بارم که روی شانه عالم زیادیام
ز غوغای جهان فارغ:)
یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!
اکنون تو ز من دلزدهای! من ز تو دلتنگ
هانی
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم... شروع شد
سیّد جواد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
reza
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دِلم ثانیهای بند نشد
SARA
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
هانی
چای مینوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای مینوشم ولی از اشک، فنجان پر شدهست
محدثه
راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مردهست
همون همیشگی
شادم تصور میکنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند
برعکس میگردم طواف خانهات را
دیوانهها آدم به آدم فرق دارند
من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند
مـــی گذرد ... ✍
درخت، فصل خزان هم درخت میماند
تو » پیش فصل«بهاری نه اینکه پاییزی
اِیْ اِچْ|