بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نمی توانی به من آسیب بزنی | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نمی توانی به من آسیب بزنی

بریده‌هایی از کتاب نمی توانی به من آسیب بزنی

۴٫۰
(۱۰۷)
وقتی اعتمادبه‌نفسی نداشته باشید، بهادادن به نظرات بقیهٔ مردم آسان می‌شود و من بدون درنظرگرفتن ذهن‌هایی که آن‌ها را تولید می‌کردند، به نظرات همه بها می‌دادم.
کاربر ۶۳۷۴۳۱۰
اما می‌دانستم که اگر به بیمارستان بروم به من مسکن خواهند داد و من نمی‌خواستم درد را پنهان کنم. من تازه در شگفت‌آورترین شاهکار زندگی‌ام موفق شده بودم. کاری که از هفتهٔ جهنمی هم سخت‌تر بود، برایم از عضو یگان ویژه‌شدن اهمیت بیش‌تری داشت، و از اعزام به عراق چالش‌برانگیزتر بود؛ چراکه این بار کاری را انجام داده بودم که مطمئن نیستم شخص دیگری تاکنون انجام داده باشد. من با آمادگی صفر، ۱۶۱ کیلومتر دویده بودم. می‌دانستم که در تمام عمرم خودم را دست‌کم گرفته‌ام، می‌دانستم که سطح کاملاً جدیدی از عملکرد وجود داشت که می‌توانستم به آن برسم، می‌دانستم که بدن انسان می‌تواند بسیار بیش‌تر از آن چیزی را تحمل کند که بیش‌تر ما تصور می‌کنیم، و می‌دانستم که همه‌چیز در ذهن آغاز می‌شود و به ذهن هم ختم می‌شود. این نظریه نبود. چیزی نبود که در کتاب خوانده باشم. خودم آن‌را در هاسپیتلیتی‌پوینت تجربه کرده بودم.
امیربهـراد
مضحک است که ما انسان‌ها چالش‌برانگیزترین اهداف و رؤیاهای‌مان، یعنی رؤیاهایی که بیش‌ترین تلاش را طلب می‌کنند و هیچ تضمینی برای موفقیت ندارند، را وقتی در دایرهٔ راحتی‌مان هستیم طرح‌ریزی می‌کنیم.
امیربهـراد
واردکردن رنج در برنامهٔ هر روزتان به ارادهٔ خستگی‌ناپذیری نیاز دارد؛ اما اگر موفق شوید، درمی‌یابید که پس‌از پایان رنج، زندگی دیگری منتظر شماست.
امیربهـراد
در آن شب، تنها چیزی که باعث می‌شد ادامه دهم دانستن این بود که هرچیزی که بر من گذشته بود ذهن مرا چغرتر کرده بود. سؤال این بود: چقدر ذهنم قوی شده بود؟ یک مرد چقدر می‌تواند درد را تحمل کند؟
امیربهـراد
به‌حالی که او در آن زمان داشت فکر کنید. این مرد طی چند هفتهٔ اول بی‌یودی/اس عملکردی عالی داشت. بدون هیچ امکاناتی به این‌جا رسیده بود و ورزش‌کار فوق‌العاده‌ای بود. تا آن‌موقع تجربه‌های زیادی را به‌دست آورده بود که می‌توانست به آن‌ها تکیه کند. ذهن چغری داشت؛ اما چون بنیانش ترک برداشته بود، وقتی در واقعیت با سختی روبه‌رو شد کنترل ذهنیتش را از دست داد و بردهٔ عدم اعتمادبه‌نفس خود شد.
امیربهـراد
به‌قول تائوئیست‌ها، کسانی که می‌دانند چیزی نمی‌گویند و کسانی که حرف می‌زنند هیچ نمی‌دانند.
امیربهـراد
اگر سی سالِ تمام، فقط به‌خاطر این‌که از استعفا و ریسک‌کردن می‌ترسید، هر روز کاری را انجام داده‌اید که از آن متنفر هستید، پس مثل یک بزدل زندگی کرده‌اید. با خود روراست باشید! به‌اندازهٔ کافی وقت‌تان را هدر داده‌اید. شما رؤیاهای دیگری دارید که برای دستیابی به آن‌ها باید شجاع باشید و مثل بزدل‌ها از دنیا نروید.
mhs
من با تمام داشته‌هایم روی خودم شرط بستم، آن‌هم بدون هیچ تضمینی.
mhs
پ) وقتی خسته شدید، دست از کار نکشید. هروقت کارتان تمام شد، دست از کار بکشید.
Mohsen
تا آن زمان تجربه کرده بودم و احساسات منفی مرا به چالش کشیده بودند؛ اما در آن لحظه دیگر خودم را قربانی شرایط نمی‌دیدم و درعوض زندگی‌ام را نوعی میدان تمرین غایی دیدم.
امیربهـراد
«من چرا این‌جام؟» اگر بدانید که این لحظه فراخواهد رسید و جواب‌تان را آماده کرده باشید، قادر خواهید بود برای بی‌اعتنایی به ذهن تضعیف‌شدهٔ خود و ادامهٔ حرکت تصمیمِ لحظه‌ایِ لازم را بگیرید. بدانید چرا می‌جنگید تا بتوانید در نبرد بمانید!
امیربهـراد
نکته این‌جاست که حتی در ناامیدکننده‌ترین روزها هم می‌توانید روی راه فراری واقعی از جهنم تمرکز کنید.
امیربهـراد
فرمانده گفت: «در جامعه‌ای که اغلب، حدِ وسطْ استاندارد تلقی می‌شود و اغلب، مورد تشویق واقع می‌شود، مردانی که از این حد وسط بی‌زارند و مردانی که از تعریف خود طبق شرایط متعارف امتناع می‌ورزند و مردانی که در جست‌وجوی آن‌اند که از حدود معمولِ توانایی‌های بشری فراتر بروند شایان تقدیرند. اینان دقیقاً همان افرادی هستند که بی‌یودی/اس قصد شناسایی آن‌ها را دارد. مردانی که برای تحقق تک‌تک وظایف خود به بهترین شکل ممکن راهی پیدا می‌کنند. مردانی که با هرگونه ناسازگاری خود را وفق می‌دهند و از تمام موانع عبور می‌کنند.»
امیربهـراد
بی‌نهایت خسته بودند و من به آن‌ها حسادت می‌کردم. هرقدر بیش‌تر تماشا می‌کردم بیش‌تر مطمئن می‌شدم که در آن‌همه مشقت جواب‌هایی نهفته است، جواب‌هایی که من به آن‌ها نیاز داشتم.
امیربهـراد
اما برای تغییرکردن باید به خودتان سختی بدهید. با آن مقابله کنید و با واقعیت روبه‌رو شوید؛ اما من این کار سخت را انجام نداده بودم.
امیربهـراد
چون حقیقت برایش آن‌قدر سنگین بود که نمی‌توانست تحمل کند. برعکس، منِ لعنتی همیشه توجه می‌کردم.
امیربهـراد
پس به‌دنبال درد رفتم و عاشق رنج شدم و درنهایت، خودم را از ضعیف‌ترین آشغال روی زمین به قوی‌ترین انسانی تبدیل کردم که خدا خلق کرده است!
امیربهـراد
«اگر مرا نبینند، صدایم نمی‌زنند.»
مهدی
«اگر مرا نبینند، صدایم نمی‌زنند.»
مهدی

حجم

۹۱۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۵ صفحه

حجم

۹۱۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۵ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۷۰%
تومان