می‌شدند، محاصره کرد. وی در حالی که می‌توانست، اعضای این گروه‌ها را نابود کند، به آنان فرصت داد تا بین فعالیت سیاسی علیه جمهوری اسلامی و اقدامات تروریستی، یک راه را انتخاب کنند.
محمد
به قول اریش فروم خیلیها «بودن» شان با «داشتن» هایشان معنی می‌یابد.
gold eagle
هر آن کس که در این حلقه نیست زنده به عشق بر او چو مرده به فتوای من نمـاز کنـید
یا صاحب الزمان(عج)
دیدم امام دست آقای محسن رضایی و علی صیاد شیرازی را گرفت و روی هم نهاد و یک دست خود را بالای دست آنها و دست دیگرشان را زیر دستانشان قرار داد و فرمود با هم برادر باشید، وحدت داشته باشید. من این صحنه را که دیدم سریع صدا زدم احمد احمد نگاه کن عجب صحنه‌ای است! احمد با دیدن این صحنه چشمانش پر از اشک شد و با ولع عجیبی می‌نگریست. نورالله شوشتری که خود یک احمد کاظمی دیگری است، هم از سابقه و هم از لحاظ شهادت، صداقت، درایت و مدیریت می‌گوید: «شب حادثه در جلسه‌ای که با احمد داشتیم، او این خاطره دیدار با امام را برایمان گفت. در این جلسه بحث پیرامون راهیان‌نور بود. به آنها گفت نشنوم و نبینم کسی در نوشته‌ها و صحبت‌هایش تنها بگوید یا بنویسد «ارتش» بلکه باید بنویسید و بگویید ارتش قهرمان، ارتش دلاور. کسی حق تضعیف ارتش را ندارد. این خاطره را گفت و فردا صبح شهید شد».
montazer313
کاش می‌رفتم و از زبان بچه‌ها نمی‌شنیدم چطور تیر خورده. با آن چشم‌های همیشه خسته و با آن نگاه همیشه جستجوگر و با آن آرامش همیشگی.
shariaty
صداش هنوز توی گوشم است، که می‌گفت پاشو بیا، احمد!
shariaty
در عملیات فاو والفجر ۸ بعضی از فرماندهان برجسته سپاه و بعضی از یگان‌های برجسته گفتند عبور از رودخانه امکان پذیر نیست و خطرناک است و اینجا موفق نمی‌شویم. فرمانده سپاه آنها را در عملیات شرکت نداد.
shariaty
ما در دوران جنگ چیزهایی یاد گرفته‌ایم که خیلی مهم است. یکی از آن اصول این است که با روشی که دشمن با شما می‌جنگد نجنگید.
shariaty

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه