بریدههایی از کتاب پیام عاشقی
۳٫۸
(۱۲)
انگشتان دیگری میخواهم
تا به روشی دیگر بنویسم
من بیزارم از انگشتانی
که نه بلند میشوند و نه کوتاه
بدان سان که بیزارم از درختانی
که نه میمیرند و نه بزرگ میشوند
میم حا یا الف
دیگر مرا کتابی نیست
کتابی که بهتنهایی بخوانم.
تو میآیی
میان من
و کتاب من.
Atikhezli
سالهایی که به دنیا میآیند
برای من ارزشی ندارند.
سالهایی که از دنیا میروند
برای من ارزشی ندارند.
تو تنها زمان منی
Tamim Nazari
ناخنهای عشق ما
بلند گشتند
باید
ناخنهای او را بگیریم
واِلا
تو را سر میبُرد و
مرا هم.
Tamim Nazari
میخواهم الفبایی برای تو بیافرینم
الفبایی که شبیه دیگر الفباها نباشد.
الفبایی که در آن
آهنگ باران باشد
و غباری از ماه
و چیزی از اندوهِ ابرهای خاکستری
و دردِ برگهای بید
Tamim Nazari
تا کنون پادشاه نبودهام
و از نسل شاهان نیامدهام
اما احساسِ اینکه تو آنِ منی
این اندیشه را در من ایجاد میکند
که بر قارههای پنجگانه
سلطهام را میگسترانم
و بر خوشخوشانهای باران
و ارابههای باد
حکم میرانم.
و بر ملتهایی حکومت میکنم
که کَسی بر آنها حکم نراندهست.
منکسر
بانوی من
فقط یک چیز از تو میخواهم
و آن این است
که در دلم
زیاد حرکت نکنی
تا آزار نبینم.
ارمین عبدلی
خاطرجمع باش بانوی من
نیامدم تا تو را ناسزا گویم
یا تو را با طناب خشم خود
به دار آویزم.
نیامدم تا دفترهای کهنهٔ خود را
بازبینی کنم.
من مردی هستم
که دفترهای عشق کهنهٔ خود را نگه نمیدارد
و هرگز سوی آنها بازنمیگردد
اما
آمدهام تا تو را سپاس گویم
سپاس گویم بر آن شکوفههای اندوهی که
در درونم کاشتی.
از تو آموختم
دوست داشتن شکوفههای سیاه را
و آنها را خریدم
و در گوشه و کنار اتاقم گسترانیدم.
s.h
دوستت دارم
پس بارِ دیگر سفر مکن
زیرا که ابرها
از آن روز که رفتی
در حالتی از گریهٔ عصبی افتادند
و از غذا دل بَر کَندند.
یك رهگذر
میپرسی در نبودنت چه کردم؟
نبودنت رخ ندادهست
و رفتنت به انجام نرْسیدهست.
تو و چمدانهایت
روی سکوی فکرِ من ماندید
گذرنامهٔ سفرت
پیشِ من ماند
و بلیت هواپیمایت
در جیبم ماند.
تو حق سفر نداری
تو فقط میتوانی
در مرزهای قلبِ من سفر کنی.
تو حق سفر نداری
حق نداری بیرون از نقشهٔ
عاطفهها و توجههای من سفر کنی.
یك رهگذر
تا دقایقی دیگر
ساعت،
لحظهٔ تحویل سال را مینوازد
سال به پایان میرسد
و سال جدید به دنیا میآید.
سالهایی که به دنیا میآیند
برای من ارزشی ندارند.
سالهایی که از دنیا میروند
برای من ارزشی ندارند.
تو تنها زمان منی
یك رهگذر
حرفهٔ بسیار خطرناکیست
اینکه در پیش زنان دیگر
از تو سخن گویم!
لذتِ بزرگیست
که تو را در چشم زنان دیگر بکارم!
در کنجکاوی آنها!
در تعجب آنها!
یك رهگذر
چه سادهلوح بودم من
هنگامی که میپنداشتم
تنها به سفر میروم.
در هر فرودگاهی که پیاده شدم
تو را در چمدانهایم یافتند.
یك رهگذر
به بارانها التماس میکنم
تا بر سرزمین دیگری ببارند
و به برفها التماس میکنم
تا در شهرهای دیگری فرو ریزند
و به خدا التماس میکنم
تا زمستان را
از دفترچهٔ یادداشت خود محو کند
که من نمیدانم
بعد از تو
چگونه با زمستان دیدار کنم.
یك رهگذر
هر بار که به سفر میروی
عطرهایت
تو را از من میخواهند
بدان سان که کودکی
بازگشت مادرش را میخواهد
میبینی
حتی عطرها
حتی عطرها معنیِ غُربت را میدانند
معنی دوری را.
یك رهگذر
جمع میشوم
در آغوش تو
خسته
جمع میشوم
در آغوش تو
همچو کودکی که نخوابیده است
از هنگام ولادتش.
یك رهگذر
نامههایی که برای تو نوشتم
از من و تو فراتر هستند
که روشنایی مهمترست از چراغ
و سروده مهمترست از دفتر
و بوسه مهمترست از لب.
نامههایی که برای تو نوشتم
از من مهمتر هستند
از تو مهمتر هستند.
اینها یگانهترین سندی هستند
که با آنها مردم
زیبایی تو را درمییابند
و جنون مرا!
یك رهگذر
فقط یک چیز از تو میخواهم
و آن این است
که در دلم
زیاد حرکت نکنی
تا آزار نبینم.
یك رهگذر
من
فقط یک عاشقم
همهٔ دارایی من
در دلمست
و در چشمانِ زیبای تو.
یك رهگذر
آن هنگام که به تو گفتم:
دوستت دارم
میدانستم
که من، الفبای جدیدی میآفرینم
الفبایی برای شهری که خواندن نمیداند
و سرودههایم را در تالاری تهی میخوانم
و برای قومی ساقیگری میکنم
که نعمت مستی نمیدانند.
یك رهگذر
حجم
۵۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۱۱ صفحه
حجم
۵۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۱۱ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان