نمیتوانم به کسی که دوستش دارم بگویم: «میآی باهم بریم تو یه غار و ذرتِ بوداده بخوریم؟» یا بهش بگویم: «دوست داری سوارِ یه جفت ماهی قرمز بشیم و تا آلاسکا شنا کنیم؟»
fahim
چرا عاشق کسی شدم که شانس رسیدن به او یک در میلیون است؟ مگر چه گناهی کردهام که مستحقِ چنین عذابیام؟
Behjat Shafiee
*
میخواهم بنویسم. میخواهم بنویسم و بنویسم و بنویسم. میخواهم آنقدر پول درآورم تا بتوانم هدیههای قشنگ برای استلا بخرم. خواستهٔ قلبیام این است که هدیههای قشنگی به استلا بدهم، هدیههایی در حدواندازهٔ زیبایی او. شک دارم دیگر بتوانم دل استلا را بهدست بیاورم، اما امیدوارم و دعا میکنم که دستکم بتوانم هدیههای قشنگی به او بدهم تا خوشحالش کنم، حتا اگر من آن کسی نباشم که بتواند خوشبختش کند. تنها چیزی که از زندگی میخواهم این است که استلا را خوشبخت کنم، و در برابرِ خطراتِ جنگل از او محافظت کنم، و همیشه مراقبش باشم. جین، تو را به خدا، این خواسته و توقعِ زیادی است؟ جین، نمیتوانم تنها زندگی کنم. باید زندگیام را به پای کسی بریزم. لطفاً از خدا بخواه بر من رحمت آورد.
نازنین بنایی
جین، نمیتوانم تنها زندگی کنم. باید زندگیام را به پای کسی بریزم.
fahim
آدم وقتی واقعاً قدرِ بقیه رو میدونه که یه چند سالی از مرگشون بگذره.
naqme
گریس خیلی آرام بهسمتم آمد و در آغوشم جای گرفت. تنش انگار قالبِ دستهام بود.
*
آهسته زمزمه کرد: «چی میخوای؟»
*
بهسختی صداش را میشنیدم.
*
گفتم: «تو چرا اینقدر قشنگی؟»
*
گریس نخودی خندید.
naqme
فصل ۱۹
پدرم گفت:
فصل ۲۰
«همهچیز درست میشه.»
فصل ۲۱
گفتم: «آره.
فصل ۲۲
اونها من رو میفرستن
فصل ۲۳
دیوونهخونه.
فصل ۲۴
همهچیز
فصل ۲۵
مرتب میشه.
نازنین بنایی