لیلی اهل باجگیری هم هست. از شما چه پنهان، من این تخم جن را خیلی دوست دارم. گاهی برای سرگرمی خودم اجزاء مختلف بدنش را پیش خودم تجسم میکنم. با دست یا پا یا حتی پنجهها شروع میکنم تا برسم به بقیهٔ اندامها. خیلی خوشم میآید از این کار. یک سینهاش کوچکتر از آن یکی است. انگار خرد و بزرگ دارد. لگن خاصرهاش پر نیست. آن جاها یکخرده استخوانی است. ولی کلاً هیکل ملوس و نازی دارد. بهعلاوه گاهی صورتش برق سفیدی میافتد که خیلی خوشم میآید. با وجود این اشکالاتی هم دارد. بیملاحظه است. ولخرج است. خانه را تمیز نمیکند. حقهباز است. سوءاستفاده میکند.
مهیار
"الف"، "ب" را میزند. "ب"، "ج" را میزند. خب این دور میتواند تا ابد ادامه داشته باشد. تمام حروف الفبا را هم که بشماریم، باز کم میآوریم. آدم شجاع سعی میکند این دور را متوقف کند. اگر هم ضربهای خورده، تحمل میکند. دنبال این نیست که به کس دیگری ضربه بزند و این خیلی کار بزرگی است. بنابراین خودش را میاندازد وسط دریایی از ضربات و میگوید قرار نیست این دور تا ابد ادامه داشته باشد. خیلی از انسانهای شجاع در نتیجهٔ این کار جانشان را از دست دادهاند. ولی بیشتر مردم این شجاعت را ندارند. کمطاقتاند. با خودشان میگویند: "تا کی باید این بار خشم را به دوش بکشم؟ بس است. دیگر طاقت ندارم. دیگر نمیتوانم ببینم این طوری اسیر شدهام. حالم به هم میخورد از این آش گندآلود ترس و اضطراب."
مهیار
شما میگویید آدم رنجدیده کاری میکند که بقیه هم مثل خودش رنج بکشند و اگر این کار را نکند، میمیرد؟"
"متأسفانه باید بگویم، بله. چون در این صورت برای مدتی هم که شده، ته دلش خوشحال میشود و احساس راحتی میکند."
مهیار