بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتاب | صفحه ۳۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کتاب

بریده‌هایی از کتاب کتاب

نویسنده:فاضل نظری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۹۳ رأی
۴٫۵
(۱۹۳)
نه‌تنها غم؛ که لبخند سلامت‌باد مستان هم گواهی می‌دهد دنیای ما دنیای شادی نیست
نگین ارجنه
با آن که مرا از دل خود راند، بگویید ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید
نگین ارجنه
خبر نداشتن از حال من، بهانهٔ توست بهانهٔ همهٔ ظالمان شبیه هم است کسی بدون تو باور نکرده است مرا که با تو نسبت «من» چون «دروغ» با قسم است تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست وگرنه فاصلهٔ ما هنوز یک قدم است
نگین ارجنه
خبر نداشتن از حال من، بهانهٔ توست بهانهٔ همهٔ ظالمان شبیه هم است
نگین ارجنه
چه غم که خلق به حسن تو عیب می‌گیرند همیشه زخم زبان خون‌بهای زیبایی‌ست
نگین ارجنه
مباش آرام حتی گر نشان از گردبادی نیست به این صحرا که من می‌آیم از آن اعتمادی نیست به دنبال چه می‌گردند مردم در شبستان‌ها در این مسجد که من دیدم فروغ اعتقادی نیست نه‌تنها غم؛ که لبخند سلامت‌باد مستان هم گواهی می‌دهد دنیای ما دنیای شادی نیست چرا بی عشق، سر بر سجدهٔ تسلیم بگذارم نمی‌خواهم نمازی را که در آن از تو یادی نیست کنار بسترم بنشین و دستم را بگیر ای عشق! برای آخرین سوگندها وقت زیادی نیست مرا با چشم‌های بسته از پل بگذران ای دوست! تو وقتی با منی دیگر مرا بیم معادی نیست
سکوت
زیان اگر همهٔ سود آدم از دنیاست جدال خلق چرا بر سر زیاد و کم است
sara
اراده‌ای‌ست به گمراهی و هدایت ما کدام معبد و مسجد؛ کدام دیر و کنشت؟!
Fatima
گمان مکن که تو مختاری و جهان مجبور که اختیار تو را هم خدا به جبر نوشت
Fatima
تنگ آب اینقدر هم کوچک نمی‌آمد به چشم فکر آزادی نمی‌کردند ماهی‌ها اگر
Fatima
همیشه جای شکایت ز خلق بسیار است ولی برای تو از خود شکایت آوردم
Fatima
سرنوشت تو هم ای عشق! فراموشی بود حک نمی‌کرد اگر نام تو را تیشهٔ ما
Z.fm
با لب سرخت مرا یاد خدا انداختی روزگارت خوش که از میخانه، مسجد ساختی روی ماه خویش را در برکه می‌دیدی ولی سهم ماهی‌های عاشق را چه خوش پرداختی ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می‌باختی من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود می‌توانستی نتازی بر من، اما تاختی ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست «عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی
Fatima
تاوان دل بریدن از آغوش کوهسار دریاست یا کویر؟ همین است زندگی!
Fatima
چرا بی عشق، سر بر سجدهٔ تسلیم بگذارم نمی‌خواهم نمازی را که در آن از تو یادی نیست
Fatima
اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی که آنچه «کاخ» تو را «خاک» می‌کند ستم است
دختری به نام عشق!
اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب که آبشارم و افتادنم تماشایی‌ست
هدی✌
آسوده‌ام از آتش نیرنگ حسودان از تهمت سودابه بری باد، سیاوش
هدی✌
تنگ آب اینقدر هم کوچک نمی‌آمد به چشم فکر آزادی نمی‌کردند ماهی‌ها اگر
هدی✌
مقتل بر زمین افتاد شمشیرت ولی چون جنگ بود بر تو می‌شد زخم‌ها زد، بر من اما ننگ بود با خودم گفتم بگیرم دست یا جان تو را؟ اختلاف حرف دل با عقل صد فرسنگ بود گرچه دستت را گرفتم باز هم قانع نشد تا نبخشیدم تو را، دل همچنان دلتنگ بود چون در آغوشت گرفتم خنجرت معلوم کرد بر زمین افتادن شمشیر٬ خود نیرنگ بود من پشیمان نیستم، اما نمی‌دانم هنوز دل چرا در بازی نیرنگ‌ها یکرنگ بود در دلم آیینه‌ای دارم که می‌گوید به آه در جهان سنگدل‌ها کاش می‌شد سنگ بود
maha

حجم

۳۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۳۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰
۵۰%
تومان