بریدههایی از کتاب ضد
۴٫۴
(۱۵۲)
برف
غمخوار من به خانهٔ غمها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ میزنند
میبینمت برای تماشا خوش آمدی
راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیست
ای دل به آخرین شب دنیا خوش آمدی
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیریام سخنی غیر از این نبود
منّت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق! ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی
مادربزرگ علی💝
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایهٔ سنگین تو من کمترم آیا؟!
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
عشق شعر
مگو شرط دوام دوستی دوریاست باور کن
همین یک اشتباه از آشنا بیگانه میسازد
نَــسـی
به فکر هیچکسی جز خودت مباش ای دل
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست
آفتاب
رنج فراق هست و امید وصال نیست
این «هست و نیست» کاش که زیر و زبر شود
SARA
در این دوزخ به جز تردید راهی تا حقیقت نیست
min
جهان بیعشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل میکنم هرچند جانکاه است و جانفرساست
در این فکرم که در پایان این تکرار پیدرپی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست
SARA
خاطرات رفته را چون خواب میبینم ولی
کاش در جایی بهجز کابوس خود میزیستم
|هیـچِمطلقـ|
برکهای گفت به خود، ماه به من خیره شدهاست
ماه خندید که من چشم به «خود» دوختهام
fereshteh
شاید فقط عاشق بداند «او» چرا تنهاست:
کاملترین معنا برای عشق تنهایی است.
تسنیم
داد از این طرز مسلمانی که هرکس در نظر
قبله را میجوید اما از خدا برگشته است
خیمه خورشید را «دیندارها» آتش زدند
آه معنای حقیقت تا کجا برگشته است
aryan
عقل برمیگشت راهی را که دل پیموده بود
آسمان :)
در این دریا، چه میجویند ماهیهای سرگردان
مرا آزاد میخواهی؟ به تنگ خویش برگردان
مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادی
اگر این است آزادی مرا بیبال و پر گردان
دعای زنده ماندن چیست وقتی عشق با ما نیست
خداوندا دعای دوستان را بیاثر گردان
من از دنیا به جادوی تو دل خوش کردهام ای عشق
طلسمی را که بر من بسته بودی، بستهتر گردان
به جای اینکه هیزم بر اجاقی تازه بگذاری
همین خاکستر افسرده را زیر و زبر گردان
من از سرمایهٔ عالم همین یک «قلب» را دارم
اگر چیزی دگر مانده است، آن را هم هدر گردان
در این دوزخ به جز تردید راهی تا حقیقت نیست
مرا در آتش تردیدهایم شعلهور گردان
pedram
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
hunter
دوستی ۱
مرگ در قاموس ما از بیوفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصهٔ فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل بهدست آوردن از کشورگشایی بهتر است
تشنگان مهر محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است
باشد ای عقل معاشاندیش، با معنای عشق-
آشنایم کن ولی ناآشنایی بهتر است
فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست
دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است
هرکسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
اینکه در آیینه گیسو میگشایی بهتر است
کاش دست دوستی هرگز نمیدادی به من
«آرزوی وصل» از «بیم جدایی» بهتر است
Melika_SA
رنج فراق هست و امید وصال نیست
این «هست و نیست» کاش که زیر و زبر شود
رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درد دل کنم و دردسر شود
_MahdiGhafuri_
تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست
وگر خطاست! مرا از خطا ابایی نیست
mb
داد از این طرز مسلمانی که هرکس در نظر
قبله را میجوید اما از خدا برگشته است
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
رفتم که برگردم به آغوش تو ای عشق!
تا جان به جای خستگی از تن درآید
مستورع
مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادی
اگر این است آزادی مرا بیبال و پر گردان
narges
حجم
۴۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۴۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۱۳۰,۰۰۰
۶۵,۰۰۰۵۰%
تومان