بریدههایی از کتاب کتاب
۴٫۵
(۱۹۲)
به ابرویت قسم وقتی غضب کردی یقین کردم
که میخواهی مرا با یک نگاه از پا بیندازی
AVA
در تقلّای عبادت غافل از مقصد شدیم
از سفر واداشت ما را توشهٔ سنگین ما
عشق را گفتم چرا بر من نبستی راه؟ گفت
راه بر گمراه بستن نیست در آیین ما
بی تو چون بیمار، زیر دست عقل افتادهایم
این طبیب ای کاش برمیخاست از بالین
ترمه🍁
گفتم از قصهٔ زلفت گرهی باز کنم
به پریشانی گیسوی تو سوگند نشد
alefzed
گمراهی مرا بهحساب تو مینهند
این کسر شأن چشم فریبندهٔ تو نیست
رزا
ی عمر! چیستی که بههرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهٔ تو نیست
رزا
زیان اگر همهٔ سود آدم از دنیاست
جدال خلق چرا بر سر زیاد و کم است
♡
تو وقتی با منی دیگر مرا بیم معادی نیست
Arefeh Asghari
گیرم از قصهٔ این غصه هم آگاه شدم
زندگی روز و شبش از غم نشمرده پر است
ملیکا
بهلولوار فارغ از اندوه روزگار
خندیدهایم! ما به جهان یا جهان به ما
کاری به کار عقل ندارم به قول عشق
کشتیشکسته را چه نیازی به ناخدا
hadise
در فکر دلبری ز من بینوا مباش
صیدی چنین حقیر، برازندهٔ تو نیست
امیررضا
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
الف_سین
طفل میگرید مگر میداند این دنیا کجاست؟
عمر چون با هایهای آمد به هقهق بگذرد
Serein
چشم به حیرت گشودم و تو نبودی
کاش سر از خواب برنداشته بودم
Serein
کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من
صدای پر زدن مرغهای دریاییست
فریبا
خبر نداشتن از حال من، بهانهٔ توست
بهانهٔ همهٔ ظالمان شبیه هم است
Serein
از تهیدستی خود شرم ندارم چون سرو
شاخه را دلخوشی میوه کشیده است به زیر
ما به نظم تو خطایی نگرفتیم ای شعر!
تو هم آداب پریشانی ما را بپذیر
لیا
از گناه مست اگر زاهد به کفر آمد چه غم
از خطای اهل دل باشد که خالق بگذرد
لیا
ای که میپرسی چرا نامی ز ما باقی نماند
سیل وقتی خانهای را برد از بنیاد برد
لیا
ما اهلی عشقیم چه بهتر که بمیریم
جایی که در آن شرط حیات است توحش
لیا
اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی
که آنچه «کاخ» تو را «خاک» میکند ستم است
خبر نداشتن از حال من، بهانهٔ توست
بهانهٔ همهٔ ظالمان شبیه هم است
سما
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰۵۰%
تومان