کندوی عسل از دهنت میریزد
نازاست که از آمدنت میریزد
شب آمده،دکمه دکمه دکمه واکن
صبح است که از پیرهنت میریزد
رضا برزگری
بیرون از رنگ و رخت بودن زیباست
تسلیم قمار بخت بودن زیباست
پاییز و بهار و تبر و بی برگی
سخت است، ولی درخت بودن زیباست
N.M
سخت است در ازدحامها "خود" باشی
در خویش مدام در تردد باشی
ای مرگ شب تولدم نزدیک است
ای کاش تو هدیهی تولد باشی
phi.lo.bib.lic
ما چهار نفربودیم :
من
او
َ و تنهایی.
در خانهی ما تنهایی دو نفر بود!
phi.lo.bib.lic
یک چشم تو کوفه است و یک چشم تو شام
یک چشم تو از خواص و یک چشم عوام
چشمان تو دو طایفهی در جنگند
یک چشم خداحافظ و یک چشم سلام
اسب دریایی
پیدایی و من گمم در این شهر شلوغ
تنهایی مردمم در این شهر شلوغ
معشوق خیابانی عابرها! آه
قربانی چندمم در این شهر شلوغ؟
f_altaha
شب: مرد و سکوت و خانه و تنهایی
شب: روزِبدون شانه و تنهایی
شب: حادثهای شگفت، شب: باورتلخ
شب: دست به زیر چانه و تنهایی
f_altaha
خوشحالی خوابهای بیتعبیریم
محکوم همیشهایم و بیتقصیریم
لبخند گریخته ست از لبهامان
هر روز به اسم زندگی میمیریم
f_altaha
تاراج و تگرگ را نمیفهمیدم
ِ افتادن برگ را نمیفهمیدم
قبل از اینکه رها کنی دستم را
من معنی مرگ را نمیفهمیدم
IT_girl
جلاد شو و تیغ بکش، این گردن
بیحلقهی دستهای تو گردن نیست
IT_girl