بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هندرسون شاه باران | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب هندرسون شاه باران

بریده‌هایی از کتاب هندرسون شاه باران

نویسنده:سال بلو
انتشارات:نشر نو
امتیاز:
۴.۰از ۱۴ رأی
۴٫۰
(۱۴)
باید با این نظم بسازی و خو بگیری. این نظم همه جا وجود دارد و اگر قرار باشد، ناراحتت کند، باخته‌ای. چون کاری ازت ساخته نیست. نظم همیشه همه جا هست. نمی‌توانی ازش فرار کنی، رومیلایو. ای کاش آن روزهای نفله دست از سرم بردارد و این‌قدر اذیتم نکند. چیزهای ناخوشایند هم برمی‌گردد و این هم بدترین نظمی است که وجود دارد. بازگشت ذات خراب آدم... این بدترین مصیبتی است که وجود دارد. ولی این هم جزوی از نظم است و نمی‌شود ازش فرار کرد.
مهیار
مثلاً ذاتاً راستگو نیست. مثلاً آن جور در مورد خواستگارهایش دروغ گفت. در مورد هزارد هم باور نمی‌کنم تو راه عروسی به چشمش مشت زده باشد. چطور می‌توانم باور کنم؟ مادرش هنوز زنده بود، ولی به دروغ گفت فوت کرده. راجع به فرش هم دروغ گفت. چون فرشی بود که پدرش رویش خودکشی کرده بود. خیال می‌کنم علت اینکه بعضی اشخاص روراست نیستند، خیالاتی است که دارند. بله، خیلی وقت‌ها خیالات آدم باعث می‌شود به دروغ رو بیاورد.
مهیار
چون معمولاً این نوع حیوانات وحشی با جگر شروع می‌کنند و همین که چیزی را شکار کردند، بلافاصله شروع به خوردن قسمت‌های مفید و مغذی بدن او می‌کنند.
مهیار
شد. آدم‌ها انواع مختلفی دارند. مثلاً بعضی‌ها اهل دردند، بعضی‌ها پرخورند، بعضی‌ها لجوج‌اند، بعضی‌ها مثل فیل مقاوم‌اند، بعضی‌ها مثل خوک زبروزرنگ‌اند، بعضی‌ها هیستریک‌اند، بعضی‌ها مرگ را راحت می‌پذیرند، بعضی‌ها به معامله‌شان می‌نازند، بعضی‌ها ولع جنسی دارند، بعضی‌ها زود خواب می‌افتند، بعضی‌ها خودشیفته‌اند، بعضی‌ها دیوانه‌وار می‌خندند، بعضی‌ها ملانقطی‌اند، بعضی‌ها مثل ایلعازر تا آخر می‌جنگند... بله، آقای هندرسون سانگو. اشکال گوناگونی وجود دارد. بی‌شمار."
مهیار
البته توقع اینکه آدم در عصر جنون از جنون خالی باشد، خودش نوعی جنون است.
نیما
البته توقع اینکه آدم در عصر جنون از جنون خالی باشد، خودش نوعی جنون است.
نیما
ناگفته نماند که الان قریب صد سال است که ایل و تبار من حال و روز خوشی ندارند و مایهٔ مسخره شده‌اند. آن روز هم که تو ساحل نشسته بودم و بطری‌ها را خرد و خمیر می‌کردم، مردمی که شاهد ماجرا بودند فقط یاد اجداد وزیر و سفیرم نمی‌افتادند. از این خل‌وچل‌ها هم یاد می‌کردند. یکی از این خل‌وچل‌ها خیال می‌کرد اصل و نسب شرقی دارد و به همین دلیل درگیر شورش بوکسورها شد. یکی دیگر گیر یک هنرپیشهٔ کلاش ایتالیایی افتاد و مجبور شد ۳۰۰۰۰۰ دلار بسلفد. یکی تو بالون، موقعی که داشت برای جنبش حق رأی زنان تبلیغ می‌کرد، گرفتار توفان شد. خلاصه تو خاندان ما کلی از این افراد مشنگ و عقب‌مانده وجود دارد (به قول فرانسوی‌ها آنرمال، و اتفاقاً آنرمال لغت بهتری است و معنا را بهتر می‌رساند).
مهیار
"بعضی وقت‌ها ناآرامم. خیال می‌کنم تو خودم یک دسته کوتوله دارم که مدام جست‌وخیز می‌کنند. جیغ و داد می‌کنند و عینهو دیوانه‌ها رفتار می‌کنند. این خیلی عجیب است. بعضی وقت‌ها هم آرامم. آرام‌تر از قبل.
May
ولی چون یادم رفته بود بعد از مراسم عروس را ببوسم، زن چارلی از من برزخ شد و یواش‌یواش از من بدش آمد.
فاطمه
تنها کار شرافتمندانه‌ای که تو عمرم کرده‌ام این است که چند نفری را دوست داشته‌ام. یکی از این افراد همین سلطان بود که حالا فوت کرده. ای وای، ای وای، ای وای. دارم از غصه می‌میرم. شاید وقتش شده که گور خودمان را گم کنیم از این دنیا برویم. کاش لااقل قلب نداشتیم و نمی‌دانستیم این مسئله چقدر غم‌انگیز است. ولی این قلب لعنتی همیشه هست. این انبه پر از لک‌وپیس تو سینه می‌تپد و همه چیز را لو می‌دهد.
محمدرضا
" آن‌قدر تا حالا آدم بدی بوده‌ام که خیال می‌کنم بالاخره باید ویژگی خوبی هم داشته باشم. "لی‌لی، می‌خواهم از این حالت خودویرانگری دست بردارم." فکر نکنم این کشمکش هواهای نفسانی پایانی داشته باشد. یک عمر آرزو، یک عمر اشتیاق. که آخرش چی بشود؟ هیچ. بی‌نتیجه. خاک و فقط خاک.
محمدرضا
اینکه آدم از خودش تصور خوبی داشته باشد، خیلی مهم است. چون آدم هر تصوری که از خودش داشته باشد، همان است. به عبارت دیگر آدم از لحاظ جسمی همان چیزی است که از لحاظ روحی است. یعنی هر کس طراح خودش است. جسم و ظاهر هر کس درنهایت تصویری است که روح خود آن شخص از او رسم کرده.
محمدرضا
عشق چیزی نیست که آدم با اراده و اختیار برود دنبالش جناب هندرسون. اگر خیال کرده‌ای عشق انتخابی است، معلوم است درک درستی از معنای عشق نداری. عشق چیزی است که یکهو بی‌خبر می‌آید و آدم را گرفتار می‌کند. یک نیروی طبیعی و خارج از ارادهٔ آدم. مقاومت‌ناپذیر.
محمدرضا
علت اینکه بعضی اشخاص روراست نیستند، خیالاتی است که دارند. بله، خیلی وقت‌ها خیالات آدم باعث می‌شود به دروغ رو بیاورد.
محمدرضا
بشر تمایلاتی دارد که بی‌ارتباط با زور نیست. به این معنی که اگر از جایی ضربه بخورد، ساکت نمی‌نشیند. برخلاف مثلاً اسب. اسب اهل تلافی نیست. گاو هم همین طور. ولی بشر روحیهٔ تلافی‌جویانه دارد. اگر به هر دلیل مجازات شود، دنبال راهی می‌گردد که تلافی کند و اگر نتواند تلافی کند، از غصه دق می‌کند.
محمدرضا
شاید فکر کنی پدرت چیزی سرش نمی‌شود. همهٔ چیزهای دنیا را مادرت می‌فهمد. ولی اشتباه می‌کنی. من در این مدت خیلی چیزها فهمیده‌ام. اول اینکه تو این دنیا آدم عاقل خیلی کم پیدا می‌شود. شاید باور نکنی، ولی این عین حقیقت است. دوم اینکه بردگی از بین نرفته.
محمدرضا
آدم مجبور است زندگی کند و با بد و خوب زندگی بسازد. بد و خوب تمامی ندارد و همهٔ بازمانده‌ها هم این را می‌دانند. اگر مشکلی پیش آمد و آدم جان سالم به در برد، باید آن مشکل را به فرصت تبدیل کند. یعنی از آن مشکل به نفع خودش استفاده کند.
محمدرضا
یهودی‌ها با وجود اینکه یهوه را داشتند، حاضر نبودند روزهای شنبه از خودشان دفاع کنند. اسکیموها با وجود آن همه گوزن از گرسنگی می‌مردند، چون معتقد بودند در فصل ماهی‌گیری نباید گوزن شکار کرد و در فصل شکار گوزن نباید ماهی‌گیری کرد. همه چیز بستگی به ارزش‌ها دارد و این ارزش‌ها خیلی مهم است. ولی واقعیت چیست؟
محمدرضا
جهان شاید برای بچه عجیب باشد، ولی ترسناک نیست. بچه بیشتر حیرت می‌کند. در حالی که آدم بالغ در درجهٔ اول از جهان وحشت دارد. چرا؟ به خاطر مرگ. بنابراین طوری رفتار می‌کند که یک کولی و قرشمالی پیدا شود او را بدزد. چون وقتی او را دزدیدند، هر اتفاقی هم که بیفتد، تقصیر او نیست. حالا این کولی و قرشمال کیست؟ کی او را می‌دزدد؟ غرابت زندگی. چیزی که مرگ را به یک اتفاق پرت و مهجور تبدیل می‌کند. مثل دوران کودکی.
محمدرضا
زمین گوی عظیمی است که فقط با تکیه به حرکت و جاذبهٔ خودش توی فضا چرخ می‌زند. تکیه‌گاه دیگری ندارد. ما آدم‌ها که روی آن زندگی می‌کنیم خیال می‌کنیم ما هم مدام باید تو محیط خودمان بچرخیم. نمی‌توانیم یک لحظه دراز بکشیم و دست از این چرخیدن برداریم و از هستی بزرگ‌تری تقلید کنیم. این است، مشکل ما.
محمدرضا

حجم

۴۲۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۵۰ صفحه

حجم

۴۲۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۵۰ صفحه

قیمت:
۱۶۵,۰۰۰
۱۱۵,۵۰۰
۳۰%
تومان